نشدنها
هوالمحبوب
میدونی، حس میکنم گاهی یه سری لطفها که بیمنت و چشمداشت در حق کسی انجام میدیم، به مرور تبدیل به بار اضافه رو شونههای طرف مقابل میشه. یه جایی لطف میکنی چون طرف رو دوست داری، ولی خب اون آدمه ممکنه اندازۀ دوست داشتنش با تو متفاوت باشه! این نه تقصیر توئه، نه تقصیر اون آدمه. تو از حست حرف نمیزنی، طرفم چون اندازۀ دوست داشتنش با تو مشخصه، نمیتونه همچین حدسی دربارهات بزنه. وقتی تو براش دوست معمولی هستی و اون برای تو یه دوست ویژه، لطفهای تو گاهی نادیده گرفته میشن و گاهی هم طرف مقابل به زور به خودش یادآوری میکنه که بیاد جبران کنه برات، چرا؟ چون حس میکنه زیر دین توئه. برای همین، کارهاش نه به دلت میشینه، نه کافیه و نه راضی کننده!
تو دنبال یه توجه خاص و ویژهای چون خودت همیشه خاص و ویژه نگاهش کردی! ولی خب اون آدم چنین نگاهی نداشته و بلدم نیست و نیازی هم به این نگاه نداره راستش!
دوست داشتن بلد شدن میخواد، ولی هر آدمی هر چقدر هم از مرحله پرت باشه، یه جایی که دلش گیر کنه، چم و خم کار رو یاد میگیره. این تویی که نباید احترام رو با محبت اشتباه بگیری. این تویی که نباید جایگاه معمولی خودت رو با جایگاه ویژه اشتباه بگیری و توقعات بیدر و پیکرت رو روانۀ اون آدم کنی.
بیا صادقانه بشینیم رو به روی هم و با هم صحبت کنیم. تو وقتی خودت هم تکلیفت با خودت روشن نیست، چطور توقع داری اون آدمه متوجه بشه تو حست چیه؟ تو همیشه آدم تاثیرگذاری براش بودی و مورد احترام، ولی خب هیچ وقت نشده از دوست داشتن تو فاز دیگری باهاش حرف بزنی!
یه چیزی هم که به ذهنم میرسه بهت بگم اینه که صرفا داری برای خودت گندهاش میکنی یا واقعا همینقدر گنده است؟ من حس میکنم دومی باشه. چون از خیلی جهاتی که خودت میدونی و بهش آگاهی لقمۀ دهن همدیگه نیستید.
یه چیزی رو هم درگوشی بهت بگم: جات خالی نیست پیشش معمولا. بیا واقعیت رو قبول کنیم. وقتایی که خوشی میزنه زیر دلش، شده دنبالت بگرده؟ نشده دیگه. خب این یعنی براش اولویت نیستی عزیزدلم. این کش دادن ماجرا هم بدتر فرسودهات میکنه.
تو خیلی برام عزیزی، خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنی. برای همین نمیخوام رابطههای نافرجام فرسودهات کنن. پس خواهش میکنم دست از توهماتت برداری.
اون پیام رو بارها و بارها زیر و رو کردم. چیزی که بیشتر از بقیه حسها ازش در میاد، حس استیصاله. حس استیصال از اینکه دوباره گند زدم و الان مجبورم جبرانش کنم چون، اون همیشه برام سنگ تموم گذاشته. یه چیزی رو هم بگما، همیشه بخشیدن و گذشت کردن هم خوب نیست! گاهی آدمها رو بدعادت میکنی. که هر بار هم اشتباه کنن، راه برگشت براشون بازه.
نکتۀ پایانی اینکه حتی صمیمی هم نیست باهات! شاید بدت بیاد از این تحلیل ولی رفتارش رو با چند نفر دیگه ببینی، متوجه این قضیه میشی که همیشه یه حریمی هست. یه فاصلهای هست. از کسی که میدونه و میتونه ولی انجام نمیده باید دوری گزید!
تامام
داشتم به این فکر کردم عنوان این پست شاید میتونست به عنوان دنبالۀ «نگفتمها» باشه که خودت زحمت خوندنش رو کشیدی :)
میفهمم چی میگی...