گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

زبان و گویش قزوینی

يكشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۵ ق.ظ

هوالمحبوب 

من با مترسک و بهار طبعا فارسی حرف می‌زدم. اغلب مردم شهر اعم از فروشنده‌ها و راننده‌ها و کافه‌چی‌ها هم فارسی بدون لهجه حرف می‌زدن. اما در کل مردم قزوین شامل سه دسته می‌شن. اول قزوینی‌های اصیل هستن که با لهجه نزدیک به لهجه تهران صحبت می‌کنن و به زعم ما ترک‌ها لهجه ندارن. این گروه چند تا خانواده بیشتر نیستن و اغلب هم بازاری و سرشناس هستن. یه دسته هم الموتی هستن که لهجه الموتی دارن که بازمانده زبان تاتی محسوب می‌شه. این لهجه رو نشنیدم چون بهار هم که اصالتا الموتیه خوب بلدش نیست و می‌گه فقط بزرگترهامون بهش مسلط هستن. دسته سوم هم ترک‌های قزوین هستن که خب تعدادشون هم کم نیست. یعنی هرجا می‌رفتیم کسایی بودن که بغل گوش‌مون ترکی صحبت کنن. البته ترکی‌شون با لهجه نزدیک به زنجان بود و فهمش یکم برای ما ترک‌های تبریز سخت بود. یعنی نه اینکه نفهمیم ولی خب ساختار کلمات‌شون یکم متفاوت بود. توی قزوین بحث اصالت و نسب خانوادگی خیلی اهمیت داره و ترجیح قزوینی‌‌های اصیل اینه که با افرادی در سطح خودشون وصلت کنن و حتی الموتی‌ها و ترک‌های قزوین‌ رو هم اصیل نمی‌دونن. این نسب‌شناسی خیلی اهمیت ویژه‌ای داره براشون به طوری که وقتی خواهر دوستم رو به برادر بهار معرفی می‌کردم اولین سوال بهار این بود که از کدوم طایفه هستن؟ گویا فامیلی قزوینی‌های اصیل هم یه پسوند مشخصی داره که از روی اون شناخته می‌شن. 



  • ۰۱/۰۳/۰۱
  • نسرین

نظرات  (۷)

  • نرگس بیانستان
  • اجازه بده کامنت زیر ۱ دقیقه رو ثبت کنم :))

    پاسخ:
    🤣🤣🤣🤣
  • نرگس بیانستان
  • چ جالب! 

     

    اقا تو رو خدا بس کن دلمون اب شد دیگه... دیگه از قزوین نگو 🥲🥺

    پاسخ:
    تمام رفت دیگه نرگسی‌نژاد🥲
  • نرگس بیانستان
  • 🥲🥲🥲

    دفه بعد منو هم با خودت ببر سفر رنجبر :((

    پاسخ:
    اوووه باکمال میل شیری😍
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • یه توضیحاتی هم من اضافه کنم: تو گویش قزوینی کلمات ترکی چند تایی داریم (که اغلب هم تلفظاشون اصیل نیست) مثل «بالام» یا موارد دیگه. بازاریای قدیمیِ قزوین هم به خاطر حجم بالای معاملاتشون با ترک‌زبان‌ها، در حد رفع نیاز (و گاهی هم بیش از حد نیاز و به عنوان یه «تسلط») ترکی بلد بودن و هستن (تو نسل جدید کم‌تر شایعه) و اما دربارۀ لهجۀ قزوینی!

