گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

بیا برایش اسم خوب پیدا کنیم

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۳۱ ب.ظ

هوالمحبوب


گفته بودم، نگفته بودم؟ که من آدم رها کردن و رفتن نیستیم؟ که بلد نیستم به موقع رها کنم، که می‌‌مانم و گند هرچیزی را در می‌آورم؟ اما یک بار توی زندگی‌ام، یک بار برای همیشه موفق شدم، به موقع رها کنم. درست وسط حال خوب قصه رها کردم. درست آنجایی که چیزی جوانه می‌زند، چیزی به بلوغ می‌رسد، چیزی کم‌کمک در تو جان می‌گیرد. رها کردم و بعدش دیگر هرگز برنگشتم پشت سرم را نگاه کنم. بعدش صدای زن‌های درونم را شنیدم که هورا می‌کشیدند. 
فکر می‌کردم رفتن و رها کردنش، رفتن جان از بدن است، آنقدر خودم را به خاطراتش گره زده بودم که فکر می‌کردم، توازن زندگی بر هم خواهد خورد، اما راستش حالا که یک ماه گذشته، می‌بینم چقدر حالم بهتر است، چقدر آشفتگی‌های روحی و روانی‌ای که به خودم تحمیل می‌کردم، کمتر شده است. حالا فهمیده‌ام که جایگاه واقعی‌ام کجا بوده و من چقدر ساده‌انگارانه داشتم پازل زندگی‌ام را می‌چیدم. زهرا می‌‌گفت خودت را دوست داشته باش زن. یک نگاه به آدم‌های دور و برت بینداز، ببین چقدر آدم سطحی دور و برت هست، بعد نگاه کن به خودت و جایگاهت و رنجی که برای دست و پا کردن جایگاهت کشیده‌ای! 
راست می‌گفت. من آنقدر غرق شده بودم توی اوهام که خود واقعی‌ام را یادم رفته بود. خواستنی بودنم را یادم رفته بود، زیبایی‌ام را، شایستگی‌هایم را، قلب بزرگم را و تمام خوبی‌های دیگری که در خودم جمع کرده بودم را. 
خسته می‌شدم، کم می‌آوردم ولی هرطور شده دوباره جان دوباره‌ای قرض می‌کردم تا از نو خودم را فدا کنم. فکر می‌کردم این تنهایی باید یک جوری پر شود و چه موقعیتی بهتر از این. زهی خیال باطل. چند سال رنج کشیدم تا امروز برسم به این نقطه که گاهی رها کردن، عین سعادت است. گاهی خط زدن روی آدم‌ها عین مهربانی در حق خودمان است. گاهی نبخشیدن و کوتاه نیامدن عین جوانمردی است. آدم‌های اشتباه وزنه‌هایی هستند که از بازوهایمان آویزانند و جلوی بال زدن‌مان را می‌گیرند، هر چقدر هم که بال پروازشان باشیم، آنها وبالمان هستند، هرچقدر که بخواهیم خودمان را در کوچۀ علی‌چپ حبس کنیم، یک روزی، یک جایی واقعیت خودش را به رخ‌مان می‌کشد. 
یک هفتۀ اول سخت بود، می‌دانی؟ آدم‌ها توی اینجور موقعیت‌ها منتظرند که رنج‌شان را با طرف مقابل سهیم شوند، منتظرند که تعادل زندگی او هم برهم بخورد، منتظرند نبودن‌شان حالش را بد کند. انگار اینطوری به خودمان ثابت می‌کنیم که مهمیم. ولی وقتی نبودنم تعادل زندگی‌اش را به هم نزد، وقتی روزهای نبودنم، با بودنم هیچ توفیری نداشت؛ فهمیدم که راه را تا اینجا درست آمده‌ام. قله‌ای که من باید فتح کنم، نیازی به گذر از تپه‌های کوچک ندارد. اوج گرفتن را بلد شدم، محور زندگی خود شدن را بلد شدم. نمی‌گویم توی این یک ماه زندگی‌ام کن فیکون شده است! اما قدم اول را محکم و قوی برداشته‌ام برای دوست داشتن خودم، برای قهرمان زندگی خودم شدن.

  • ۰۰/۰۹/۲۵
  • نسرین

نظرات  (۵)

هرچند تلخه اما رسیدن به این باور پر از حس قدرته...

روزهای روشنت نزدیکن☀️

 

پاسخ:
تلخی عجیبیه
ولی می‌ارزه به روشنی‌هایی که در انتظارته.
  • مهدیارشونم
  • مومن به ان مع العسر یسرا باش، خب؟

    پاسخ:
    چشم:)

    با عرض احترام از روی عادت

    سلامت می‌کنم نسرین با ارادت

    آمدم اینجا ک تا گیرم سراغت 

    گمان مبر ک بردم از یادت  

    بله گفته بودی ، من یادم نبود ! (شما بزار بحساب پیری) 

    خوش برگشتی و امیدوارم ک خانوم رنجبر عزیزم قدم‌های بعدی این مسیر پررنج و مشقت رو هر چ زودتر و بخوبی پشت سر بزاره و مطمئنم ک آرامش بیشتری نصیب‌ات میشه !

    دانی دلی ک شوق رهایی در اوست 

    بی‌واهمه از صدها حصار می‌گذرد (یادم نیست از کیه ـ شاید منزوی)

     

    پیشاپیش شب یلدات هم مبارک 

     

    شادی و سلامتی و آرامش برات آرزومندم

    پاسخ:
    سلام و عرض ارادت
    مرسی از لطف همیشگی‌تون که شامل حال منه.
    اختیار دارید.
    خودمم امیدوارم.
    هرچند فرایند سخت و پیچیده‌ایه.
    از سلمان هراتیه گمونم.

    یلدای شمام با تاخیر مبارک.
    کریسمس هم مبارک:)
    امیدوارم سال خوبی در انتظارتون باشه.

    میدونی داشتم فکر میکردم اگه تو خیلی از مسیرها و انتخاب‌های زندگیمون خودمون و حالمون ملاک اصلی انتخاب بودیم الان کجا بودیم؟ حالمون چطوری بود؟!

    پاسخ:
    سوال بسیار خوبیه.
    ولی متاسفانه هیچ کجای زندگی اینو بهمون یاد ندادن که خودمون محور همه چیز باشیم.

    چقدر خوب. غبطه خوردم

    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">