این منم
هوالمحبوب
برای ماهایی که درگیر کلماتیم، سختترین بخش نوشتن، پرداختن به خودمون و شناساندن خودمون به بقیه است. انگار ماها کمتر از همۀ موضوعات جهان هستی، به خودمون فکر میکنیم؛ اما به نظرم ریز شدن در شخصیت خودمون، رفتار و اخلاق و تفکراتمون، به نتایج جالبی منجر بشه. من از اول خلقتم، انسان عجولی بودم، از همون وقتی که خواهران جوان و نوجوانم دقایق زیادی رو جلوی آینه صرف میکردن و به دک و پزشون میرسیدن، من با نگاه کردن به تصویر خودم روی دیوار بد و خوب لباسم رو میفهمیدم و سر و ته قضیه رو هم میاوردم. بزرگترین جنگهایی که همیشه با خواهرام داشتم، سر همین لفت دادنشون بود. به خاطر عجول بودن، بسیار وقتشناسام و خیلی کم پیش میاد سر قراری دیر برسم. مامانم همیشه میگه، نسرین آتیشی مزاجه. خیلی زود تند میشم، داغ میکنم و جوش میارم. متاسفانه این بدترین ویژگی اخلاقی منه و در طی سالهای مختلف زندگی، از دانشجویی تا معلمی، خیلی روش کار کردم و الان در میانههای دهه چهارم زندگی، نسبت به عنفوان جوانی، پیشرفت چشمگیری در کنترل خشم دارم، اما هنوزم جزو انسانهای آتشین مزاج دستهبندی میشم.
توی رفاقت، آدم کم آوردن و کم گذاشتن نیستم، روی رفاقتم میتونید تا دلتون بخواد حساب کنید. متاسفانه ضربه هم زیاد خوردم سر این قضیه ولی یه چیزایی، جزو سرشت آدمه، نمیتونه با هیچ فرمول و شگرد و راهحلی اصلاحش کنه. کلینگرم و خیلی به جزئیات پیرامونم نگاه نمیکنم، خواهر دومی معتقده هنوز قادر به تشخیص رنگ چشم آدما نیستم و خیلی روی من برای توصیف چهرۀ آدما حساب نمیکنه:) تلاش میکنم که آدم منظمی باشم، تلاش میکنم که با برنامه برم جلو ولی خدا شاهده به جز زمان کنکور ارشد، هیچ وقت کارام روی برنامه نبوده. البته همیشه برنامه روزانه برای خودم مینویسم و تلاش هم میکنم تا شب همشون تیک بخورن، اما اغلب مواقع ناکامم، چون همیشه فردایی هست که بتونم کارامو بهش موکول کنم. آدم صبح زودم. با صبح بیدار شدن خیلی مشکلی ندارم اما شب زندهداری مخصوصا برای انجام کارهای عقبافتاده از توانم خارجه. حاضرم از پنج صبح بیدار بشم ولی از دوازده به بعد مجبور به انجام کاری نباشم. آدم خاطرهبازیام، در حدی که کارتهای تشویق دوران مدرسه، کارنامههای کلاس دوم تا دورۀ ارشد، دفتر خاطرات مدرسه، نامههایی که دوستام برام نوشتن؛ همه رو نگه داشتم. حتی نامههای شاگردامم در طی این هفت سال رو دارم و هرزگاهی بهشون سر میزنم.
عاشق چاییام و به نظرم مایه حیات چاییه نه آب:) از آشپزی و نوشتن لذت میبرم و ریا نباشه آشپز خوبی هم هستم. عاشق ارتباط گرفتن با آدمهام، عاشق صحبت کردن، عاشق شکل دادن به ارتباطات انسانی و لذت بردن از همنشینی با آدمها. احساساتیام و طرفدار مکتب رمانتسیم در روابط انسانی:)
از آدمهای پیچیده و مرموز خوشم نمیاد، رو راستم و بیش از حد لازم صادق و فکر میکنم خوب نیست آدمها اینقدر هم خود واقعیشون باشن چون به راحتی آزار میبینم و به راحتی از روم رد میشن. جزو آدمهاییام که تو زندگی زیاد پشیمون میشن ولی از اشتباهاتشون درس نمیگیرن. اغلب مواقع تلاشم برای دوست نداشتن آدمهایی که یه زمانی دوستشون داشتم، به شکست منجر میشه.
+در نهایت هم ممنونم از هیچ عزیز و بندباز بزرگوار که منو دعوت کردن به این چالش عجیب غریب و مفتخرم که یک تنه تمام الگوریتمهای هاتف رو ریختم به هم و حاضرم با ماژیک قرمز اسمم رو سر در بلاگستان بنویسید به عنوان مرتد چالش گریز:)
اگه شما مرتدی پس من چیام؟ :))
کلاً «دلینویسی» باحالتر از «چالشینویسی»ـه ;)
آتشینمزاج فکر نکنم باشی اما حداقل نسبت به من، صبرت کمتره.
وقعاً همینه برای ماها «خودنویسی» سختتر از نوشتن عادیه :)
اگه من رفیقت باشم، من رو جزو مرموزا میدونی یا که چی؟
دمت گرم که نوشتی، مرسی ازت ^_^