آلتیمینجی اوباشدان(*)
هوالمحبوب
امروز میخواهم برای کسانی دعا کنم که به قول مامان از یک درد پنهان رنج میبرند. از آن دست رنجهایی که نمیتوان دربارهشان با احدی حرف زد، نمیتوان نشانشان داد. رنجهایی که آدمی را مضطرب میکنند، نفسش را تنگ میکنند، زندگیاش را تلخ میکنند. جنس غم آدمها با هم فرق دارد. بعضیها حتی از گفتن دردهایشان نیز میترسند. ظرفیت آدمها هم با هم فرق دارد. تو که نگاهمان میکنی، لابد میفهمی که هر کداممان تحمل چند کلیو بار رنج و مصیبت را داریم. روی بعضیها بیشتر حساب میکنی و کیلو کیلو عذاب را حوالۀ دوششان میکنی و میفرستیشان وسط مهلکه. زندگی برای بعضیها میدان جنگ است، تنشان همیشه زخمی است، روحشان همیشه زخمی است.
بیا امشب برای آنهایی دعا کنیم که اضطراب نرسیدن و نشدن چسبیده بیخ گلویشان. برای آنهایی دعا کنیم که مفری از دست زندگی و امتحانهای پی در پی تو ندارند. امشب برای نفسی از سر آسودگی کشیدن این آدمها، خندیدن و نترسیدنشان دعا کنیم. دعا کنیم گرهی از زندگی اندوهبارشان باز شود که نفهمند چرا و چگونه. بیا و امشب رنگ معجزهات را بپاش به شهر. دعا کن دلی از بیکسی مچاله نشود، کسی از درد به خود نپیچد، کسی از هراس اتفاقهای آمده و نیامده اشک به چشم نیاورد.
بیا و امشب خدایی باش که هزاران نفر از بندههایت بیشتر از دیروز و فردا دوستش دارند.
*ششمین سحر
- ۰۰/۰۱/۳۰
ما شاید ندونیم ولی خدا به همهی دردهای پنهان آگاهه و خودش حواسش هست