گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

مشتی ترس

چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۵۷ ب.ظ

هوالمحبوب 


پریشب توی رختخواب دراز کشیده بودم و اشک گوله گوله از چشمم می‌ریخت و توی خودم مچاله شده بودم و درد امانم را بریده بود. درد آشنایی بود ولی از آنهایی که هر ماه سراغم نمی‌آید. معمولا عادت ماهانه را سبک سپری می‌کنم ولی پریشب داشتم جان می‌دادم و خونریزی شدید بود. هیچ توصیه‌ای را هم گوش ندادم و دراز به دراز افتاده بودم و گریه می‌کردم. وسط درد کشیدن‌ها داشتم حقانیت خودم را هم برای کسی ثابت می‌کردم و او مثل همیشه داشت فرار می‌کرد. مشکل مهمی که در روابطم دارم انگار فراموشکاری است. فراموش کردن تهی بودن آدم‌ها، فراموش کردن بی‌بخار بودن آدم‌ها و مهمتر از همه فراموش کردن ارزش بالای خودم. وقتی نیاز به حرف زدن پیدا می‌کنم انگار یادم می‌رود که این آدم امتحانش را بارها پس داده و آزموده را آزمودن خطاست. دوست دارم با چنگ و دندان نگهش دارم و حرف‌هایم را بزنم تا یک وقت خدای نکرده... ولش کن. آدمیزاد هر روز باید چیزی را تجربه کند. دیشب هم قرار بود هم شدیدترین پریود چند سال اخیر را تجربه کنم و هم سطحی و بی‌بخار بودن یکی از آدم‌های اطرافم را. 
هر سال برخلاف نک و نال‌های همیشگی، از آمدن مهر و شروع تکاپو و روتین دلچسبم خوشحال بودم. اما امسال 
واقعا حسی برای شروع ندارم. حس می‌کنم حادثۀ خونین این چند روز آنقدر رمقم را گرفته که قادر نیستم اول سال لبخند بزنم و به همۀ دختران زیبارویم عشق بدهم و برنامه تبیین کنم و مجدانه تلاش کنم سال خوبی رقم بزنیم. گرد مرده توی هوا پاشیده‌اند و چرخیدن توی این فضا بیشتر غرقم می‌کند و هیچ ملجا و پناهی برای خودم متصور نیستم. دوستی که هم‌صحبتم شود، آدمی که حرفم را بفهمد و کسی که بشود کنارش دل سبک کرد از این خشم توده شده در دل.

مدام کتاب می‌خوانم و استوری می‌گذارم و داغ روی داغ که تهش که چه؟ مگر سال‌های گذشته این اعتراض راه به جایی برد؟ مگر می‌شود برای این ملت هزار رنگ یک مسیر سعادت واقعی جست؟ ما هرکدام‌مان دین و مذهب جدایی داریم و حاضر نیستیم به پیروان دیگر مذاهب بپوندیم. عجیب ملتی هستیم و عجیب آدم‌هایی.
دوست داشتم فضای بهتری بود، آدم‌های همدلی دور و برم بودن و با خیال راحت‌تری می‌نوشتم. از بحث‌های پوچ خسته‌ام. از سرنوشت همه‌مون می‌ترسم. از اینکه نمی‌دونم سال تحصیلی جدید قراره با این حجم از دروس جدید چطور پیش بره به شدت می‌ترسم!
من تا جامعه‌شناسی و انسان و محیط و فنون تدریس نکردم. می‌دونم که مثل همیشه از پسش برمیام و تهش نور و روشنیه ولی خب از حجم کاری که بهم سپردن می‌ترسم. یعنی وقت سرخاروندن هم ندارم. نه ساعت اضافه تدریس دارم اونم در حالی که سفارش کرده بودم بهم اضافه تدریس ندن!
احتمالا از اول مهر نرسم کتاب بخونم، فیلم ببینم یا اینجا سر بزنم. چون هر ماه باید برای دوازده تا مادۀ درسی مختلف سوال طرح کنم، هر ماه دوازده تا امتحان برگزار کنم و دوازده سری ورقه تصحیح کنم اونم وقتی تعداد هر کلاس دست کم سی نفره:)

  • ۰۱/۰۶/۳۰
  • نسرین

نظرات  (۶)

عزیزم

امیدوارم الان دردت کمتر شده باشه. چقدر امتحان! چه خبره‌؟

پاسخ:
آره فرداش تقریبا بهتر بودم.
هر ماه باید یه نمره براشون ثبت بشه حالا یا امتحان کتبی یا پرسش شفاهی:)

من از آن دست آدمهام که هر ماه پریود وحشتناک تجربه میکنم، هرماه موقتا افسرده میشم، هرماه وسط کمر و زیر دلم رو با اره ریزریز میکنند انگار... و خب این ماه، دیروز و امروز رسما مرگ رو تجربه میکنک، هرچند بقول تو تهش هیچیه باز تعدادی رو از دست میدیم، روحمان کمی بیشتر از قبل میمیرد و خب تهش ماییم و تظاهر به آرامش، ازترسجانمان، موقعیتمان...

پاسخ:
بگردمت🥺💔
واقعا درد کوفتیه.
امیدوارم این بار چیز بیشتری از سناریوهای همیشگی نصیب‌مون بشه. 

وقتی به تعد سی هر کلاس فکر کردم .اوووف 

می دونی منم تو دوران پریود احساس می کنم افسرده ترین ادم روی زمین ام 

پاسخ:
گمونم اغلب‌مون همین حس رو داریم...

نسرین عزیزززم میفهممت منم ترسیدم .

این روزها هممون ترسیدیم ولی شعله های امید رو توی دلمون نگه داشتیم ...

امید...

پاسخ:
دوباره شعله‌ور می‌شه بارقه‌های امید؟
دوباره بلند بلند می‌خندیم در آغوش هم؟
  • ساجده طالبی
  • توی این اعتراضات همدلی نمی‌بینی نسرین؟ چرا فکر می‌کنی به جایی نمی‌رسه؟ واقعا سواله برام، ممنون می‌شم اگر دوست داشتی دلیلت رو بهم بگی. :)

    پاسخ:
    همدلی بین اون‌هایی که کف خیابونن چرا. ولی آیا همهٔ مردم خواهان براندازی‌ان؟ آیا همه بهشون حق می‌دن؟ من قاطعانه نگفتم به جایی نمی‌رسه، فقط سوال مطرح کردم.‌
    انقلاب کردن به این راحتیه مگه؟ سال ۵۷ هم ملت فکر می‌کردن راه درست رو دارن می‌رن و نجات تو انقلاب و تغییر سیستمه. چی شد؟ تهش فقط رنگش عوض شد...
  • رحیم فلاحتی
  • آرزوی بهترین ها رو دارم . و سال تحصیلی پر از انرژی . 

    حوادثی پیش رو است که عده ای آن را تکذیب و خواسته های مردم را نامشروع می دانند و با توسل به هزار و یک فریب برچسب های مهوع به آن می زنند . 

    پاسخ:
    ممنونم از انرژی‌ای که می‌دین.
    زنده باشید.
    این قوم کلا مردم رو نامشروع می‌دونن.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">