گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

به آشنا سخن آشنا باید گفت

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۵۲ ق.ظ

هوالمحبوب


چند روز پیش که آن خواب لعنتی را دیدم و با حال نزار بیدار شدم، در قدم اول دنبال گوشی خیز برداشتم تا برایت بنویسم چقدر ترسیده‌ام از خوابی که دیده‌ام. مثل همیشه که وقتی خوابت را می‌دیدم و صبح برایت تعریفش می‌کردم. چشم‌هایم هنوز به نور گوشی عادت نکرده بود و وسط‌های نوشتن بودم که یکهو خشکم زد. انگار چیزی فراموش شده دوباره برایم تداعی شد. یادم آمد که حق ندارم دیگر برایت بنویسم. نوشته‌ها را پاک کردم و گوشی را انداختم یک طرف. دراز کشیدم توی رختخوابم و چشمۀ اشکم جوشید. هربار که برایت گریه می‌کنم فکر می‌کنم این آخرین بار است، فکر می‌کنم دیگر قوی شده‌ام و از پسش برخواهم آمد ولی چند روز بعد دوباره چیزی از توی ضمیر ناخودآگاهم بیرون می‌جهد و یادآوری می‌کند که هنوز جا برای گریۀ بیشتر دارم.
هربار دکتر از من می‌پرسد چرا؟ یادم می‌رود چرایی همۀ محبتم به تو. یادم می‌رود دلیل‌ها، منطق‌ها و همۀ چیزهایی که محقم می‌کرد به این محبت. دکتر می‌گفت یک جایی توی ناخودآگاهت ترک شدن را تجربه کرده‌ای و حالا از هر رفتنی واهمه داری. دکتر نمی‌دانست من با تنهایی استخوان ترکانده‌ام. با تنهایی خو گرفته‌ام. یادش نبود که همۀ اینها را جلسۀ قبلش گفته‌ام.
غد بازی‌هایم را یادم می‌آورد، اشتباهاتم را گوشزد می‌کند و من ته همۀ این حرف‌ها لبخند می‌زنم و می‌گویم، دکتر تو نمی‌شناسی‌اش. شاید تو آدم‌ها را خوب بشناسی ولی او را فقط من خوب می‌شناسم و ای کاش اینقدر خوب نمی‌شناختمش که بدانم وقتی برایش تمام شدی، یعنی تمام شدی. او آدم تلاش کردن برای کسی نیست. آدم بحث کردن نیست. آدم تلاش برای احیای رابطه‌ها نیست.
حالا که اینها را می‌نویسم تمام حس‌ها در درونم ساکت و آرام شده است. حس اندوه فراگیر گم شده، اضطراب‌ها فروکش کرده و در مجموع دریای درونم آرام است ولی می‌دانم که ممکن است باز آن غلیان احساسی پیدایش شود و باید خودم را برایش آماده کنم.
سال که عوض شود، من هم تغییر خواهم کرد. 

  • ۰۰/۱۰/۲۳
  • نسرین

نظرات  (۳)


اگر نگاهی به وبلاگتون از مرورگر گوشی بندازید متوجه میشید که مطالب به سختی خونده میشه
اما یه نگاه به وبلاگ من بندازید تو گوشی یا هر سیستمی مناسب همون دیده میشه
من وقت گذاشتم این قالب رو طراحی کردم اگر دوست داشت رایگان در اختیار تون میزارم /برای مقایسه از گوشی استفاده کنید/
در صورت تمایل تو بخش تماس با من پیام بزارید
Saprint.blog.ir

پاسخ:
سلام ممنونم از لطف‌تون.
سخت که نمی‌شه فقط یکم فاصله از حاشیه‌هاش کمه تو گوشی.
امتحان می‌کنم باز 
  • نسیم صداقت
  • چقدر این حالاتت برایم آشناست، من هم گزاردمو گذشتم، اما ده سال طول کشید، مطمئن باش می شود اما با خون جگر شود

    پاسخ:
    تموم میشه این روزها هم.
    نوشتن فقط بهانه‌ای برای آروم شدنه.
  • نسیم صداقت
  • دقیقا، بله همینطوره عزیزم

    پاسخ:
    🤗🤗🤗

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">