گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

بسه واقعا

پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۲۶ ب.ظ

هوالمحبوب


اینکه می‌گن خودت به آرزوهات برس و منتظر کسی نباش تا تو رو به آرزوهات برسونه بسیار متین و درست. مام چشم‌مون کور قبولش می‌کنیم. توی این وانفسای اقتصادی هم عین اسب کار می‌کنیم تا پول در بیاریم و باهاش به آرزوهامون برسیم. اما یک چیزهایی نه با پول حل می‌شه و نه با مثل اسب کار کردن. یک حس‌هایی می‌چسبه بیخ گلوت و خفه‌ات می‌کنه. بابای ما هیچ وقت ماشین نداشت. ما هیچ وقت توی بچگی‌مون سوار هیچ ماشینی نشدیم که باهاش بریم گردش و سفر که رانندۀ اون ماشین بابامون بوده باشه. همیشه یا با عمه‌ها رفتیم جایی یا با خاله‌ها. وقتی هم با کس دیگه‌ای می‌ری سفر، دیگه تو تعیین نمی‌کنی تو ماشین چی گوش بدین، تعیین نمی‌کنی کجا توقف کنین برای صبحانه یا ناهار، هیچ کس برای دل تو ارزشی قائل نیست که چون یه بوته گل وحشی دیدی بزنه کنار تا تو ازش عکس بگیری. همین که لطف کردن تو رو هم دارن با خودشون می‌برن سفر باید کلاهت رو بندازی هوا. 
مشکل از بقیه نیست که با دل تو راه نمیان، اونا وظیفه‌ای در قبال احساسات تو ندارن، تا همون جاش هم لطف کردن در حقت. مشکل از توی سی و چهار ساله است که هنوز سوار ماشین بقیه می‌شی تا باهاش بری سفر.
مشکل از توئه که کسی رو نداری که اونقدر دوستت داشته باشه که سفرش رو بر اساس علائق تو بچینه. که تو کنارش در عین اینکه خودتی، حس طفیلی بودن نداشته باشی. حس اینکه حضورت برنامه‌هاش رو ریخته به هم، بودنت اونو از کار و زندگی انداخته نیاد بچسبه بیخ گلوت.
کسی که همونقدر که اون کنار تو خودشه، تو هم کنارش خودت باشی. یه چیزهایی با تلاش و کوشش به دست نمیاد. یه جاهایی خدا هم در حق‌مون کم‌لطفی می‌کنه انگار. نمیشه که تا ابد بشینی تماشا کنی که بقیه چطور دارن کیف می‌کنن و تو هی نفس عمیق بکشی و بغضت رو قورت بدی و بگی یه روز خودم تمام آرزوهام رو برآورده می‌کنم. یه جایی دیگه پاره می‌شی زیر فشار زندگی. یه جایی از پسش بر نمیای و یه جایی هم دیگه خیلی دیره.
مدیر مدرسۀ اول پریروز بهم گفت، تا جایی که می‌تونی کیف کن، سفر برو، از زندگی‌ات لذت ببر. منو نذاشتن پر و بال باز کنم و الان که رسیدم به این سن، دیگه هیچی خوشحالم نمی‌کنه.
من همین الان هم پر و بالم چیده شده. همش دارم فکر می‌کنم پاشم ساک ببندم برم فلان جا که چی بشه؟ وقتی کسی منتظرم نیست، وقتی کسی نیست که کنارش از دیدنی‌ها لذت ببرم، برای چی پاشم برم؟ خب بس نیست واقعا؟ 

  • ۰۱/۰۳/۱۹
  • نسرین

نظرات  (۸)

  • مسعود کوثری
  • یه دوستی دارم میگه هر روز صبح که از خواب بیدار میشم 10 درصد از دیروز فقیرترم!

    پاسخ:
    هممون همینیم. بلکه هم بیشتر حتی.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • همین طوری خوندم و خوندم و خوندم، عین یه هواپیمای با نقص فنی، خودمو آروم آروم نزدیک به زمین کردم که آروم فرود بیام ولی کامنت مسعود رو که خوندم یهو سقوط کردم و تموم شدم رفتم پی کارم :|

    پاسخ:
    :(

    جسارتی که تو توو نوشتن داری رو اکثریت بلاگرا ندارن و این واقعا تحسین داره. اینو برای پست قبلیت میخواستم بگم ولی همون چندروز پیش که خوندم و اومدم کامنت بنویسم پسرم نذاشت و نشد به وبلاگ خونی و ابراز نظراتم! ادامه بدم.

