گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

اگه دروغ باشه چی؟

دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۱۵ ق.ظ

هوالمحبوب 


دلم می‌خواست اینا رو تو روش بگم ولی دلم نیومد دلش رو بشکنم. می‌خواستم بگم قربونت برم، از وقتی یادمه نماز و روزه‌ات به راه بوده، از وقتی یادمه دعا کردی، نذر کردی، دخیل بستی. از وقتی یادمه رو گرفتی، قرآن خوندی راز و نیاز کردی. شبا از دردی که چنگ می‌زد به سینه‌ات خواب نداشتی، صبح‌های زیادی با گریه بیدار شدی، اما چی شد؟ نتیجه نون حلالی که گذاشتی دهن‌مون چی شد؟ حالش خوب شد؟ زندگی افتاد رو غلتک؟ اینهمه حجاب کردیم، نماز خوندیم، روزه گرفتیم براش هیئت رفتیم، یه بار فقط یه بار صدامون رو شنید که شفاش بده؟ بیا برو بقیه رو ببین. ببین نون حرام چقدر پروارشون کرده، چقدر حالشون خوبه. ببین به حجاب من و تو و نماز خوندن نبود! 

اگه یه روز پاشی و بفهمی همش دروغ بود چی؟ 

چرا صدامون رو نشنید؟ 

چرا حالش خوب نشد؟ 

چرا بعد اینهمه سال باز رسیدیم به یواشکی قرص خریدن و استرس کشیدن برای خوروندنش؟ 

دلش به حالت نمی‌سوزه حاج خانوم؟ دلش به حال آقاجون نمی‌سوزه که کمرش تا شد زیر آفتاب از بس جون کند و عرق ریخت و آب رفت؟ 

اگه اون دنیام کشک باشه که ول معطلیم حاج خانیم.

هم اینجا رو باختیم و هم اونجا رو...

دیدی خوب بودن خریدار نداره؟ 

دیدی نجیب موندیم و موندیم و موندیم کسی نگاه‌مون نکرد؟ 

قلبم تیکه‌تیکه است برای دلت، برای همه بغض‌هایی که قورت می‌دی و می‌گی چیزیم نیست...

کاش می‌فهمیدم این حکمتی که می‌گن چیه....

کاش می‌فهمیدم پس کی نوبت زندگی کردن ما می‌شه...

  • ۰۱/۰۵/۱۷
  • نسرین

نظرات  (۱۴)

چقدر غم و دلخوری داشتین😞

پاسخ:
کیه که نداشته باشه؟
  • سارا سماواتی منفرد
  • قومی متفکرند اندر ره دین

    قومی به گمان فتاده در راه یقین

    می ترسم از آن که بانگ آید روزی

    کای بی خبران راه نه آنست و نه این

     

    حکیم خیام

    پاسخ:
    ❤️

    😞

    پاسخ:
    ❤️

    آخ از این تناقضا و دردها 😔😔😔😔

    پاسخ:
    ❤️❤️
  • بهارنارنج :)
  • چی بگم که هرچی بگم تسکین نیست..

    پاسخ:
    ❤️❤️❤️

    آره

    پس کی نوبت ما میشه...

    پاسخ:
    شاید داریم با دینداری خودمون رو گول می‌زنیم. 

    اینا سوالات منم هست ولی خب این داستانو شنیدی که یه پیرمرد کشاورزی بوده یه اسب داشته اسبش موقع رام کردن فرار میکنه و پسرشم از رو اسب میفته و پاش میشکنه و همه میگن پیرمرد بیچاره و دلشون میسوزه و بعد هم اسبه برمیگرده اونم نه تنها و با تعداد زیادی اسب و هم جنگ میشه و پسر اینو نمیفرستن جنگ

    ان شا الله برای مام همینه و بالاخره میفهمیم چرا پامون شکست و اسبمون در رفت.

    پاسخ:
    اینا همش دلخوشکنک‌های ماست.
    ملتی که هر شب پارتی‌ان، بساط هر نوع اطعمه و اشربه‌شون به پاست، نه حجاب می‌دونن چیه، نه نماز و روزه، حالشون به مراتب از ما بهتره. تو که معتقد نیستی بهشت فثط جای ماست و اونا همشون قراره تو جهنم بسوزن؟ 
  • مهدیار پردیس
  • چه گویم که ناگفتنم بهتر است...

