گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

روانکاویِ رفاقت

چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۳ ب.ظ

هوالمحبوب


توی جلسۀ آخر، روانکاوم داشت جایگاه شغل و روابط دوستی رو برام تشریح می‌کرد. تهش اینجوری استنباط کرد که چون تو جمع همکارام و تو گروه‌های دوستی آدم پذیرفته شده‌ای هستم، پس طبیعیه که زمان زیادی رو به این دو مهم اختصاص بدم. چون من از این دو گروه انرژی و محبتی رو دریافت می‌کنم که تو بستر خانواده کم دارمش. 
فکر می‌کنم این روزها میم جان، تنها کسی باشه که اندازۀ من رفاقت براش مقولۀ حیاتی و مهمیه. این دوستی حس محبت و احرام توامان رو بهم می‌ده. ولی گاهی فکر می‌کنم اگر به خاطر مسائل کاری بهم احتیاج نداشت چی؟ اگر من پلۀ موفقیت و تثبیت شغلی‌اش نبودم چی؟ باز هم همینقدر بهم زنگ میزد و تکست می‌داد؟ طبیعتا نه. گاهی واقعا دلم یه نسرین می‌خواد که بدون منت و چشم‌داشت فقط دلش برام تنگ بشه و وقتی تکست میده سوال و درخواستی پشتش نباشه!
البته کماکان از اینکه نون هست و می‌تونم باافتخار بگم رفیق جینگمه، خوشحالم. فکر می‌کنم جنس رفاقتمون خیلی شبیه همه. و گاهی‌تر فکر می‌کنم روزی می‌رسه که بتونم محبت‌هاش رو جبران کنم؟ هرچند از وقتی باشگاه نمی‌رم روزهایی که همو می‌بینیم محدود شده به جلسات داستان ولی هنوزم مهمترین آدم دنیای رفاقته برام. 
میم جان اولین کسیه که ضمانتش رو کردم. چند روز پیش تو یه حال مستاصلی بهم زنگ زد که دایی‌اش یه جایی گیر کرده و نمی‌تونه سر وقت خودش رو برسونه دفترخونه و پرسید که برام مقدوره جای دایی‌اش سند ضمانت رو امضا کنم؟
من فقط بیست دقیقه بعد دفترخونه بودم و بعد از ثبت سند وقتی خیالش راحت شد، صادقانه‌ترین تشکر عمرم رو ازش شنیدم. و چند دقیقه بعد داشتیم وسط فروشگاه لارا گیس و گیس‌کشی می‌کردیم. چون می‌خواست یه بافت هفتصد تومنی رو برام بخره صرفا به این دلیل که گفته بودم ترکیب رنگش قشنگه! دیگه تهش با قسم روح پدرش و جون پدرم، راضی شدم بخره! هنوزم دست نخورده رو رگال مونده چون حس می‌کنم هدیۀ خیلی گرونیه و لازم نبود برای تشکر اینهمه هزینه کنه!
از وقتی روانکاوی رو شروع کردم، توقعاتم از آدم‌ها و روابط خیلی کاهش پیدا کرده ولی هنوز دربارۀ یه نفر نتونستم خودم رو به کم قانع کنم. دارم روش کار می‌کنم که اونم طی روزهای آتی برام تبدیل بشه به یک دوست عادی. برای اینکه زخمی‌تر از اونم که هنوز منتظر بهتر شدن چیزی باشم. 

  • ۰۱/۰۹/۲۳
  • نسرین

نظرات  (۱)

  • متانویا ...
  • امیدوارم زندگیت پر بشه از رفقای خوب و اگر پر هم نشد هم یه دونه دوستی که عین خودت بی توقع و مهربونه بیاد و بمونه

    اون هدیه رو هم حتما بپوش چرا که نه؟ مبارکتم باشه

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم.
    امیدوارم زندگی هممون لبریز از حس‌های خوب باشه و رفاقت‌های ناب.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">