    من اگه بهت قول بدم که یه روزی میاد که نه تنها یکی برای دل تو تورو میبره سفر بلکه کلا همه کاراشو بر اساس دل تو میکنه قبوله؟! بخدا اندکی صبر سحر نزدیک است. اینروزا سخت میگذره اما به خودش قسم میخورم که میگذره، اینروزا باید برای ماها باشه حالا هرکی توو یه برهه ای تا بزرگ بشیم. تنهایی مارو صیقل میده بزرگ میکنه هرچند جونمون رو به لب میرسونه اما میگذره. روزای روشن میاد. آدمی که در کنارش به آرزوهات برسی میاد قطعا. توو اینروزا طاقت بیار فقط و ناامید نشو از رحمتش. 

    پاسخ:
    ای جانم.
    مرسی که دوباره اومدی کامنت گذاشتی.
    دو ساله گمونم داری این قول رو بهم می‌دی و منم همچنان دارم صبر پیشه می‌کنم:)
    چاره‌ای جز صبر هم نیست واقعا. چه اتفاق بیوفته چه نه با صبوری آدم چیزی رو از دست نمی‌ده. ولی اینکه تو همچنان امیدواری و دوست داری اینو به منم القا کنی خیلی ارزشمنده. از راه دور ماچ و بغل برای تو🥰🥰🥰
    فقط یه سوال دارم. نمی‌دونم تو جوابش رومی‌دونی یا نه ولی می‌پرسم.
    پس اونایی که تنها موندن چی؟ اونایی که پنجاه سالشون شده و هیچ وقت نرسیدن به اون آدم باب میل چی؟ عشق واقعا سهم همه هست؟ 

    اابته فکر کنم پست قبلیت رو پاک کردی!

    پاسخ:
    آره حس کردم زیادی غمگینه و من حق ندارم اینقدر غم بپراکنم. 

    یه وجه غمگین ترش اینه 

    که مثل اسب می دوم تو زندگی 

    اما بال ها چیدن که نکنه این پرنده فکر پرواز کنه 

    البته که هیچ کس هیج جا منتظرم نیست ...

    کلا سفر برای من همیشه استرس اور است ...

    پاسخ:
    وجه غمگینش خیلیه آبان.
    نمی‌دونم چرا این غم هی داره تکثیر میشه و قصد تموم‌ شدن نداره.

    آره من دوست دارم همه امیدوار باشن چون خدایی که من میشناسم کسیو ناامید نمیکنه.

    ببین یکی از نزدیکان من همیشه میگه دخترا همشون بالاخره یدونه خواستگارو داشتن اگر دختری ازدواج نکرده چون خودش نخواسته. یه نگاه به دور و اطرافت کن، همه، همه ، واقعا همه توو یه برهه ای کسی اومده براشون که خواهان ازدواج و زندگی باشه، حالا یکی توو بیست سالگیش و جوونی یکی توو سی و پنج سالگی. ولی بالاخره بوده و اینو منم قبول دارم تا حدودی. حالا ممکنه بگیم آره بوده ولی به درد نخور بوده، ایده آل نبوده، هم کفو نبوده، بوده ولی به درد زندگی نمیخورده و این کاملا درسته؛ اما حرفم توو این قسمت اینه که بگم اونایی که ازدواج نکردن و تا پنجاه سالگی مجردن اونا هم کسی یه روزی توو زندگیشون اومده که خواستار ازدواج بوده ولی ولی اون دختر ایده آلش نبوده توو اون برهه. ببین مثلا یکی از اقوام دور ما خیلی هم دختر نجیبیه الانم پنجاه و خورده ایه سنش. معلمم هست. خواستکارم نمیدونم چندتا کلا داشته یا نه ولی اون چیزی که من میدونم و یبار خودش میگفت چهل و خورده ای که بود یه خواستگار براش اومده بود که پسره توو سوالای خواستگاری از این دختر پرسیده بود حقوق شما چقدره و این ناراحت شده بود و میگفت چرا باید روی حقوق من حساب کنه. هرچی اطرافیان میگفتن بابا طرف خب روراسته اونایی هم که نمیپرسن فردا توو زندگی ازت تقاضا دارن حقوقتو بیاری وسط. هرچی بهش گفتن ببین پدر و مادرت پیرن میرن به زودی، تنهایی سخته، ببین چیو داری فدای چی میکنی، حالا حقوقتم بذاری وسط مگه چی میشه. قبول نکرد. ازدواج نکرد. الان پدر و مادرشم فوت شدن و اون تنهاست. میخوام بگم گاهی هم این ماییم که باید شرایط رو نگاه کنیم و ایده آل هامون رو تغییر بدیم. من موافق ازدواج به هر قیمتی نیستم ولی موافق اینم که با توجه به شرایطمون کمی ایده آل هامون رو تغییر بدیم یا بازنگری کنیم. مثلا ببین شاید خیلی از دخترا باشن که دلشون بخواد با کسی ازدواج کنن که توو شهر خودشون باشه، حالا سن دختری داره میره بالا و خواستگار براش اومده توو یه شهر دیگه؛ من نمیگم افراد دست از اولویت هاشون بردارن اما سبک سنگین کنن ببینن محل زندگی ارزش اینو داره که ازدواج نکنن و ده سال دیگه برای همیشه تنها بمونن؟! حرفم در کل اینه که همه توو زندگیشون بالاخره یه خواستگار و خواهان داشتن حالا درسته که ایده آل نبوده که نرفتن ولی شاید لازم بوده ما ایده آل هامون رو تغییر میدادیم و میدیدیم چیو داریم فدای چی میکنیم و آیا ارزشش رو داره؟!

