گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

سفرنامه قزوین-قسمت اول

يكشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۰:۱۴ ق.ظ

هوالمحبوب


از چند وقت پیش که حواسم رفته بود پی تعطیلی‌های عید فطر به این فکر افتاده بودم که چهارشنبه‌اش را مرخصی بگیرم و بروم اصفهان. آنقدر رفتن به اصفهان برایم حیاتی بود که دوست داشتم حتما قبل از تولدم محققش کنم. اما شرایط طوری پیش رفت که به طور کلی قید اصفهان رفتن را زدم و مقصد جدیدی برای این چند روز تعطیلی انتخاب کردم. 
توی قزوین دو تا رفیق داشتم که دیدن‌شان می‌توانست نقطۀ عطف امسالم شود. بهار که از سال نود و یک در سایت کتابخوانان حرفه‌ای و بعدتر از طریق وبلاگم ارتباطم را باهاش شکل داده بودم و آنقدر صمیمی شده بودیم که ندیده مرا برای عروسی‌اش هم دعوت کرده بود و مترسک که از سال نود و شش خوانندۀ وبلاگش بودم و بعدتر پیجش را دنبال می‌کردم و دو سال اخیر شده بودیم دوست همدیگر. همین که بلیط قزوین را خریدم به هردو نفرشان خبر دادم. بهار اصرار داشت که آن چند روز را در خانه‌شان بگذرانم و من اصرار داشتم که بروم خانۀ معلم و در نهایت هم بهار پیروز شد:)
هرچند برای شروع سفرهای تنهایی خیلی دیر است اما بلاخره جرقه‌اش زده شد و من یازدهم اردیبهشت به سمت قزوین حرکت کردم. حوالی ساعت چهار عصر بود که رسیدیم به پل قرآن و من از اتوبوس پیاده شدم و آن سوی گاردریل مترسک و ماشینش منتظرم بودند. 
چند دقیقه‌ای حرف زدیم و بعد مرا رساند خانۀ بهار، جایی که قرار بود محل اقامتم در طی این چند روز باشد. بهار با قیمه‌نثار خوشمزه‌ای از من استقبال کرد و بعدترش را به حرف زدن گذراندیم تا شب که دوباره با متر رفتیم قزوین‌گردی. هنوز ماه رمضان بود و برای خوردن و آشامیدن باید احتیاط می‌کردیم:) با ماشین خیابان‌گردی کردیم و در نهایت به صرف مرغ سوخاری در یکی از قدیمی‌ترین فست‌فودهای قزوین به دیدارمان خاتمه دادیم. توی این دیدار دوست متر هم همراه‌مان بود.
فردا صبحش بعد صبحانه، با بهار راهی گردش شدیم. کاروانسرای قدیمی قزوین«سعدالسلطنه» نخسین مقصدمان بود. سعدالسلطنه شبیه یک بازار قدیمی است و سبک معماری و حال و هوایش مرا یاد بازار تبریز می‌اندازد. البته که از حیث ابعاد یک دهم بازار تبریز هم شاید نباشد.
سعد السلطنه، حال و هوای قشنگی داشت، خنکای هوا، طاق‌های دل‌ربا مغازه‌هایی که اغلب‌شان صنایع دستی قزوین را عرضه کرده بودند و کافه‌هایی پر از المان‌های سنتی مرا شیفتۀ خودش کرده بود. داخل همین مجموعه موزه‌ای برپا بود از مجموعۀ هدایایی که سُفرای کشورهای مختلف به مسولان قزوینی اهدا کرده‌اند. 
بعد از سعدالسلطنه رفتیم سمت چهل‌ستون. همۀ این بناهای تاریخی دور سبزه‌میدان واقع شده است و می‌شود تک به تک‌شان را پیاده طی کرد. چهل‌ستون اقامت‌گاه تابستانی شاه صفوی بوده که وسط یک باغ دلگشا بنا شده است. خود عمارت چندان بزرگ نیست و طبق گفتۀ راهنما دلیلش این است که کاخ اصلی در طول تاریخ زیر خاک دفن شده است و این مجموعه فقط یک بخشی از اقامت‌گاه سلطنتی زمان طهماسب صفوی است. در دورۀ صفوی به این عمارت، کلاه‌فرنگی اطلاق می‌شد. 
چیزی که دربارۀ قزوین دوست داشتم، آرامش شهر و مردمش بود. شهری به غایت آرام و به دور از شلوغی‌های شهرهای بزرگ، با مردمی که با روی گشاده راهنمایی‌ات می‌کنند و پذیرایت هستند. 
عصر روز دوم، بعد از گشت و گذار با بهار و تناول نخستین فسنجان عمرم، با مترسک و دوستش راهی تفرج‌گاه باراجین شدیم. این دو عزیزدل، برایم جشن کوچکی ترتیب داده بودند، جشنی به مناسب روز معلم و تولد زودهنگام. توی باراجین هوا به شدت سرد بود و ناچار جشن‌مان را توی ماشین برگزار کردیم. جالب‌ترین بخش این گردش پنچر شدن ماشین و خاطره‌سازی بعدش بود که بماند برای پست بعد:)


ادامه دارد....

