گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

اندر رفاقت

پنجشنبه, ۷ مهر ۱۴۰۱، ۰۱:۲۷ ب.ظ

هوالمحبوب 


مدتی بود که حس می‌کردم دیگه کارکرد قبلی رو توی روابط دوستانه ندارم. حس می‌کردم به عمد کنار گذاشته می‌شم و این برای منی که وابستۀ روابط دوستی‌ام هستم بی‌نهایت آزادهنده بود. این چند روز چهار نفر آدم بهم ثابت کردن که دنیا چقدر می‌تونه جای بهتری باشه و چقدر رفاقت می‌تونه عمیق و اثرگذار باشه. ثریا و فرشته، دقیقا همون جوری که نیاز داشتم منو شنیدن. حرف‌هام رو شنیدن و بعدش نه توجیه کردن و نه ماستمالی و نه پرخاش. حرف‌هامو شنیدن و دلایل منطقی خودشون رو آوردن و در نهایت این من بودم که بی‌نهایت آروم شدم. شب که داشتم می‌خوابیدم زخمی بودم و فکر می‌کردم عالم و آدم بهم خیانت کردن، حس می‌کردم دیگه دنیا به درد نمی‌خوره فکر می‌کردم دیگه نمی‌تونم توی این روزها روی رفاقت کسی حداقل توی دنیای مجازی حساب باز کنم. تا قبل از امروز فکر می‌کردم مشکلی هست که ازش سر در نمیارم، فکر می‌کردم جفایی کردم که خودم ازش خبر ندارم، فکر می‌کردم این منم که عوض شدم و خود سرزنشی پدرم رو درآورده بود. ولی امروز فهمیدم چقدر دنیا جای بهتری می‌شه اگر فقط به همدیگه گوش کنیم بدون قضاوت و بدون پیش‌فرض‌های ذهنی‌مون. گفتگوی امروزم با این دو نفر دقیقا همون چیزی بود که نیاز داشتم. دقیقا شبیه آغوش امنی که می‌شه بهش پناه برد. نمی‌تونم نشون بدم که چقدر ممنونم از هر دوشون بابت مکالمۀ امروز.
چند شب پیش، که بغض امونم رو بریده بود و دوباره توی تنهایی خودم غوطه‌ور بودم، پیام لادن دستم رسید. نوشته بود: «نسرین جونمی، من تو رو هزارتا دوست دارما!» نمی‌تونم لبخند اون لحظه‌ام رو با کلمات نشون بدم ولی اون پیام چند کلمه‌ای دریای از محبت رو توی روح و روانم جاری و ساری کرد، انگار دقیقا می‌دونست که من اون لحظه به چی احتیاج دارم و چقدر حس بی‌پناهی‌ام بزرگ و پررنگ شده. 
و نفر آخر این لیست نرگسه. نرگسی که از دل کج‌فهمی‌ها و درک نکردن‌ها و طرد کردن‌ها یهو پیداش شد و تبدیل شد به یه همراه خوب و یه رفیق باشعور که این روزها باهاش فیلم می‌بینم و هر روز توی پیامک‌ها از حس‌مون نسبت به فیلم با هم حرف می‌زنیم. نرگسی که متاهله و مادره و هزار و یک کار داره ولی یادش نمیره قراری که گذاشتیم چیه و کافیه فقط بهش بگم نرگس حالم خوب نیست. کافیه بفهمه نیاز دارم به حرف زدن. شیش دونگ هست پای کار تا اوضاع رو بهتر کنه. 
من عمیق‌ترین و کش‌دارترین لبخند این چند روزم رو توی مکالمه با نرگس زدم. اونجایی که نمی‌دونستیم چطور خشم‌مون رو از اوضاع پشت تلفن بروز بدیم و نگران کنترل و اینا بودیم و برگشت بهم گفت: «رنگ مورد علاقه‌ات چیه؟» من اونقدر به این جمله خندیدم که به سرفه افتادم. بهش گفتم شبیه اون دختر و پسرهای لوسی که اوایل آشنایی چنین سوالاتی می‌پرسن بود سوالت. 
یکی هست که رفیق لقلقۀ زبانشه و سی و چند بار توی چت‌مون این کلمه رو نثار من کرده ولی خب رفیق نیست چون عملا نیست و حضور نداره. پس رفیق رو خرج هر کسی نکنیم بهتره.