    از طرفی من اعتقاد شخصیم اینه که هرکسی زوج خودش رو داره چون خدا خودش گفته زوج شمارو از خودتون افریدم. پس یعنی همه ی ماها یه زوجی توو آب نمک داریم که بالا بریم پایین بیایم نصیب و قسمت ماست. حالا هرکسی توو یه سنی. اما اونی که به قول تو پس تنها میمونه چی؟ اون یا مورد بالاست که گفتم یعنی موقعیت های قبلیش رو از دست داده یا خودش وقتی جوون بوده خواهان ازدواج نبوده و دنباا چیزای دیگه مثل درس و کار و هنر و غیره بوده و خودشو از ازدواج دور نگه داشته و نخواسته و حالا سنش بالا رفته و کسی نمیاد یا هم اصلا نقل این حرفا نیست، آزمایش این فرد توی این دنیا تنها بودنه‌ و تکامل اون فرد در تنهاییه مثل حضرت مریم . برای ما آدم های عادی این آزمایش سختیه و من فکر میکنم خیلی کم پیدا میشه یه آدم تنها و میانسال و ازدواج نکرده رو ببینی که بگه هیییییچ خواستکاری نداشته، یا خودش نخواسته، اگر هیچکس توو هیچ برهه ای خواهان اون فرد نبوده و اگر خودشم از جوونی تا پیری ازدواج رو دوست داشته ولی اتفاق نیفتاده من و از نگاه من فقط آزمایش الهیه ولی این مورد به نظر من نادره و من میگم اگر بشینی پای حرفاشون اکثریت در جوونی یا خودشون نخواستن یا اونایی هم که اومدن رو رد کردن چون ایده آل نبوده و در ایده آل هاشون نخواستن تغییری بدن. 

    البته باز تاکید کنم من موافق ازدواج به هر قیمتی نیستم ولی معتقدم گاهی با توجه به شرایطمون ما بد نیست از بعضی ایده آل های غیر ضروریمون بگذریم. مثلا من نمیگم یه دختر بره به یه آدم بیکار چون سنش داره میره بالا، ولی میگم اگر مثلا دختری دکتری خونده و سنشم داره میره بالا حالا پسری اومده دیپلمه اما با اخلاق و دارای کار ببینه دست از ایده آلش کشیدن ارزش اینو داره که ازدواج کنه یا نه. پس من میگم اول اینکه خدا برای همه ی آدم هاش زوج هاشونم آفریده، و زوج هرکسی توو آب نمک منتظره تا به وقتش نصیب طرف بشه‌ دوم اینکه اونی که ازدواج نمیکنه یا خودش نخواسته توو جوونی یا خواستگاراش رو رد کرده یا هم در مواقع نادر دیگه چیزی جز آزمایش الهی نمیتونم بگم. 

    و در آخر اینم بگم. گفتی آدم باب میل! ببین من به جرات میگم هیچ آدمی که صد درصد باب میل شما باشه وجود خارجی نداره و هیچوقت نمیاد‌. همه اونایی هم که ازدواج کردن و میکنن قطعا یسری چیزا در طرفشون هست که نادیده گرفتنش یا گذشت کردن از ایده الشون تا به ازدواج رسیده. فرد باب میل از نظر من توی زندگی ساخته میشه نه قبل از زندگی و ازدواج. این شمایی که هروقت خودت تونستی باب میل بشی از همه لحاظ پس میتونی از طرف مقابلتم یه باب میل خودت بسازی. همه اونایی که ما اونارو عاشق میبینیم قطعا چشمشون رو روی یسری چیزا بستن و میبندن که میتونن عشق بدن و عشق دریافت کنن فقط چون توی زندگی هاشون بقیه نیستن از این چشم بستناشونم کسی خبر نداره. زندگی عاشقانه و داشتن همسری باب میل فقط و فقط در صورتی امکان پذیره که شما آدم گذشتن باشی، چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج و توی زندگی. اگر بتونی بگذری از یسری چیزا و توو زندگی خیلی چیزارو نبینی اونوقت هرلحظه احساس زندگی عاشقانه میکنی وگرنه زندگی به صرف خودش عاشقانه نیست این نگاه و شخصیت ماست که عشق میده به زندگی و عشق دریافت میکنه‌ 

