گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

تَش می‌باره آقا

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۶ ق.ظ

هوالمحبوب


هر وقت تو گروه فرهیختگان، فرشته و تسنیم از گرمای کلافه کنندۀ جنوب حرف می‌زدن، من گردن فراز می‌کردم و می‌گفتم تبریز هواش به قدری خوبه که من شبا با لحاف می‌خوابم. این قضیۀ با لحاف خوابیدن تا یک هفته قبل هم به قوت خودش باقی بود. شب‌ها به قدری هوا سرد می‌شد که پنجره‌ها رو هم می‌بستیم حتی!
هر وقت هم صحبت از کولر می‌شد من می‌گفتم توی تبریز کمتر کسی کولر داره. حداقل تو خاندان ما که خیلی کمن کسایی که کولر داشته باشن. البته که قطعی نیست و ممکنه آمار درستی هم نباشه حتی؛ ولی خب گرمای اینجا اونقدر کلافه‌کننده نیست که کولر جزو واجبات زندگی‌مون باشه. 
حالا یک هفته‌ای هست اونقدر هوای اینجا گرم شده که داریم تبخیر می‌شیم رسما. هر سال که به اینجای فصل گرما می‌رسیم بحث کولر خریدن تو خانواده دوباره گرم می‌شه و تا میاییم به میانه‌های مرداد برسیم دوباره در محاق می‌ره.
دیروز مامان گفت که حاج فلانی 35 میلیون داده برای خونه‌اش کولر خریده. سر ناهار بودیم و من حسابی از گرما کلافه بودم. برگشتم گفتم مامان لااقل کولر که نخریدیم بریم یه پنکه بخریم، این پنکۀ قدیمی صدای درشکه می‌ده و موقع درس خوندن اعصابم رو خرد می‌کنه!
نون جان گفت به نظرت یه دونه پنکه کافیه؟ 
منم گفتم خب می‌تونیم دو تا بخریم.
خونۀ ما مدلش اینجوریه که زیرزمین که سابقا محل استقرار برادرم بود و الان خالی از سکنه است، دماش ده باشه، طبقۀ وسط که خانواده سکنی گزیدن، دماش بیسته و طبقۀ بالا که من مستقرم سی! یعنی هر چه طبقات رو میای بالا، گرما فزونی می‌گیره. به همین دلیل من دارم وسط خرما‌پزون بوشهر درس می‌خونم و صدای تق تق و لرزش پنکۀ قدیمی که سرجهازی مامانم بوده گویا روی اعصابم اسکی می‌ره. مامان می‌گفت یادش بخیر این پنکه رو سه هزار تومن خریده بودیم. یه توشیبای سفید با پره‌های آبی که وجدانا هرجوری حساب می‌کنم عمرش رو کرده!
الان که قیمت پنکه‌ها رو دارم نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم باید به همین صدای درشکه قانع باشم و زیاده‌خواه نباشم!

  • ۰۰/۰۴/۳۱
  • نسرین

از بی حوصلگی ها

نظرات  (۱۴)

  • نرگس بیانستان
  • تبریز تش بارانه، اینجا ما ذوب شدگانیم

    پاسخ:
    :((
  • فاطـــღـــمـه ツ
  • هعیییی ، همینطوره

    پاسخ:
    :(
  • دُردانه ‌‌
  • برای تکمیل آمارت عارضم خدمتت که تو فک و فامیل ما هم کمتر کسی کولر داره. شاید دو سه خانواده از مجموع پنجاه شصت خانواده‌ای که می‌شناسم.

