برزخ
هوالمحبوب
دارم فکر میکنم سفر آتی رو نرم و بذارم زندگی همین جور غرقم کنه و فراموشی از سر و کولم بالا بره و این بغضی که جا خوش کرده بیخ گلوم تبدیل به زخم بشه و یادم بیاره که هی امید نبندم به خاطرهها، به آدمها به سرنوشت.
- ۰۰/۰۷/۲۷
هوالمحبوب
خوبه که سفر رو رفتی. امیدوارم زودتر این روزهای برزخی هم بگذره. برسه روزهای خوب و پرامید. روزهای روشن.
عزیزم... نزار گرددناامیدی بشینه به قلبت
امیدوارم خیلی زود حالت خوب شه
از انتظار بدم میاد، خیلی زیاد...
سلام و درود خانوم معلم نازنین 🌹
دیروز نوشتم و پاک کردم 😔
امروز ک دیشبم رو میخوندم اینو یادداشت کردم ... (گفتم ک مثل اون نسرین همشهریت فکر نکنی ک ریق رحمت رو سرکشیدم) 😀
خانوم معلم گلم
جمله بیقراری ات از طلب قرار توست
طــــالب بیقرار شــو تا ک قـــرار آیدت
ساز مخالف زدن سخت نیست ـ کی و کجاش رو امیدوارم ک خوب یاد بگیری و استفاده کنی !
چ کیمیاگرانه سوگ آموزشیمون رو ب تپش زیستن بدل کردی و باهات اشک شوق ریختم ـ م ر س ی 💖
(میدونم ک ازت بخاطر تقسیم کردن خاطراتت ، باهامون تشکر کردم) ولی بازم ممنون ! 🌹
میدونی اسب یکی از بهترین سنجشگرها حالات درونی ما انسانهاست ؟
شاد و سلامت باشی الهی
همین که امیدواری خوبه!
سفر همیشه خوبه! گاهی وقتا این تغییر جغرافیا خیلی می تونه به آدم کمک کنه. با اینکه «آدمی وطنش را عوض میکند اما کابوسهایش را نه» .. آرزو میکنم همه چیز رو به راه بشه براتون :)
این مدت وسط روزای خیلی سختی که داشتم فقط ستاره ی تو رو خاموش میکردم و پستاتو میخوندم.
من نمیدونم چرا با اینکه هیچی ازت نمیدونم ولی پستاتو خیلی خوب درک میکنم. فقط دوست دارم بگم اندکی صبر سحر نزدیک است. حال دلت بالاخره خوب میشه. به این روزای سخت به چشم آزمایش نگاه کن. آدما خیلی زباد اشتباه میکنن توو برهه های مختلف زندگی از خود خدا کمک بخواه که کمکت کنه و دیگه هیچ راهی رو نری که به روحت آسیب میزنه. شاید بگی خدا کجاست ؟ هست حتی اگر اینروزا بهش شک کرده باشی ولی مطمئن باش فقط خودش میتونه کمک کنه. گذشته با آدم های اشتباهی که سرراهت اومدن، روحی که تیکه تیکه شد، تمام تحقیرها تمام زخم ها همه گذشته تموم شده امروز امروزه و تو در امروز به ارزوت که معلم شدن بوده رسیدی و این کم چیزی نیست. به خودت کمک کن و گذشته رو رها کن و اندوه آینده ای که نیومده رو نخور. حسرت هیچ چیزی رو نخور. دغدغه ی مالی چیز مهمیه ولی باور نکن نه اونقدر مهم که بابتش روزات خراب بشن. هیچکس جز خودت نمیتونه حالتو خوب کنه.باور کن روزای خوب میان باور کن خانوم معلم.
میدونی چیزی که تو نوشتههات بیشتر از همه درکش میکنم خستگیه، همین خستگی هزار ساله که نمیدونم چطوری تو یه تن ۲۳ ساله جا شده، اما من بینهایت خستهام، اغراق نیست اگه بگم بینهایت خستهام.
امید ... میدونی بدون امید نمیشه زندگی کرد اما من خیلی وقته به این فکر میکنم که بخش زیادی از خستگیهام ناشی از امیدهایی که ناامید شدن برای همین دیگه دلم نمیخواد منتظر و امیدوار باشم، دوست دارم اگه چیزی میخواد بشه بشه، اگه نمیخواد هم نشه و انقدر منو بخاطر نشدنهاشون محکم به زمین نزنه.
+ امیدوارم حالا که پیامم رو میخونی حالت از موقعی که متن رو نوشتی خیلی بهتر باشه سوگیلیم :)
سلام نسرین
نمی دونم وقتی اینقدر مبهم می نیسی درباره ی چه چیزی داری حرف میزنی راستش
اما مقداری از حسهاتو درک می کنم
اونجایی که میگی دور وایمیستی
اونجایی که میگی این چند روزم مثل بقیه ی روزا
حتی اونجایی که میگی سفر آتی را نرم رو خوب حس می کنم گاهی منم اینجوری میشم که ولش کن نرو
من اینجوریم که میگم ولش کن نرو، با رفتنش چی میخواد بشه؟ اما وقتی نرم با خودم میگم کاش میرفتم و همون زمانی که براش گذاشتم حالم خوب می بود
بخور و نمیری که گفتیو اما راستش خیلی درک نکردم
امسال استخدامی
حقوقت با سالهای پیشت فرق داره، نداره؟ اگه فرق داره و بهتر شده پس اون حرفو نگو دختر
تورم بالاست و پولها ارزششو از دست داده میدونم
اما فرق بین حقوق قبلی و الانت نیست؟
اینم می نویسم راستش خیلی شک دارم نوشتنش درسته یا نه
اما من خودم نمتونم بخور و نمیر را با سفر هوایی مشهد یک جا بگذارم نسرین جان
اینا را نفهمیدم، شاید به خاطر همون مبهمی ای که گفتم توی متنت هست
اما خیلی از جاهای متنتو فهمیدم و حس کردم
اینکه زنده ام و زندگی نکردم
هی خدا...