    پاسخ:
    واقعا هم منتظر شنیدن چیزی نیستم. 

    بر هر کسی که مینگرم در شکایت است // در حیرتم که گردش گردون بکام کیست؟!

     

    نه که بهونه کنیماااا واقعا همینه، همه شاکی ایم و حق هم داریم. حداقل تو مجموعه کوچکی که من میشناسم وضع اینقدر خرابه.!

    پاسخ:
    بیشتر شاکی هستیم از اینکه می‌بینیم اونایی که مذهبی نبودن به مراتب حالشون بهتره. می‌ترسم از روزی که بفهمیم همش یه کلاه بزرگ بود که رفته بود سرمون. 

    من معتقدم یه روز در نهایت همه بهشتی میشیم چون خدا بخشنده است ولی خب به نظرم به همون چند سال عذابشم نمی‌ارزه اگه واقعیت باشه اما خب صد در صد قبول دارم اگه واقعیت نباشه کلاه خیلی گشادی سرمون رفته خیلی خیلی خیلی گشاد و سر همینم هست که دوست دارم یک بار خودم روح احضار کنم بشینم باهاش حرف بزنم ولی چون میگن اکثرا جای روح، جن میاد جرئت نکردم تست کنم با اینکه مدیومم بالاست :)) 

    پاسخ:
    با اینم مشکل دارم راستش:)
    اگه قراره همه یه روز بهشتی بشیم چرا ما نریم فساد کنیم؟ 
    چرا همه چیز برای ما سخت و طاقت فرساست؟ 


    +حرف زدن ازشم خوف ناکه دختر

    خب دقیقا موضوع همینه چون اعتقادم اینه تهش میبخشه خیلیم تو چارچوب دین نیستم که اگه دروغ بود دلم نسوزه =))

    ولی راه خوبیه میتونی سوالات رو بپرسی منتهی اگه روحش شفته مغز باشه یا جن بد بیاد ممکنه کلا دروغ بگه 

    پاسخ:
    کاش می‌شد منم شل کنم یکم:) 

    +تصورشم ترسناکه😁

    آره این شل کردنه یه بدیم داره اگه بعدا به یقین برسی سفت گرفتنش سخته چون اساسا گناه خیلی حال میده لامذهب :)) سخته برگردی یعنی به شخصه فکر نکنم هیچ وقت به درجه پشیمانی و ندامت توبه برسم :))

     

    بیش از حد ولی خب واقعا خیلی دوست دارم احضار ارواح رو تجربه کنم به نظرم به شدت هیجان انگیزه و حتی خیلی دوست دارم یکیو بیابم که واقعا بلد باشه و کمکم کنه این مندل و اینا رو یاد بگیرم البته موکل جن نمیخواما فقط دوست دارم کامل بدونم چی به چیه به نظرم علم جالبیه :دی

    پاسخ:
    کاش می‌شد یه جوری به اطمینان رسید بدون اینکه مجبور باشیم بهایی بابتش بدیم.
    همین زندگی نکبت تا اینجا بزرگترین بها بوده به نظرم:(

    از این اما و اگر ها برای من هم زیاد پیش میاد از بس که گاهی درگیرِ "نشدن" ها و "ناکامی" ها میشم . اما در مقابل ، هم وزن نداشته هام ، کلی "داشته" دارم که اگر نبودن خیلی غیر قابل تحمل میشد همه چیز ...

    ولی خب زندگی شاید همین شدن ها و نشدن ها ست . توامان در کنار هم . بقول فروغی بسطامی : " یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد | یک جمع دویدند و به جایی نرسیدند "

    پاسخ:
    بحث من تقابل داشته‌ها و نداشته‌ها نیست و ناشکرم نیستم باب نعمت‌هاش.
    وجود خدا رو که انکار نکردم. فقط شک دارم قضیه اون شکلی باشه که بهمون القا کردن. 

    من هم چنین ظنی به شما نداشتم که ناشکرید یا منکرید 😊🙏

    شک لزوما بد نیست . آدم رو به حرکت و پرسش وا میداره . شاید هم قضیه طور دیگری باشه ...

    پاسخ:
    شک چیز خوبیه به شرطی که بالاخره به یقین برسی.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">