    این چند روز هوا به‌قدری گرم شده که منی که سرمایی‌ام هم دارم از گرما بخار می‌شم و شبا هیچی روم نمی‌کشم و باز گرممه. اتفاقاً همین الان داشتم بلند می‌گفتم گررررررررررررررررررررررمه که این پستتو باز کردم :|

    پاسخ:
    دقیقا آمار خانواده مام همینه:)

    من دیگه ملافه هم نمی‌تونم تحمل کنم. هر روز آب چکون از خواب بیدار می‌شم:(
  • محمدعلی ‌‌
  • رشت خیلی تابستون معقولی داره. نهایت دمایی که تا حالا به خودش دیده  35 اینا بوده. چند روز بارون بود و در آینده نزدیک هم بارون در پیش داره طبق پیش‌بینی‌ها. ولی این تابستون یه جوریه. همین 30-35 درجه هم تحملش سخت شده. نصف مساحت پوستم قرمز و ملتهبه! نمی‌دونم واقعا چرا. شاید به خاطر الکلی که برای ضدعفونی استفاده می‌کردیم باشه.

    پاسخ:
    الان خیلی زشته بگم دمای گرم ما هم همون 36-36 هست؟ :))
    من هوای رشت رو اون سالی که اومده بودم نمی‌تونستم تحمل کنم. حس می‌کردم شرجی‌طوره و داره خفه‌ام می‌کنه!


    الکل دستامو پوسته پوسته کرده. آره احتمال داره از الکل باشه. 
  • دُردانه ‌‌
  • ما هم هنوز یه دونه از اون پنکه‌ها داریم ولی صداش خوبه. هر چند ازش استفاده نمی‌کنیم. چرا که مامانم معتقده باد کولر و پنکه آدمو مریض می‌کنه. یه کولر آبی هم داشتیم که اونم فقط یکی دو سال استفاده کردیم و پونزده شونزده سال بی‌استفاده مونده بود. همین یه هفته پیش شوهرش دادیم رفت. 

    پاسخ:
    مامان منم قبلا می‌گفت اینو ولی دیگه نمی‌گه، نمی‌دونم چرا!
    کولر آبی هم صداش زیاده حس می‌کنم.
    ما یه دونه از این کولرهای مخصوص مغازه داشتیم که تحملش سخت بود، دادیم فروخت داداشم.

    اصف که از بهار نابوده...

    به قول نرگس بیانستان ما ذوب شدگانیم !

    پاسخ:
    همدردی کنندگانیم:)
  • نرگس بیانستان
  • شما ب گرما عادت ندارید و ۳۵ درجه برات گرمه

    اینجا ساعت ده صبح ک هنوز خنکای صبح رو داره ولی داره ب گرمی میره ۴۵ درجه اس. دیگه ببین ظهر بشه چی میشه... 

     

     

    و خب وااااقعا جنوبی ها چی بگن

    پاسخ:
    آره طبیعتا.
    خدا به دادتون برسه:(
    جنوب که دیگه برو رو 50 به بالا
    البته خب سیستم بدنی‌تون هم سازگاری داره با آب و هواتون اینم هست.

    تبریز قطعا از شهر ما پایین‌تر نیست دماش :/

    ولی ما هم چند ساله داریم می‌پزیم تو گرما :/ از اون طرف غزورمون اجازه نمیده کولر بخریم انگار یه جور توهینه بهمون :/

    البته اینکه اگه بخریم هم فوقش سالی یکی دو هفته استفاده کنیم ازش بی‌تاثیر نیست

    پاسخ:
    احتمالا جزو استان‌ها هم‌جوار مایید؟

    چرا توهین خب؟ 
    البته پنکه انتخاب به صرفه‌تریه به نظرم.
    چون به قول خودت کولر خیلی کارایی نداره نهایت دو سه هفته.

    اینم بگم واسه ما هم ۳۵درجه دمای خیلی زیادیه :/

    حق بدید گروه خونی‌امون با ۳۵- تنظیم شده :/

    تازگیا علاوه بر گرمایش جهانی با شرجی شدن جهانی هم رو به رو هستیم انگار :/ دقیقا یه طوریه انگار چنبره زدن روی گلوت و دارن خفه‌ات میکنن :/ هی...

