ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم؟
هوالمحبوب
توی کدام فیلم بود که دختر قصه بوسیده شده بود به اجبار و بغل شده بود به زور و از تن و بدن و لبهایش در حال گریز بود؟ یادم نیست کجا این صحنه را دیدم که دخترک از وجودش منزجر شده بود چون چیزی به غایت زیبا و خواستنی را به زور و به اجبار با کسی که دوستش نداشت تجربه کرده بود. حالا من چندیست از خودم در گریزم. از خودم بدم آمده. چیزی به غایت ارزشمند را مفت خرجش کردم و حالا احساس غبن بر من مستولی شده. نمیدانم چقدر طول میکشد تا از این حس آزاردهنده رها شوم. با کسی توان گفتنم نیست، چاهی ندارم که سر فرو برم و خالی شوم از رنجی که برمن تحمیل شده و جز نوشتن سلاحی در دستانم نیست. وقتی کسی نامردی کند در حقت، میتوانی چهار تا دوست و رفیق گیر بیاوری و غرهایت را حواله کنی سمتشان. اما وقتی خودت مسبب رنجت هستی، چارهای نداری جز اینکه بسوزی و بسازی. وقتی دهن باز کردم نمیدانستم که چقدر قرار است بعدش تحقیر شوم، شاید هم میدانستم ولی آن لحظه به حجم بزرگش فکر نمیکردم. از یک سوراخ بارها گزیده شدن دارد روی ناصیهام نوشته میشود و این هیچ خوب نیست. باید چنگ بزنم به هرچیزی که بتوانم با آن پیشانینوشتم را تغییر دهم. یک عمر میدوی برای به دست آوردن چیزی ارزشمند و بعد یکهو چشم باز میکنی و میبینی آنچه ارزش واقعی است خودت بودی و قلبت. این را روزی هزار باید به خود طفلکیام دیکته کنم. تو آن چیزی هستی که ارزش واقعی است. تو آن چیزی هستی که دیگران باید قدرش را بدانند، تو آن چیزی هستی که باید دوست داشته شود.
- ۰۰/۱۱/۲۱
👏👏