اون ایکی مینجی اوباشدان(*)
هوالمحبوب
دیشب و روزهای قبلش، داشتم به سقوط فکر میکردم. من داشتم فرو میرفتم و تو شبیه یک نقطه کوچک غیرقابل دسترس شده بودی، من نفسم بالا نمیآمد و تو هی محوتر میشدی، دیشب که میم آمده بود بالای سرم هرچقدر تلاش کرد بخنداندم جواب نداد، گفت پکری چرا؟!
تو گاهی در لباس آدمهای خوب قصه سر میرسی و نمیگذاری غم آدم را بکشد. تو بلدی مغرور باشی و در عین حال دلت به حال آدمهایت بسوزد. میم تنها کسی است که این روزها میتوانم حضورش را تاب بیاورم و ساعتهای طولانی حرف بزنم و پژمردگی را کنار بزنم. داشتم به رنج مشترکمان فکر میکردم و به دعای مشترکمان. جان کسی شدن. برای خودم و میم و برای تمام تنهایی که تنهایند، جان کسی شدن را آرزو میکنم. آدم که تنها باشد میپکد.
(*)دوازدهمین سحر
+لایکها و دیسلایکهای پست قبلی چه معنایی دارند؟!
- ۰۰/۰۲/۰۵
بقیه رو نمیدونم
ولی دیس لایک من یعنی نخواستنی نیستین ، فقط نمیبینین...