ترسهایم
هوالمحبوب
از وقتی یادم میآید آدم ترسویی بودم، بچۀ ترسویی که نمیتوانست بالای درخت برود و همیشه با حسرت به همبازیهایش که بالای درخت توت نشستهاند و برایش شکلک در میآورند نگاه میکرد، بچۀ ترسویی که سوار هواپیمای پرنده توی باغ گلستان نمیشد هر چقدر که خواهرهایش اصرار میکردند. نوجوان ترسویی که بلد نبود از خیابانشان دور شود، جوان ترسویی که ترم اول دانشگاه که میخواست از راهآهن برود خانۀ تازۀ خالهاش، دست به دامن کروکی شد و هزار بار آدرس پرسید تا بالاخره رسید. آدم ترسویی که چون توی کودکی در یک سریال دیده که آبگرمکن خانه منفجر شده و خانه را ویران کرده، عادت دارد هر شب درجۀ آبگرمکن خانهشان را چک کند تا مبادا بترکد. آدم ترسویی که وقتی باد شدت میگیرد گوشهایش را میگیرد و دعا میکند که فاجعه تمام شود. که از ترس فلج میشود وقت طوفان و زلزله در مدرسه.
من علاوه بر همۀ اینها از چیزهای بزرگتری هم میترسیدم. از مرگ آبا قبل از رسیدن مامان از مشهد. ولی سرم آمد.
از رفتن مهناز توی 24 سالگی. از ترس نداشتنش توی روزهای جوانی، از ترس نبودنش توی عروسی میم، ولی سرم آمد.
از از دست دادن اولین عشق زندگیام، توی روزهایی که سراسر شور و شوق بودم برای همیشه داشتنش ولی رفت.
برایم رابطهها مهم بودند. من هربار دوستیای را به پایان بردم، طرف ناچار قضیه بودم. همیشه زخمی شدهام از کلاس اول که سحر و الناز را گم کردم تا همین امروز که تو را گم کردهام. لا به لای شلوغیهای زندگی، دلم به گاه به گاه حرف زدن با تو خوش بود. گور بابای دوست داشتن، رفاقت را عشق است. گور بابای دنیا، همین حال خوبی که ساختهایم را در یاب. گور بابای همۀ سختیهای زندگی اگر آدم یک رفیق مثل تو داشته باشد که بتواند .....
با همه جور آدمی رفاقت کردهام. آدمهای نچسب، مغرور، تباه، باطل
آدمهایی که کنارشان خوش میگذشت. اما تو جور دیگری وصله شده بودی به من.
من حسود بودم و هستم. حسود همۀ آدمهایی که بودنشان ارزش دارد، آدمهایی که نبودنشان شکست بزرگی است. دلتنگی قوت غالب شبها و روزهایم شده است و نمیتوانم تظاهر کنم که حالم خوب است.
نمیتوانم بگویم که چقدر دلتنگم و نمیتوانم به این فکر کنم که چقدر ساده میشود نبود!
میتوانم بگویم من بزرگترین ترسهایم را زندگی کردهام و میدانم که بعد از این هم از هر چه بترسم سرم خواهد آمد. تو آخرین ترس بزرگ من بودی.
- ۰۰/۱۰/۲۰
میفهمم چقدر دلتنگی و میفهمم هرچقدر هم که بگذره، نبودن عادی نمیشه که برعکس سختتر میشه.