    پاسخ:
    حالا حساب کن باید ماسک لعنتی رو هم تحمل کنی تو این گرما.
    چادر و مانتو و روسری هم جای خود!
    عملا کبابی می‌شیم تا برسیم خونه.

    بله هم‌جواریم

    ماسک سه لایه و چادر و روسری رو هم که همیشه داریم :/

    پاسخ:
    هی روزگار:(

    یکی به من بگه دوربین من کدومه؟ می‌خوام زل بزنم توی دوربین  :|

     

    + تازه خوزستان آب و اینترنت هم نداره :|

     

    :|

    پاسخ:
    خانم اجازه؟

    ببشید....

    استیکر محبوب فرشته:)

    من دیگه حرفی ندارم بزنم، می‌رم تو اتاقم به کارای بدم فکر کنم:)

    داستان کولر خریذن شما مثل داستان مهاجرت ما جنوبی‌هاست! تا گرمه می‌گیم بابا چیه این شهر ، پاشیم بریم یه جای خوش آب و هوا و تا بیاد به قطعیت برسه هوا خوب شده و میره تا فصل گرمای بعدی :))

    پاسخ:
    :)))

    یعنی واقعا اینقدر گرمه که به مهاجرت فکر می‌کنین؟
    جالب شد:))
    من فکر می‌کردم دیگه شماها عادت می‌کنین بعد چند وقت

    و من هنوزم برام جالبه که چطوری میشه یه خونه کولر نداشته باشه، یعنی میدونی تو مخیله‌ی ما جنوبی‌ها سخت این چیزها جا میشه :دی

    نسرین چطور‌ میتونی غرهای منو بشنوی و بعد از عادت کردن حرف بزنی؟ بخدا که بعد ۲۴  سال هنوز تابستون که میشه میشینم یادی از پیشینیانم میکنم که چی تو این خاک دیدن که موندن، باز به قول هانی تابستون که تموم شد میره تا تابستون بعدی :))))

    ولی واقعا به این هوا نمیشه عادت کرد، تابستون تمام سعیمون رو میکنیم که ناحیه‌ی چرخش و حرکتمون در تیررس کولر باشه، بیرون رفتن هم مثل عذاب خداست، تمام تلاشمون رو میکنیم که کم بریم:)

    من البته به ییلاق و قشلاق هم علاقه مندم، اگه امکانش بود اقدام میکردم :)

    پاسخ:
    حالا ممکن بود تو یه استثنا باشی خب:)
    ولی واقعیتش اینه که من فکر می‌کردم بدن‌تون نسبت به گرما قوی‌تر از ما باشه.
    من قبلا گفتم که تو سفر جنوب مدام حالم بد بود.
    از سرگیجه و حالت تهوع تا باد کردن پاهام.
    گرما ابدا سازگار نیست باهام.
    تصور اینکه یه روز بخوام ساکن یکی از این شهرها بشم برام وحشتناکه راستش.
    ولی خب علقه و ارادت به شهر زادگاه می‌تونه کمتر کنه این حس بد رو.
    لازمه یادآوری کنم که عوضش شما دریا دارین یا نه؟

    اینکه سازگارتر و قوی‌تره که قطعا همین طوره،‌ کلا بدن بعد از یه مدت به شرایطی که توشه سازگارتر میشه، ولی خب رنجه همیشه هست :(

     

    همین، الان من اینجوری نمیشم مگر اینکه مثلا مقدار نسبتا زیادی تو این هوا پیاده‌روی کنم، اون وقت هم گرمازده میشم و هم چشمام سیاهی میره، 

    اره، همین که ازش دور بشی دلتنگش میشی، دلتنگ هر چیزی که اونجا رو یادت بیاره.

    نه دیگه نیازی نیست :))

    پاسخ:
    آره می‌فهمم. همونطور که من هنوز به سوز زمستونای تبریز عادت نکردم و هر بار فحش می‌دم به یخبندوناش:))

    حس عجیبیه انگار نمی‌تونی مدت زیادی ترکش کنی...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">