گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ما خسته‌ام آقای قاضی

سه شنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۲۰ ب.ظ

هوالمحبوب


نه اجاره خانه می‌دهم و نه خرج خورد و خوراک. نه از هزینۀ قبض آب و برق خبر دارم و نه مسولیت خرید هیچ یک از اقلام ضروری و غیر ضروری با من است. اما دارم از چند جهت جغرافیایی شکاف می‌خورم!
منی که کارمند دولتم، دستم توی جیب خودم می‌رود، خرج مهمی در طول ماه ندارم و تنها مسولیت بزرگم برآورده کردن آرزوهای فردی خودم است، دارم یک حقوق ثابت از دولت می‌گیرم و زیر بار فشار اقتصادی ترک خورده‌ام!
هر ماه حساب می‌کنم که اگر سفر بروم باید قید فلان کلاس را بزنم، اگر این ماه یک وعدۀ غذایی را با دوستانم در فلان رستوران صرف کنم، باید از خرید فلان لباس چشم بپوشم. این لیست تا ابد ادامه دارد. 
من سی و چهار سال صبر کرده‌ام که برسم به این نقطه‌ای که نتوانم هیچ گرهی از زندگی پدر و مادرم باز کنم، به اینجا که سرم پایین باشد که نمی‌توانم کمک خرجی برای خانواده‌ام باشم. 
من همیشۀ خدا جنگیده‌ام، دویده‌ام و هیچ لحظه‌ای از زندگی‌ام نبوده که سر بی‌دغدغه و آسوده زمین بگذارم. برای من هرگز سفرۀ چرب و چیل و جیب پر پول و حمایت مالی فراهم نبوده. من جنگیده‌ام تا در سی و چهار سالگی برسم به این نقطه که نتوانم هیچ غلط اضافه‌ای با درآمدم بکنم!
آقای بزرگتر، آقای دولت، آقای حکومت و هر کس دیگری که مسولیت ادارۀ این جغرافیا در ناصیه‌ات نوشته شده است. یک دقیقه گاز آشک‌آور و باتوم و سرباز ضد شورشت را غلاف کن و به حرف‌های من گوش کن.
ما مثل مردم خوشبخت آن سوی شط، دنبال زندگی کردن نیستیم. ما نمی‌خواهیم سالی چند بار سفر برویم، توی رستوران غذا بخوریم، لباس‌های مارک‌دار بپوشیم، خدمات اجتماعی دریافت کنیم، خانه‌های لوکس داشته باشیم و هزار و یک چیز دیگر که حتی در مخیله‌مان نمی‌گنجد. لطفا تا دهان باز می‌کنیم امنیت نداشته‌مان را هی به رخ‌مان نکش. ما هیچ وقت زیر دست شما امنیت نداشته‌ایم. ما هر سال یک هواپیما، یک قطار، یک اتوبوس قربانی می‌دهیم. ما هر سال در زلزله و سیل و طوفان و آتش‌سوزی می‌میریم. ما هیچ وقت دشمن خارجی نداشتیم، دشمن ما همیشه داخلی بود. همان‌هایی که خوردند و بردند و پروار شدند و به ریش ما خندیدند. مایی که داشتیم درس می‌خواندیم، تلاش می‌کردیم دست روی زانوی‌مان بگذاریم، بزرگ شویم و آرزوهای پدر و مادرمان را محقق کنیم. ما زیر بار زندگی زاییده‌ایم آن هم چند‌قلو.
من اگر نتوانم با چندرغازی که هر ماه به حسابم می‌ریزی، مادرم را یک سفر مشهد ببرم، اصلا برای چه زنده‌ام؟ برای چه زنده‌ام اگر قرار است آرزوی فرزندانی که دارم تربیت می‌کنم مهاجرت باشد؟ برای چه دارم جان می‌کنم که مفهوم وطن را به بچه‌هایم بیاموزم وقتی از روی تک به تک‌شان شرمنده‌ام؟
راستی کدام وطن؟ چیزی هم مگر از وطن مانده است که به توبره نکشیده باشید؟ کوه‌ها را کندید، دشت‌ها را جارو کردید، رودها را خشکاندید، جنگل‌ها را آتش زدید. داریم از امنیت کدام وطن حرف می‌زنیم؟ 
نالۀ ما هر روز خدا از یک ور وطن بلند است. ما برای جرعه‌ای آب و لقمه‌ای نان به فغان آمده‌ایم. 

  • ۰۱/۰۳/۰۳
  • نسرین

نظرات  (۵)

واقعا حقوق معلم ها که دیگه اسف‌ناکه...

کاری کنی با نرخ ۳۰۰ تومن روز ماهی ۸ تومن درآمدته...بعد به عنوان یه معلم وقت میذاری کلی سوال و.. طرح میکنی و زحمت و سر درد تهش یه حکم میزنن ۸ تومن...از اون ۸ تومن دو تومنش می‌ره مالیات و بیمه و.. واقعا آزادی آرزومه :)

پاسخ:
حکم می‌زنن 8 تومن؟ خوش به حال هر کی چنین حکمی براش زدن!
ما که چنین چیزی ندیدیم!

پدر خودم با ۲۹ سال سابقه‌ی خدمت🙂

پاسخ:
🤦🤦🤦🤦🤦

میدونی درد کجاست؟ که یه عده هستن تو رو قضاوت میکنن. چند وقت پیش داشتم با یکی حرف میزدم. شبیه همین حرفای تو، شبیه حرفای یکی دیگه، شبیه حرفای هزاران نفر دیگه... آخ که چقدر حرفامون شبیه همه و بازم هیشکی نیست بشنوه.

میدونی چی گفت؟ گفت تو دردت چیه؟ شوهرت سرکاره حقوق میگیره خرجت رو میده. چرا از پایین بودن حقوقت گله مندی!!

 

پاسخ:
من حق نمی‌دم که قضاوت کنه‌ها.
کارش صد در صد اشتباه بوده.
ولی قبول داری که خیلی‌ها داشتن همین حقوق ناچیز ما هم براشون آرزوست؟ 
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • «غم» کم‌ترین چیزیه که در وصف هر لحظهٔ این روزامون می‌شه ازش بهره جست...

    پاسخ:
    انگار یه جورایی سر شدیم در برابر هر نوع غمی
  • سارا سماواتی منفرد
  • سلام

     

    با همه اش موافقم هر روز تو خلوت بارها و بارها به حرف های مشابه این فکر می کنم.

     

    من که الان فقط حقوقم صرف مخارج پزشکی و درمانی و بهداشتی خودم می شود واقعا فشار خورد کننده را حس می کنم نمی دانم هزینه های آینده برای سل های آینده ت به کجا به چه صورتی در می آید و قرار است به کجا برویم؟؟

    پاسخ:
    سلام.

    هممون همدردیم.
    حقوق هممون در برابر این تورم ناچیزه.
    خدا به داد همگی‌مون برسه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">