گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

نسرین و دفترنمرۀ جادویی

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ق.ظ
هوالمحبوب
دیشب باز هم کتاب به دست خوابم برد، این روزها، کتاب حکم قرص خواب را برایم پیدا کرده، دست که می‌گیرم چشم‌هایم گرم می‌شود و تا می‌آیم کمی چرت بزنم و بعد کتابم را ادامه دهم، هفت تا پادشاه را خواب دیده‌ام. ساعت بین ده و نیم تا یازده و نیم بود و میانه‌های تعریف فردوس از گذشته، چشم‌هایم روی هم رفت.
توی خواب دیدم، ثریا شیری، گویندۀ خبر است و با همان جدیت و لحن ملایمی که دارد، خبر جدیدی را که هم اکنون به دستش رسیده است قرائت می‌کند:
-باخبر شده‌ایم که دفتر نمرۀ سین نشدۀ نسرین، که چندیست آن را گم کرده، به تازگی سین شده.
توی خواب که این خبر رو شنیدم، بند دلم پاره شد، توی دفترنمرۀ سین نشده، کل اطلاعات شخصی دانش‌آموزام با آدرس و شماره تلفن‌شون نوشته شده بود و حالا این گنجینۀ به زعم خودم ارزشمند افتاده بود دست کسی و سین خورده بود:))
با لرزش پاهام از خواب بیدار شدم و چند دقیقه رفتم تو کما تا بالاخره خون به مغزم رسید که اینایی که دیدم خواب بود و ما دفترنمرۀ گمشدۀ سین نشده نداریم که حالا سین شده باشه:)
دیشب خوابم را با همان لحن خوابالو ضبط کردم که صبح یادم نرود درباره‌اش بنویسم. ولی حالا که ویس را گوش می‌دهم جز همین چند خط چیزی دستگیرم نمی‌شود. دیشب طرح یک داستان طنز توی ذهنم شکل گرفته بود، اما چون غرق خواب بودم نتوانستم چیز بیشتری ازش در یادم نگه دارم.
کابوس گم کردن دفترنمره و هر چیزی مربوط به مدرسه، همیشه با من بود؛ مخصوصا سال‌های اول تدریسم که در یک دیوانه‌خانه با یک مدیر دیوانه کار می‌کردم. هربار که دفترنمره را با خودم به خانه می‌بردم که روزهای آخر هفته تکمیلش کنم، ترس اینکه توی اتوبوس جا بگذارمش، یا کیفم را بدزدند، یا توی خانه چایی رویش بریزد، فلجم می‌کرد. 
موقع پر کردن کارنامه‌های توصیفی، اعلام حکومت نظامی می‌کردم توی خانه و در آن چند ساعتی که مشغول کارنامه‌ها بودم، کسی جرات نداشت در اتاقم را بزند که مبادا اشتباهی مهلک دودمانم را به باد بدهد.
سال سوم که به مدرسۀ جدیدی رفتم، موقع پر کردن کارنامه‌ها دیدم همکاران دیگر چندین غلط  و قلم خوردگی توی کارنامه دارند، با ترس و لرز خوابیدم که فردا مراتب را به معاون گزارش دهم و با سند و مدرک ثابت کنم که این دست خط من نیست و من کارم را درست انجام داده‌ام. اما در کمال تعجب معاون با لبخندی ملیح و گرمی‌بخش، گفت:« اشکالی نداره الان دوباره براتون پرینت می‌گیرم.» من هاج و واج مانده بودم که یعنی می‌شد دوباره پرینت گرفت؟ یعنی می‌شود آدم اشتباه کند و معاون با لبخند بگوید اشکالی ندارد؟ 
ما توی آن دو سال نکبت، حق اشتباه کردن نداشتیم، حق تجربه کردن نداشتیم و حق اعتراض نداشتیم و حق مخالفت نداشتیم. اما من توی مدرسۀ جدید هر بار که اشتباه کردم، مدیر و معاون لبخند زدند، مهربان بودند و من آدم کودنی نبودم که بلد نیست کارش را درست انجام دهد، بلکه انسانی بودم که اشتباه کرده و هیچ اشتباهی مهلک نیست. 
من پنج سال است که مدرسه‌ام را عوض کرده‌ام، اما هنوز هم توی خواب‌هایم آن مدرسه و آن مدیر دیوانه دست از سرم برنداشته‌اند.
  • ۹۹/۱۱/۰۹
  • نسرین

من و همکارانم

نظرات  (۱۰)

من مامانم همچنان موقع رد کردن نمره ها واسه کارنامه حکومت نظامی راه میندازن😂😂😂

پاسخ:
واقعا هم کار پراسترسیه:)

میفهممت من بعد چند ماه به شدت درگیر فونت و خط و نقطه وویرگولم !و انقدر درگیر چیزای مزخرفم که همیشه سر اصل کاری سوتی میدم!پیش وسواسی حق خطا کردن نداشتم چون همه چیز رو زیر سوال میبرد! 

