من دوستش داشتم
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۰۴ ب.ظ
هوالمحبوب
دیشب از عشق بین آن دو مست شده بودم، مست آن حس و حال جاری در عکسهای عاشقانه. خماریاش تا صبح باقی مانده بود. اما راستش را بخواهی کسی را نداشتم که خماری را از سرم بپراند. دلم میخواست صبح که چشم باز کردم، بروم سراغش و بگویم چقدر دوستش دارم و چقدر دلتنگش هستم. دوست داشتم بگویم بیا قرار هم باشیم. دوست داشتم بگویم ما هم میتوانیم.... اما فقط نوشتم دلتنگم. همین. آدمیزاد با ترسهایش زندگی میکند، قد میکشد و عاقبت با ترسهایش میمیرد.
گاهی ناچاری پیرو عقلت باشی تا از خودت محافظت کنی. ناچاری در برابر شوخیهایش لبخند بزنی، زخمهایت را مرهم بگذاری و بروی پی زندگیات. دلم میخواست صبح کسی بود که بخزم توی آغوشش و بگویم دلتنگی چه به روزگار آدم میآورد. دلم میخواست کسی بود که صبح به شوق دیدنش چشمهایم را باز کنم و شب با حلاوت حرفهایش به خواب روم. دلم میخواست کسی بود که دغدغۀ از دست دادنش قلبم را از جا نمیکند، آدمی بود که به من تعلق داشت و من هرگز ترس از دست دادنش را زندگی نمیکردم.
گاهی ناچاری پیرو عقلت باشی تا از خودت محافظت کنی. ناچاری در برابر شوخیهایش لبخند بزنی، زخمهایت را مرهم بگذاری و بروی پی زندگیات. دلم میخواست صبح کسی بود که بخزم توی آغوشش و بگویم دلتنگی چه به روزگار آدم میآورد. دلم میخواست کسی بود که صبح به شوق دیدنش چشمهایم را باز کنم و شب با حلاوت حرفهایش به خواب روم. دلم میخواست کسی بود که دغدغۀ از دست دادنش قلبم را از جا نمیکند، آدمی بود که به من تعلق داشت و من هرگز ترس از دست دادنش را زندگی نمیکردم.
عاقل شدن ترسناک است. روزگاری که با قلبم میزیستم، حال و روز بهتری داشتم. حالا مدام دارم حساب و کتاب آدمها را نگه میدارم و از ترس غرق شدن، به دریا نمیزنم. باید خودم را مدتی مخفی کنم. مدتی حرف نزنم، ابراز دلتنگی نکنم. باید مدتی از همۀ دنیا محو شوم تا دوباره لاک تنهاییام را بیابم. دور افتادن از آن پیلۀ تنهایی گران تمام میشود. هوس دوست داشته شدن دست از سرت برنمیدارد، جنون عشق شیرۀ جانت را میمکد و تو مدام تنهاییات بزرگ و بزرگتر میشود.
دوست داشتم روزهایم را به امید دیدارش بشمارم و یک روز بالاخره در آغوش بگیرمش. اما راستش از خیال خام به ستوه آمدهام. میخواهم برگردم توی پیلهام و مدتها با کسی حرف نزنم.
دوست داشتم روزهایم را به امید دیدارش بشمارم و یک روز بالاخره در آغوش بگیرمش. اما راستش از خیال خام به ستوه آمدهام. میخواهم برگردم توی پیلهام و مدتها با کسی حرف نزنم.
- ۰۰/۰۶/۱۹