گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

روز اول در اصفهان

چهارشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۳۰ ق.ظ

هوالمحبوب 

تا حالا شده برای دیدن کسی هزار کیلومتر راه بروید در حالی که حتی مطمئن نیستید این دبدار میسر خواهد شد؟ من دیشب هزار کیلومتر راه آمدم تا برسم به اصفهان در حالی که نمی‌دانم آیا دیداری خواهد بود یا نه....

امروز از صبح زده‌ام بیرون به هوای اصفهان گردی. راننده اسنپ‌های اینجا عموما مردهای خوش مشربی هستند. خونگرمند و مهربان. اولی در ضلع غربی میدان نقش جهان پباده‌ام کرد تا من به دیدار شکوه تاریخ بروم. ایستاده بودم وسط میدان و دنبال جاذبه جادویی‌اش می‌گشتم. سه دور طوافش کردم ولی هنوز جذبش نشده‌ام. مسجد و کاخ را هم ندیدم. فقط بازار قیصریه را از این سر تا آن سر گز کردم. رفته بودم لابه‌لای پیچ و خم‌هایش گم شوم. موزه عصاری را هم سیاحت کردم. بعد راهم را کشیدم سمت حکیم. عجیب هوس نوشابه کرده بودم. منی که لب به نوشابه نمی‌زنم مگر سالی دو سه بار. برای ناهار ماست مو سیر و چیپس و نوشابه گرفتم. خیال داشتم با نان‌هایی که پخته‌ام بخورم. نوشابه همه خستگی‌هایم را شست و برد.

خسته و لهبده خودم را رساندم به هتل و بعد از دوش خوابیدم. عصر برای مدرسه مستندات آماده کردم و شب همین حوالی گشتی زدم. حالا شب است وقصد خواب دارم.

هزار کیلومتر زیاد است نه؟ آدم را می‌ترساند...

  • ۰۱/۰۴/۰۱
  • نسرین

نظرات  (۳)

  • دُردانه ‌‌
  • من بار اولی که رفتم اصفهان، با مترو رفتم دانشگاه، بعد با مترو برگشتم سمت زاینده‌رود و چهارباغ و یه کم خرید کردم. تو مترو آدرس هم می‌دادم به اونایی که جایی رو بلد نبودن :)) اعتمادبه‌نفس تا کجا آخه :دی

    فقط اونجا که می‌گفتن میدان امام یا خیابان امام یا هر چی که امام داشت متوجه نمی‌شدم امام خمینی منظورشونه یا امام حسین یا کدوم امام. همیشه با مفهوم واژۀ امام و آقا درگیر بودم و هستم هنوز. مثلاً وقتی می‌پرسن آقات چی کاره‌ست نمی‌دونم منظورشون پدره یا شوهر. 

    پاسخ:
    من تنبلم و همش دارم اسنپ می‌گیرم🥲
    ببین اغلب با امام‌های واقعی کار ندارن که:)))
    با امام خمینی کار دارن. 
    اونجام اسمش میدون نقش جهانه. هر اسم دیگه‌ای صداش کردن جعلیه.
    مثل شاه‌گولی تبریز که اسم اصلیه و ائل گولی جعلی.
    آقات تو فارسی پدره و تو‌ ترکی شوهر.
    البته رایجش اینه. خلط هم میشه گاهی:))
  • حامد سپهر
  • برای کسی که اولین باره هزار کیلومتر از خونه‌ش دوره شاید یکم ترسناک باشه ولی وقتی سفر برات عادی میشه فکر اینکه کجایی و چقدر دوری اذیتت نمیکنه:)

    خوش بگذره بهتون:)

    پاسخ:
    ترسناک از این جهت که تو اولین باره ریسک‌کردی از دایره امنت اینقدر فاصله گرفتی و اون طرف حتی نخواسته دو‌قدم راه بیاد برای دیدنت. 

    ممنونم:)
  • دُردانه ‌‌
  • من هزینه‌های رفت‌وآمدمو مدیریت می‌کردم که بتونم بیشتر خرید کنم :دی این پستتو که خوندم دلم برای اصفهان تنگ شد و رفتم پست سفرنامۀ اصفهانمو مرور کنم. حدس بزن چی شد؟ تاریخش همین موقع بود. اول و دوم تیر 98. خیلی جالب بود برام که تو هم همین موقع اصفهانی. خیلیا. هنوز تو ذوق تاریخشم. من سوم برگشتم خونه و از لپ‌تاپ خاک‌گرفته‌م عکس گرفتم.

    لینک پستم:

    https://nebula.blog.ir/post/1324/%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%AA%D8%A7-%D8%B9%DB%8C%D8%AF-22-%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%B2

     

    یه مغازه هم بود تو چهارباغ که ازش شلوار خریدم. شماره‌شو گرفتم گذاشتم تو همین پستم. اون موقع هفتاد هشتاد خریدم شلواره رو. الان احتمالاً هفتصد هشتصد شده :))

    پاسخ:
    من یه بی‌شعور به تمام معنام در کنترل هزینه‌هام🤦🤦🤦
    عه چه حسن تصادفی:)
    منم چهارم بر می‌گردم. 
    خیلی هم عالی. 
    واقعیتش من قصد ندارم خیلی خرید کنم.
    نهایت چند بسته گز و پولی برای خانواده و دوستام. 
    مرسی از لینک سر فرصت می‌خونمش. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">