روز اول در اصفهان
هوالمحبوب
تا حالا شده برای دیدن کسی هزار کیلومتر راه بروید در حالی که حتی مطمئن نیستید این دبدار میسر خواهد شد؟ من دیشب هزار کیلومتر راه آمدم تا برسم به اصفهان در حالی که نمیدانم آیا دیداری خواهد بود یا نه....
امروز از صبح زدهام بیرون به هوای اصفهان گردی. راننده اسنپهای اینجا عموما مردهای خوش مشربی هستند. خونگرمند و مهربان. اولی در ضلع غربی میدان نقش جهان پبادهام کرد تا من به دیدار شکوه تاریخ بروم. ایستاده بودم وسط میدان و دنبال جاذبه جادوییاش میگشتم. سه دور طوافش کردم ولی هنوز جذبش نشدهام. مسجد و کاخ را هم ندیدم. فقط بازار قیصریه را از این سر تا آن سر گز کردم. رفته بودم لابهلای پیچ و خمهایش گم شوم. موزه عصاری را هم سیاحت کردم. بعد راهم را کشیدم سمت حکیم. عجیب هوس نوشابه کرده بودم. منی که لب به نوشابه نمیزنم مگر سالی دو سه بار. برای ناهار ماست مو سیر و چیپس و نوشابه گرفتم. خیال داشتم با نانهایی که پختهام بخورم. نوشابه همه خستگیهایم را شست و برد.
خسته و لهبده خودم را رساندم به هتل و بعد از دوش خوابیدم. عصر برای مدرسه مستندات آماده کردم و شب همین حوالی گشتی زدم. حالا شب است وقصد خواب دارم.
هزار کیلومتر زیاد است نه؟ آدم را میترساند...
- ۰۱/۰۴/۰۱
من بار اولی که رفتم اصفهان، با مترو رفتم دانشگاه، بعد با مترو برگشتم سمت زایندهرود و چهارباغ و یه کم خرید کردم. تو مترو آدرس هم میدادم به اونایی که جایی رو بلد نبودن :)) اعتمادبهنفس تا کجا آخه :دی
فقط اونجا که میگفتن میدان امام یا خیابان امام یا هر چی که امام داشت متوجه نمیشدم امام خمینی منظورشونه یا امام حسین یا کدوم امام. همیشه با مفهوم واژۀ امام و آقا درگیر بودم و هستم هنوز. مثلاً وقتی میپرسن آقات چی کارهست نمیدونم منظورشون پدره یا شوهر.