گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دوقوز مینجی اوباشدان (*)

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۳ ق.ظ

هوالمحبوب


نشانه‌ها را کنار هم می‌گذارم، هر بار تکه‌ای از قلبم را از دست می‌دهم. اما خم به ابرو نمی‌آورم. من برای زندگی خون دل‌ها خورده‌ام. قرار نیست نفسم به که شماره افتاد، قلبم که شکست، مثل بچه‌ها بزنم زیر توپ و گریه کنان بدوم سمت خانه. من قرار است بمانم و بزرگ شوم. مهم نیست، واقعا مهم نیست. می‌دانی؟ آدم‌ها کوچک‌تر از آنند که شکستم دهند. تو که خدایی و بر هر چیز آگاهی. امروز و در این ساعت شگفت‌انگیز، برای بار نمی‌دانم چندم، شکستم. تو که توان برآورده کردن خواسته‌هایم را نداری، یا نمی‌خواهی که برآورده‌شان کنی، حکمتت اجازه نمی‌دهد یا هر چیز دیگر. برایم مهم نیست، فقط بازی شکستن‌های پی در پی را هم تمام کن.
کات بده و برو سکانس بدی. اینجا خیلی غم‌انگیز است. من دارم تمام می‌شوم و این تمام شدن به نفع هیچ کس نیست. 

دوستت دارم ولی شاکی هم هستم، خدایی که باش، چرا اینقدر زخمی‌ام می‌کنی هر بار؟ 
چرا هر بار با نادیده گرفته شدن آزارم می‌دهی؟
آه صدایم، صدایم تنها چیزی بود که داشتم، نمی‌خوام بزنم زیر گریه، ولی تمرکزم را از دست داده‌ام. شوق نوشتن را هم همین‌طور. باز هم کلمات شروع کرده‌اند به دویدن از زیر دستم. اشک‌ها خیمه زده‌اند پشت پلک‌هایم منتظر یک اشاره‌اند فقط که بریزند و تار و مار کنند.
مگر نگفتی من کافی‌ام برای شما؟ مگر نگفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؟

چند سال است که می‌خوانمت محبوب...محبوب خاموش من، محبوب بی‌صدای من، محبوب فراموش شدۀ من.....
این منم بندۀ همیشه مغلوبت که جز اشک سلاحی ندارد.

این منم خوب نگاهم کن. امشب نهمین شبی است که دامن از کف داده به درگاهت آمده‌ام.

محبوب محبوب مجبوب


* نهمین سحر

  • ۰۰/۰۲/۰۲
  • نسرین

نظرات  (۴)

slm

chox gozl yazisan

allara salix

yazilarin 1383 yadima saldi ki man da webloge orama yazardim na kari matlab

پاسخ:
سلام
زنده باشید.

عالی 

پاسخ:
:)

نکنه فراموشمون کنی، محبوب...

پاسخ:
بیا امیدوار باشیم که نکنه:)

سلام نسرینم

بهارم:)

امروز هوس وبلاگ رو کردم اومدم پیدات کردم و نگاه کردم دیدم بی وقفه خوندمت... ولی هرچی عقب تر میرم بیشتر پشیمون میشم که چرا اومدم:/ تو چرا انقد ناامیدی دختر؟! خسته نشدی از اینهمه فکرهای منفی؟ اصلا تو چرا انقدفک میکنی به همه چیز؟

وای ازدست تو نسرین حیف که دستم بهت نمیرسه.. کاش یکم بیخیال باشی

پاسخ:
سلام بهار
شاید به همون دلیلی که تو ناامید نیستی، فکرای منفی نمی‌کنی، حالت خوبه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">