گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

برای تو که هستی و می‌شنوی

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۴۴ ب.ظ

هوالمحبوب


می‌دانی، حرف‌های نون جان شبیه یک سیلی محکم بود. یادم آمد خیلی وقت است که نگفته‌ام دمت گرم حاجی، شکرت اوس کریم، حال دادی بهم. من بی‌معرفت‌ترین بودم می‌دانم. وقتی به رویای معلم شدن فکر می‌کردم، ته ذهنم یک نشدن بود و هر بار پسم میزد. هزار بار تا مرز فرو ریختن رفتم و برگشتم. هزار بار خواستم و نشد. تو ولی رویایش را انداخته بودی توی سرم و من خسته نمی‌شدم. از فروردین که فهمیده‌ام همه چیز قطعی شده، کمتر به تو فکر کرده‌ام و بیشتر از تو بریده‌ام. دوست دارم بغلت کنم، ببوسمت و از نو عاشقت شوم. بگویم شکرت محبوب من. شکرت که این بار شد.
گور بابای همۀ خواستن‌ها و نتوانستن‌ها. گور بابای همۀ احساساتی که خرج کردم و نشد که بشود. دم خودت گرم که خواستنی‌ترینی. دم خودت گرم که رویایم را محقق کردی. من که جنمش را نداشتم تو هولم دادی به جلو. 
دلم می‌خواهد بگویم مرسی که حواست به اشک‌ها و لابه‌هایم بود. دمت گرم که می‌بینی‌ام. حتی اگر هر روز چند بار دعوایمان شود، کارمان به قهر بکشد، حتی اگر بد و بیراه نثارت کنم، ته دلم دوستت دارم. 
ظرفیتم کم است. خودت اینگونه خلقم کردی. مدار احساساتم بیش‌فعال است و عشق تشنه‌ام می‌کند.
ذلیلت شدم امروز. امروز حس کردم که خدایم هستی. که بزرگی، که می‌بینی‌ام.
اینکه گاهی نمی‌شود که بشود، فدای چشم‌های سیاهت. بالاخره تو هم محدودیت‌های خودت را داری، توقعی ندارم. کنار می‌‌آیم. حالا که به نشدن رضایت داده‌ام فقط لطفا کاری کن که گاهی دلش برایم تنگ شود، گاهی حس کند که چقدر جایم خالی است. از اینکه فراموشم کند می‌ترسم. امشب سفت‌تر بغلم کن. نیاز دارم عشقت را نثارم کنی. امشب خسته‌ام از تک‌تک آدم‌هایت. از خوب‌ترین تا بدترین‌شان. کاش تو که می‌شناختی‌ام چقدر جنسم خراب است، رویای عشق را در سرم نمی‌انداختی. این یک کارت اشتباه بود. بپذیر. کسی با پذیرش اشتباهاتش کوچک نشده. تو هم نمی‌شوی. خب چون تو آنقدر بزرگ هستی که با جفنگیات من حتی یک اپسیلون هم از حجم خدا بودنت کم نمی‌شود. کاش انجا که گفتم دوستش دارم، زبانم را مار زده بود. تقصیر توست که آن لحظه مار در اتاقم نبود. تقصیر توست که آن لحظه اینترنت‌مان قطع نشد، تقصیر توست که او مرا دوست ندارد. 
پاک یادم رفت که آمده بودم خیر سرم قربان صدقه‌ات بروم! می‌بینی؟ تو چه خدایی هستی که حتی وقتی می‌خواهم قربانت بروم هم دلم ازت پر است؟

ولی دمت گرم باز هم. از اینکه از سرگردانی چند ساله نجاتم دادی خوشحالم. کاش می‌شد بیشتر بتوانم قربانت بروم. اما هربار یاد قلبم و جای خالی‌اش می‌افتم از دستت عصبانی می‌شوم. دست خودم نیست. پررویم کرده‌ای.
اما حالا که فکر می‌کنم، حتی درست و حسابی هم بهش نگفتم دوستت دارم. ولی به هر حال می‌توانستی یک جوری جلوی زبانم را بگیری که حالا اینقدر به غلط کردن نیوفتم. 

دوستت دارم کریم‌جان و حمیدجان و رحیم‌جان و رحمان‌جان و غفور‌جان و سلیم‌جان و علیم‌جان و جمیل جان.

خیلی دوستت دارم. 

خیلی خوب است که در جوابم نمی‌گویی ولی من دوستت ندارم.

خیلی خوب است که تو فقط دوست معمولی‌ام نیستی و می‌توانم راحت قربان صدقه‌ات بروم.

  • ۰۰/۰۶/۰۹
  • نسرین

نظرات  (۹)

نمیدونی چقدر خوشحال میشیم وقتی میخونیم که به یکی از چیزایی که همیشه دوست داشتی رسیدی.

پاسخ:
این نشون می‌ده چقدر بی‌عقده‌ای و چقدر قلبت بزرگه.
ماچ گنده رو لپ چپت:)

خیلی زیبا... خیلی خیلی زیبا

 

خصوصا اون قسمت دوستت دارم کریم جان... رحیم جان ...♥️♥️♥️♥️

 

مبارک باشه معلم شدی🌸🌸🌸

پاسخ:
مرسی عزیزدلم

امیدوارم دلت پر از نور و روشنایی باشه همیشه:)

آخ چه دعای قشنگی کردی🥰🥺🥰

 

الهی آمییییین🙏🙏🙏🙏🙏🙏

پاسخ:
الهی آمین:)

چی کامنتی می‌شه گذاشت زیر این پست با این حجم از رقیق‌شدگی....

پاسخ:
:)
  • یاسمن مجیدی
  • حالا که به نشدن رضایت داده ام... 😭😔

    پاسخ:
    :)
  • مترسک هیچستانی
  • مبارکه رفیق :)

    پاسخ:
    مچکرم هم‌رفیق:)

    چه حس قشنگی تو پستت بود.

    کاش حالا که نمیشه نشدن‌ها رو کلا از زندگی حذف کرد لااقل زین پس شدن‌هات بیشتر از نشدن‌ها باشه :*

    پاسخ:
    :)

    چاره‌ای جز این نداریم به نظرم. باید بتونیم دوام بیاریم.

    آقا یه سوال؟ تو که توو پستت ننوشتی چه اتفاقی افتاده اونوقت بقیه چجوری فهمیدن معلم شدی؟ اونا خیلی باهوشن یا من خنگم؟:دی

    پاسخ:
    چون تو پست‌های قبلی بهش اشاره کردم.
    تو کانالمم نوشتم درباره‌اش:)
  • زهرا حسین آبادی
  • مبارکه خانم معلم💚🌱

    پاسخ:
    ممنونم:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">