  • ۰۱/۰۷/۰۷
  • نسرین

نظرات  (۱۰)

  • نرگس بیانستان
  • شکر میکنم خدایی رو ک تو، لادن، ثریا، سمیرا، حمید، آشنا، و خیلی های دیگه رو نعمت های زندگی من آفرید. 

     

    تو رو نمیشه دوست نداشت و همزمان نمیشه ازت حساب نبرد، تو رو نمیشه نادیده گرفت چون انگار از صد فرسخی ناخوداگاه داد میزنی من ادم قوی و محترمی ام، حواست رو جمع کن و نزدیک من شو یا اصلا نزدیک نیا، تو رو نمیشه راحت بدست اورد، تو نسرین، خیلی بیشتر از آنچه ک تصورش رو میکنی تو ذهن آدم ها پررنگی و اتفاقا خیلی هم خوش رنگ... اینو بهت نگفته بودم ولی من هر روز بابت دوستی ای که بینمون شکل گرفته فکر و شکر میکنم. 

     

     

    +ضمنا من اون شب از شوخی خودم خنده ام نگرفت و خنده از از خوشحالی خنده های تو بود. برا همین چند ثانیه دیلی داشت خندیدنم، خنده های تو منو ب وجد اورد و ب خنده انداخت.. تا حالا هیچوقت خنده بلند و بی وقفه ات رو نشنیده بودم و بسیااااار قشنگ میخندی. :) همون شب خواستم از اون ماجرا پست بذارم و بگم چقد اون خنده ها حال منو خوب کردن ولی موکولش کردم ب پستی ک میخوام تو وب بنویسم. حیفم میاد تو کانال بره و ارزشش کم شه. 

    پاسخ:
    می‌دونی گاهی تعریف‌هایی ازم می‌کنی که برمی‌گردم از اول می‌خونم که مطمئن بشم با منی یا یکی دیگه:)
    ولی خب لعنتی تعریف خیلی شیرینه و می‌چسبه پس اگر اشتباهی هم اینجا نوشته باشی من دیگه پسش نمی‌دم:)


    واقعا اون انفجار خنده رو خودمم مدت‌ها بود تجربه نکرده بودم شیرین بود خیلی:)

    داشتن رفیقی مثل تو خیلی خوبه. من که راضی‌ام.

     

    آقا! خانم! 

    من امتحان کردم. رفاقت با نسرین جوابه. 😉😁

    پاسخ:
    عزیزدلم:)

    رفاقت با توام جوابه تضمینی:)
  • نرگس بیانستان
  • دقیقا با خودت بودم کچل خانم :)

    پاسخ:
    بیا بغلم:)

    اهم 

    موز من رو بدین من برم ... 

    حسودم خودتی :))

    پاسخ:
    عزیزم😁😁😁😁
  • مهدیار پردیس
  • بمونین برای هم ❤️👌

    پاسخ:
    قربانت. 

    بعضی از رفقای مجازی خیلی نزدیک تر از دیگرانن 🙂

    منم یه دونه رفیق دارم اسمش زری هستش، خوشحالم که شمام رفیقای مجازی خوبی دارین، به نظرم همه باید یکی داشته باشن 🌹

    پاسخ:
    طی این سال‌ها بهم ثابت شده که کیفیت مجازی‌ها حرف نداره. 
    بمونید برای هم شما و‌ زری عزیز.
  • متانویا ...
  • اینایی که اسم بردی ایضا خودت از نظر من جز باحالترین آدمای بلاگستانین 

    پاسخ:
    عزیزم. لطف داری که😊🧡
  • هانی هستم
  • همه خوبا رو جمع کردی دور خودت دیگه! قدری شلخته درو کن :))

    پاسخ:
    حالا فقط به چهار نفرشون اشاره کردم😊😊😊

    آه ماچ بهت نسرین، خیلی رقیق شدم با خوندن پستت 🥺🥺♥️

    از تو هم ممنونم که شنیدی و اجازه دادی حرف بزنیم.🥺

    پاسخ:
    ماچ‌بک رفیق:)
  • مسعود کوثری
  • چقدر خوبه آدم رفیقی داشته باشه که گوش شنواش باشه ..

    پاسخ:
    از بزرگترین نعمت‌هاست به نظرم. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">