پاسخ:
دقت تو کار خوبه ولی نه در حدی که تبدیل به بیماری بشه.
کاش اینو می‌فهمید. 
اصلا هر چقدر این فشار بیشتر بشه ناخودآگاه آدم احتمال خطاش بالاتر می‌ره.

کاش همه جایی رو داشته باشن که اگه اشتباهی کردن برچسب کودن بودن بهشون نزنن :|

پاسخ:
محیط کار امن از نظر روانی خیلی اهمیت داره.
جایی که امنیت و آرامش روانی نداریم هر چه زودتر ترکش کنیم بیشتر به خودمون خدمت کردیم.

  • نرگس بیانستان
  • کلی خندیدم با خوابت

    ولی نسرین راستش بعدش دلم سوخت چون تجربه ای مشابه تو داشتم البته من در نقش دانش اموز

    واقعا چطور هنوز بعضی ادما انقد استبدادی اند هنوز؟ که بشن کابوس سالهای ما...

    پاسخ:
    :))
    همه آدما رو نمی‌دونم ولی این آدمی که من ازش صحبت می‌کنم مشکل حاد روانی داشت، با علم و تجربه الانم می‌گم کاش می‌رفت پیش روان‌پزشک و خودش و بقیه رو آزار نمی‌داد. 

    این از مسئولیت‌پذیری بالای تو میاد و خیلی قشنگه. البته همچنان معتقدم اصل کار مدرسه تربیت دانش‌آموزاست نه این روند اداری. خروجی کار دانش آموز مشتاق و خلاق و پویاست.

    پاسخ:
    مرسی لادن جون:)
    کاش مسولان آپ هم اینو می‌فهمیدن.
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • فقط می‌تونم بگم خدا قوت رفیق...

    پاسخ:
    قربانت:)

    خسته نباشی :)

    ته متن چیز عجیبی بود، اینکه یه جایی باشه که بدون ترس کودن شمرده شدن بتونی اشتباه کنی و از اون مهم‌تر سرزمینی که بشه توش اشتباه کرد، تجربه کرد، اعتراض کرد و ... واقعا باید جای جالبی باشه ! 

    پاسخ:
    درمونده نباشی جوون:)
    درسته که هر محیط کاری، در کنار مزایایی که داره، معایبی هم داره، ولی خب اینکه سر اشتباهاتت بهت سرکوفت نزنن حسن بزرگیه انصافا.

  • رحیم فلاحتی
  • کار کردن و نوشتن اسنادی که نباید خط خوردگی داشته باشه واقعا کابوسه و اینکه با یک گودزیلا هم برای جواب پس دادن طرف باشید دیگه نور علی نور !

    خدا قوت !

    پاسخ:
    نوشتن ریزنمرات و کارنامه‌ها برای ما دقیقا همین کابوس بود.
    که از پارسال به لطف ارتقای کیفیت آموزشی، اینترنتی شده و ما خلاص شدیم:)

    متشکرم:)

    یعنی هم تا وقتی دانش‌آموزی و حتی تا مدت‌ها بعدش باید خواب امتحان ببینی بعدم که معلم شدی خواب نمره دادن؟

     

    عجب بساطیه‌ها:))

    پاسخ:
    حتی خواب امتحان دادن هم می‌بینم من.
    حتی خواب اینکه روز امتحانه و من یادم رفته سوال طرح کنم:))
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • فقط خوابت:)))) فقط اون لحظه‌ای که می‌شینی به خواب خنده‌دارت و اصطلاحات خنده‌داری که توی خواب گفته شده فکر می‌کنی و یادت میاد توی دنیای خواب تمام این‌ها خیلی عادی بود:)))

    دنیا داره برعکس می‌چرخه! به جای اینکه با دیدن رفتارهای غلط تعجب کنیم، از دیدن رفتارهای درست تعجب می‌کنیم!

    پاسخ:
    و اون چند دقیقه‌ای که طول می‌کشه تا یادت بیاد که عه خواب بودا:))
    آره واقعا مهربونی کردن و خوب بودن خیلی کمرنگ شده.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">