    یادتونه توی این پست گفتم شوخی و خنده بخشی از ذات ماست؟ لهجه‌مون هم دقیقاً پایۀ شوخی و خنده است و به نظرم جزو معدود شهرای ایران باشیم که نه‌تنها بدمون نمیاد با لهجه‌مون شوخی بشه بلکه خودمون می‌ترکیم از خنده! نشون به اون نشون که محبوب‌ترین قسمت «جوکر» بین قزوینیا، اون دو قسمتی بود که علی اوجی و حامد آهنگی شعر قزوینی می‌خوندن و با لهجۀ ما شوخی می‌کردن! این که از فرمت این لهجه، در باب حالت بیانش هم همه چی یه میل عجیبی به رها شدنِ انتهای کلمه و ختم به فتحه داره و بابت همین معمولاً میل به بلندتر صحبت کردن دارن، نسبت به وقتی که بدون لهجه هستن. مثلاً این شعر عامیانه رو شما دریاب: «دَمِ شازدَه حسین، سه نَفَرَه کوشتن، اگه تونَن بودی، تونَن مِکوشتن!» (کنار شاهزاده حسین سه نفر رو کشتن، اگه تو هم بودی، تو رو هم می‌کشتن) و ضمناً بعضی حروف مثل کاف رو هم خیلی غلیظ و با تأکید تلفظ می‌کنن، حروف قاف و غین رو هم نزدیک به گاف تلفظ می‌کنن، برعکس عرب‌ها و شمالی‌ها که تلفظشون دقیق‌تره. اینم درِ گوشی بگم که وقتِ مشاجره هیچی اندازۀ لهجۀ قزوینی به آدم اعتماد به نفس نمیده! اصلاً همۀ عشق دعوا به لهجه‌شه! :))

    بعضی کلمات رو هم مثل «سطل» یا «قهوه‌خانه» یا «فندق» یا «شاه» یا چیزای دیگه رو هم الان تقریباً کم‌تر کسی اون شکلی تلفظ می‌کنه و الان دیگه اغلب به گویشِ معیار تلفظشون می‌کنن، چرا که ریشۀ این تلفظ‌ها در واقع در ضعفِ سوادی گویندگانش بوده یعنی چیزی که الان دیگه برطرف شده، مثلاً کلماتِ بالا رو این شکلی تلفظ می‌کردن: «سَطِل» (با تشدید روی ط) و «قَو خانَه» (با سکون روی واو و تأکید مختصر روش) و «فِندُق» و «شااا» (مثلاً «زمان شاه» می‌شه «زمان شااا») و امثالهم.

    از یه کلماتی هم بی‌دلیل زیاد استفاده می‌کنیم! مثلاً «با وجود» رو عین ریگ صحرا استفاده می‌کنیم، یا «دیَه» (به معنای «دیگه») و چند تا چیز دیگه.

    این یکی ربطی نداره ولی میگم: قزوینیا به طور عجیبی با اصفهانیا و آذربایجانی‌ها (اردبیل و ارومیه و خصوصاً تبریز) حال می‌کنن! انگار که اون خاطرۀ دوران پایتختی همچنان ادامه‌دار باشه! با شمالیا (فرقی هم نداره کدوم سمت شمال) و مشهدی‌ها قدری محتاطانه رفتار می‌کنن (واقعاً نمی‌دونم چرا) و بی‌خودی هم با قُمی‌ها خوبن! با مابقی مردمان هم بدون هیچ حس خاصی اوکین! آره خلاصه :)

    پاسخ:
    مرسی از توضیحات تکمیلی.

    لهجه‌تون واقعا بامزه است.

    از این لحظه مم با شما حال می‌کنیم اصلا:)

    هم‌پایتختی طور مثلا:)

    من به عنوان کسی که بیشتر نقاط ایران رو رفتم و با اکثر لهجه‌ها و گویش‌ها تقریبا آشنام باید بگم بین لهجه‌ها، لهجه‌ی قزوینی و ترکی همدانی انگار یه ظنزی توش هست و دوستداشتنیه یا مثلا با جنوبیها که حرف میزنی احساس میکنی باهات میخواد دعوا کنه و با شدت کلمه‌ها رو ادا میکنن، کردها  با تحکم حرف میزنن و اصفحانیا وقتی حرف میزنن انگار خیلی حالیشونه و یا شیرازیا یه آروم بودن و شمرده شمرده حرف زدن تو کلامشون هست و ... البته این نظر شخصی منه و حتما هم درست نیست:)

    پاسخ:
    چون نظر شخصیه قرارم نیست رد و تایید بشه. صرفا بر اساس تجربه زیسته‌اون دارین حستون رو می‌گین و خیلی هم خوبه. من لهجه جنوبیا رو عاشقم. اصلا گاهی دلم می‌خواد با لهجه اونا حرف بزنم:)
  • مسعود کوثری
  • به به

    یه وبلاگ درست و حسابی دیگه

    آدم کیف میکنه

    دنبال شدی ..

    پاسخ:
    خوش اومدین
    باعث افتخاره:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">