  • ۰۱/۰۲/۲۵
  • نسرین

نظرات  (۱۰)

  • نرگس بیانستان
  • چرا مث سریالا تموم میکنی نسرین؟ بگو ببینیم چی شد خب پنچر شدین :)))

    پاسخ:
    خب باید جای حساسش تموم کنم که خواننده ترغیب بشه برای خوندن قسمت دوم:)

    سلام :) 

    دلم رو بردی به قزوین، روح و روانم تازه شد 

    چقدر دلتنگ این شهرم

     

    پاسخ:
    سلام.
    دلیل خاصی داره این دلتنگی؟
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • هی وای من! سفرنامه! قلبی قلبی شدم که! برای منی که اونجا بودم جذابه و دلم می‌خواد بدونم بعدش چی می‌شه :))

    ولی جدای از این حرفا، هم خودت به شدت اهل دل و مشتی هستی و هم بسیار خوش‌سفری و هم اینکه کلاً (حضوری یا اینترنتی) انسان باحالی هستی، باهات خوش می‌گذره در همه حال ^_^
    بعد از ۱۵ سال بالاخره و به میمنت این پست جذاب، همه دیگه فهمیدن من قزوینی‌ام ببم جان D:

    پاسخ:
    ای جان:)
    خودمم سورپرایز شدم از اینکه لو دادم:))
    الان جا داره که من قلبی قلبی بشم که. مرسی رفیق لطف داری بهم:)
    دمتم گرم. ایشالله عروسی‌ات جبران کنم برات:)

    سؤال اول: خودشون قیمه نثا می‌گن؟ ر-شو ننوشتی. من این غذا رو تو لیست غذاهای خوابگاه دیده بودم و قیمه نثار می‌نوشتن.

    سؤال دوم: قبلاً رفتی خانۀ معلم؟ امکاناتش چجوریه؟

    پاسخ:
    جواب اول: منم قیمه‌نثار شنیده بودم، اما یکی از کارشناس‌های آشپزی تو تلویزیون گفت که ر نداره، وقتی گفتی سرچ کردم مجدد، گویا باید نسا نوشته می‌شد. الان شک دارم که نثا بنویسم یا نسا! در واقع یا نثار یا نسا.

    جواب دوم: نه دفعه اولم بود که می‌خواستم استفاده کنم که اونم نشد. ولی دوستام تعریف می‌کردن که خوبه تقریبا شبیه هتل سه ستاره ایناست.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • والا اگه من قزوینی‌ام، درستش قیمه «نثار» هستش :|

    پاسخ:
    اصلاح شد:)
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • به‌به سفرنامه! ^_^

    اونجایی که نوشتی دوباره با متر رفتیم قزوین‌گردی اولشه فکر کردم با بهار رفتی و مِتر استعاره از قدم به قدم گشتن تو شهره :دی جلوتر فهمیدم مخفف مترسک بود :))

     

    ما چند سال پیش که رفته بودیم قزوین اگه اشتباه نکنم تو چهل‌ستون یه نمایشگاه خوشنویسی بود و اینش یادمه که طبقه‌ی دومش پنجره‌های رنگی قشنگی داشت ^_^ داخلشو رفتین؟

    پاسخ:
    عه🤗 فکر می‌کردم اصطلاح رایجیه تو کانال‌هامون اغلب مخفف می‌کنیم اسمشو:)

    آره‌آره نمایشگاه برپاست. کلا ثزوین به شهر خوشنویسی معروفه انگار.
    پنجره‌هاش هم بسیار زیباست. 

    ایشالا همیشه به خوشی:)

    آلبر کامو زیاد اهل مسافرت بود یه جایی مینویسه:

    آزادی ما از سفر کردنهایمان معلوم میشود 

    کسی که داراییش را خرج سفر میکند 

    در واقع دارد آزادی ذخیره میکند برای روزهای حسرت نخوردن

     

     

    پاسخ:
    ممنونم حامد خان.

    عجب جملۀ خفنی گفته آلبر کامو دمش گرم.

    سلام وقت شما بخیر.خسته نباشین نسرین خانم.ایامتون بکام ان‌شالله

    جسارتا میتونم یک سوال ازتون بپرسم؟

    یک دانش اموز کنکوری از من خواسته براش کتاب کنکور ادبیات بگیرم .زمان ما دستورزبان فارسی و ادبیات دو کتاب مجزا از هم بودن.درحال حاضرچی میگردم فقط برای نظام جدید یک کتاب ادبیات جامع هست 

    میخواستم زحمتی نباشه ازتون بپرسم همین کتاب رو بگیرم کافیه؟

    من خودم زمان کنکورم پنج گنج مهر و ماه رو داشتم و بسیار کتاب جامعی بود 

    الان همین انتشارات فقط جامع ادبیات داره 

    همین رو بگیرم کفایت میکنه؟؟؟

    پاسخ:
    سلام متشکرم. شب شما هم بخیر.
    الان ادبیات دو تا کتاب مهم داره که توی کنکور ازش سوال میاد. یکیش همون ادبیات فارسی هست و دیگری علوم و فنون.
    اگر برای کنکور می‌خوایین تهیه کنین انتشارات گاج رو پیشنهاد می‌دهم کتاب میکرو طبقه‌بندی رو.
    اگر می‌خوایین مطمئن باشین که شامل هر دو کتاب میشه یا نه فهرست رو نگاه کنید محض احتیاط.
    اگرم نه که جدا جدا تهیه کنید.

    من همیشه به این فکر میکردم خصوصی که همه امون میدونیم مَتر قزوینیه پس چرا عمومیش نمیکنه و با دیدن پست سفرنامه باز به این فکر میکردم که مَتر عمومی اعلام نکرده قزوینیه و قراره نسرین دیدار با اونه چجوری بنویسه. :))

    پاسخ:
    فقط ما حلقه دوستان نزدیکش می‌دونستیم تو وبلاگش هیچ وقت نگفته بود خودش.

    اوخی الان که این پستات رو شروع گردن قرارهبه زودی سفر کنم به قزوین!

    پاسخ:
    عه🤗
    خوش بگذره بهت😍

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">