گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

شب قدر اول

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ

هوالمحبوب


روزها بیهوده‌ترین نسرین عالمم. تهی از حس و انگیزه و شوقی برای زیستن. کارها را به بعد افطار و بعد سحر حواله می‌دهم و نه خواب درستی دارم نه بیداری مفیدی. آونگم در عالم هستی. بین روز و شب، بین آخر هفته و اول هفته. تمام امیدم به پایان اردیبهشت است. گویی آخر اردیبهشت درهای بهشت راستی راستی به رویم گشوده می‌شود. شاید روزهای بدتری هم داشته باشم، روزهای عذاب‌آور پر گریه که نمی‌دانستم بر کدام دردم بگریم و بر کدام مرهم بگذارم. اما حس آوارگی، تهی از حس بودن، سردرگمی را هیچ وقت اینقدر خوب درک نکرده بودم. راستش هیچ اردیبهشتی اینقدر حالم گرفته نبود. هیچ ماه رمضانی اینقدر تهی از حس و حال خوب نزدیکی به خدا نبودم. شما که غریبه نیستید، این روزها بیشتر از همیشه شک دارم به همه چیز. به درستی راهی که داریم طی می‌کنیم، به رسالت روزه گرفتن، به همه چیز.
شک افتاده به جانم و نمی‌دانم این همه سال پیرو مذهب و آیین بودن، کار درستی بوده یا نه. وقتی می‌بینم آنهایی که بدون قید و بند مذهب، بیشتر با خدا عشق و حال کرده‌اند، بیشتر حال‌شان با خدا خوب بوده. نمی‌دانم قرار است چند ماه بعد کجا باشم، سر چه کاری، کدام نقطه از جغرافیا. نمیدانم دل کندن از شهر، از خانواده، آسان خواهد بود یا نه. نمی‌دانم توان تنها زندگی کردن را دارم یا نه. نمی‌دانم شهری که قرار است پنج سال میزبانم باشد، چطور شهری است، جایی که چهار سال فقط از دروازه‌اش گذشت‌ام آیا می‌تواند تمام رنج‌های گذشته را برایم جبران کند؟ خدا این روزها انگار خیلی از من دور است. دیگر حسش نمی‌کنم. آغوشش برایم گشوده نیست، لبخندش را نمی‌بینم. یک روز ایلیا که عصبانی بود، وسط پذیرایی ایستاد و دست به کمر زد و گفت: «خدا مرده است.» السا گریه کرد که خدا نباید بمیرد من خدا را دوست دارم. حالا نسرین کوچکم دلش گرفته و فکر می‌کند نکند خدا مرده باشد؟ نکند تمام رشته‌هایمان پنبه شود؟ نکند نرسیم به روز عافیت و دستمان خالی بماند؟ 
باور کنید کسی که این جملات ار می‌نویسد، نه ملحد شده است که به هدایت کسی نیاز داشته باشد، نه از زور ناامیدی قصد خودکشی کردن دارد. فقط چیزهایی ذهنش را درگیر کرده که نمی‌فهمدشان. امشب اولین شب قدر است و من برعکس سال‌های گذشته که همیشه در مسجد بودم، به لطف کرونای ملعون، خانه نشینم. دست و دلم به دعا کردن نمی‌رود راستش. وقتی بیشترین گناه ما حق‌الناس است، زاری کردن به درگاه خدا چیزی از بار گناه ما کم نمی‌کند. اگر شعور و جنم عذرخواهی و حلالیت گرفتن داریم، باید به سمت کسی برویم که حقش بر گردن ماست، اگر هم دلمان عافیت‌طلبی می‌خواهد می‌توانیم با یک حلالم کنید ساده، سر و تهش را هم بیاوریم. دوست دارم، امشب برای روشن شدن تکلیف آدم‌ها دعا کنم، برای کسانی که منتظر جوابند، برای کسانی که مثل من پا در هوا مانده‌اند، دعا کنیم که روشن شود راه و مسیرشان و از سردرگمی بین خواسته شدن و خواسته نشدن خارج شوند، دعا کنیم رنج‌ها کم شود، اندوه‌ها رخ ببندند، خدا به زمین سایه بیندازد و اینقدر دور نباشد از ما. وقت کردید و دلتان خواست، برای تمام بیماران و خانواده‌هایشان هم دعا کنید. 

  • ۰۰/۰۲/۱۱
  • نسرین

نظرات  (۷)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام

فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس اشتراک گذاری ویدیو...اهنگ...فایل


********************

پاسخ:
علیک سلام.

روزت مبارک باشه خانم معلم :)

الهی که امشب بهترین‌ها برات نوشته بشه

پاسخ:
ممنونم خانوم دکتر جون:)
الهی امشب رنج‌ها از دلت رخت ببندن و حسابی حال دلت خوش بشه.

سلام و درود خانوم معلم عزیز 

 

همونی ک همشهریت گفت رو منم از خدای مهربون برات آرزو میکنم ! 

 

همراه با شادی و ارامش و سلامتی

پاسخ:
سلام بر شما
دلتون شاد، تنتون سلامت.
هرچی آرزوی خوب مال شما.
زنده باشید:)

روزتون مبارک خانم معلم:)🌹

ایشالا تو لین شبها حاجت روا باشین

التماس دعا

پاسخ:
ممنونم حامد خان:)
امیدوارم برای شما هم روزها و شب‌های حاجت‌روایی باشه.

عزاداری هاتون قبول باشه ان شاءالله.

روزت مبارک خانوم معلمِِ رسمی (با تاکید بر کلمه ی رسمی) 

:))

 

دعا میکنم به حق صاحب همین شب ها بهترین ها برات رقم بخوره 

و تندرست و سلامت باشی و حالِ دلت خوبِ خوبِ خوب باشه   :)

 

 

پاسخ:
ممنونم آیه جان از خودت هم قبول باشه 
آه مرسی:))


مهربونی‌تن رو یادم می‌مونه عزیزم.
امیدوارم بهترین‌ها برات رقم بخوره عزیزم:)

اول که روزت مبارک عزیزم 

دوم اینکه اگه به من بگن می توانی بری یه شهر دیگه و موقعیت کاری خوب باشه با کله می رم از دست ادم ها راحت شم 

سوم اینکه اره خب منم زیاد بهش فکر می کنم به اینکه خدا حساب وکتابش این مدلی نیست .

چهارم اینکه ادم ها همه خودشون خوبه داستان می دونند ...دلم از این سوخت که هیچ وقت نمی فهمن ظالم کردن ..دلم می خواست مثل فیلم ها باشه ادم ها تاوان پس بدهن ..

پاسخ:
ممنونم آیان جان.

به شرطی که اون شهر خوب باشه نه یه شهر کوچیک بدون هیچ امکاناتی:(
کاش سر در میاوردیم از کارش آبان

کاش مثل فیلم ترکیه‌ای بود که تهش همه متنبه می‌شدن:(

روزت مبارک نسرین عزیزم.

امیدوارم امسال شب‌های قدر خدا تمام دعاها و سوالاتت رو جواب بده.

و بشه قشنگ‌ترین اردیبهشت زندگیت.

 

در مورد زندگی مستقل هم باید بگم که روزهای قشنگ اما پر از دلتنگی در پیش داری :)

پاسخ:
ممنونم ثریا جون
امیدوارم پایان تمام نرسیدن‌ها و نشدن‌ها بشه برای هممون.
عزیزممممممم:)


+آره دقیقا همینه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">