    پاسخ:
    ممنونم از کامنت مفصلت و‌ ممنونم‌ که وقت گذاشتی برام.
    آدم باب میل از دید یه آدم پرفکت و همه چیز تموم‌ نیست.
    چون من خودم پرفکت نیستم. 
    یه آدم معمولی‌ام با نقاط قوت و ضعف مخصوص خودم.
    قطعا دنبال آدمی‌ام که منو، با شرایط فردی، خانوادگی و اجتماعی‌ام بپذیره و همینی که هستم براش جذاب باشه. 
    فکر می‌کنم دختری  که تا حالا تو زندگیش خواستگار نداشته باشه، نیست. حداقل یه نفر بوده که خواهانش باشه ولی طبعا خواستن باید دو‌طرفه باشه. 
    منم به اندازه موهای سرم خواستگار داشتم ولی به جرات می‌تونم بگم از بین‌شون شاید سی درصد رو خودم رد کردم، هفتاد درصد اصلا به مرحله دوم که پسره بیاد جلو و فلان نرسیده. از بین اون سی درصد هم کسی نیست که بگم افسوس چرا ردش کردم. اینو با قاطعیت می‌گم. چون توی زندگی مجردی سختی زیاد دیدم و فشار روانی زیادی رو متحمل شدم، ترجیحم اینه که با کسی زندگی شروع کنم که کمترین تنش رو باهاش داشته باشم. این قضیه نه به تحصیلاتش ربط داره و نه دارایی‌اش و نه حتی شغلش. 
    ازدواج از دید من بیشتر از مانور روی نقاط قوت، امتحان تحمل آدم‌ها در مواجه با نقاط ضعف یا ناملایمات طرف مقابله. اینکه چقدر تحمل داری ویژگی‌های بد طرف رو تاب بیاری و چقدر حاضری نیم‌من باشی تو زندگی. 
    زندگی مطلوب منم یه زندگی رویایی نیست، من اتفاقا دنبال ساختن و ساخته شدنم. 
    زندگی‌ای که دو‌ نفر کنار هم رشد کنن و زندگی بسازن.
    آره اون پنجاه ساله هم ممکنه کسی رو داشته باشه ولی ترجیح داده از مصیبت زندگی متاهلی چشم پوشی کنه و به مصیبت مجردی اکتفا کنه.
    و هنوزم معتقدم عشق سهم همه نیست. بعضیا فقط تحمل می‌کنن.

    تجربه شخصی بنده‌ی حقیر هم نشون می‌ده که کلاً هیچکس، هیچ‌جا منتظر کسی نیست، مگر اینکه خلافش ثابت بشه...

    پاسخ:
    قرار نیست کسی منتظرت باشه.
    عشق و دوست داشتن خیلی وقت‌ها اتفاق میوفته.
    حتی اگر منتظرش نباشی. 

    راستش اگه کامنت های ۲۲ رو دو ماه قبل میخوندم میگفتم نفسش از جای گرم بلند میشه. ولی الان قبول دارم. اون فردی که باهاش عشق دو طرفه رو تجربه میکنی حتما میاد. ولی معلوم نیست کی. یکی ۲۰ سالگی، یکی ۲۵ سالگی یکیم ۴۰ سالگی. فقط میدونم اون لحظه ای که واقعا انتظارش رو نداری میاد و تو انقدر لایقی که بدون اینکه بفهمی میبینی وسط یه جریانی. نمیتونم بگم صبور باش چون صبوری سخت ترین کار دنیاست. ولی با اینکه ناامیدی ولی ته دلت یه کورسوی هوپ بذار باشه.

    من منتظر خوندن عاشقانه های قلم قویت هستم.

    پاسخ:
    عزیزم:) خوشحالم‌ که بالاخره برات اتفاق افتاد🤗
    پیش به سوی کورسوی هوپ😌 
    عزیزی شما🧡💛❤️

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">