سوم
آدم وقتی همهٔ دوست داشتنش رو میذاره وسط، دیگه بعدش نمیترسه که ببازه. وقتی با همهٔ وجودت وایسادی پای دوست داشتن کسی، باخت نمیدی. مهم نیست که تو بلدی یا نه. مهم اینه که با همهٔ ناشیگری، با همهٔ بندهایی که به پاته، دوست داشتن رو مزهمزه کردی. با همهٔ غروری که اساس شخصیتت بود، اعتراف کردی که دوسش داری. هزار تا آدم توی این دنیای بیدر و پیکر توی همین قدم اولش لنگ میزنن. پر از تناقضن، پر از نامردیان. و بعد به تو خرده میگیرن. به تویی که با هزار تا بندی که به پات بوده، تا تهش رفتی. این دنیا، اونی نیست که فکرش رو میکردم. عدالتی در کار نیست. که اگر بود، خیلیها الان در حال تقاص پس دادن بودن نه زندگی.
دوست داشتن بلدی میخواد. من فقط بلد بودم دوست داشته باشم. اما بخش دومش که مربوط میشد به دوست داشته شدن، برام تعریف نشده بود. مدارش رو نداشتم، شایدم داشتم و سوخته بود.
من بلد بودم تا ته دنیا یه آدم اشتباه رو جوری دوست داشته باشم که فکر نکنه اشتباهه. بلد بودم جوری مهر بورزم که مو لای درزش نره. اما دوست داشتن دو سر داشت. نمیشد یه طرفه رفت این جاده رو.
یادم نداده بودن که چقدر ارزشمندم، که چقدر دوست داشتنیام. بهم نگفته بودن که میتونم اونقدر عالی باشم که آدمها دوست داشتن منو انتخاب کنن.
تو جادهٔ دوست داشتن، فرقی نمیکنه نفر رو به رویی مادرت باشه، خواهرت باشه، دوستت باشه یا محبوبت. اگر تمام انرژی رو بذاری و فقط یه طرف جاده رو بری، تهش میشی علامت سوال.
که این آدم مریضی چیزیه؟ من هی پسش میزنم ولی هی بیشتر میاد سمتم، چرا اینقدر دوستم داره؟ بعد دیگه دوست داشتن میشه وظیفهات. اگه خسته شدی و کم آوردی، اگه ایستادی و نگاه کردی، اگه موندی و نفس تازه کردی، نفر رو به رویی جا میذارتت. چون سیم ارتباطتون قطع شده. کاسهٔ محبتش رو پر نکردی و اون فکر کرده کاسهٔ خالی یعنی تو رفتی.
اینکه تو فقط نگاه کردی و هیچی نگفتی، مشکل توئه. اینکه دست تکون ندادی که کسی از اون ور جاده برات بزنه رو ترمز، مشکل توئه.
هر جا کم آوردی باید بایستی، هر جا گم شدی باید بایستی، هر جا گریهات گرفت باید بایستی. تنهایی خیلی سخته. اما رهایی از دوست داشتنهای یک طرفه شیرینه. آدمِ تنها کسی رو زخمی نمیکنه. آدم تنها گریههاش خریدار نداره، زخمش مرهم نداره، دردش درمون نداره، حرفش شنونده نداره. آدم تنها حتی رفیق نداره. رفیقش دوسش نداره.
من به تنهایی که خو کنم، شبیه یه شیشهٔ ترک خورده میشم که دیگه هر چی بخوای وصله پینهام کنی فایده نداره.
گفتم که بشنوی، که بخونی که فردا روز که ایستادم مقابلت و نگاهت نکردم، که نشناختمت نگی چرا. من دوست داشتن بلد بودم حتی با تن زخمی، حتی با زنجیرهایی که به پام بود.
- ۰۲/۰۱/۰۷
چقدرررر خوب توصیف کردی نسرین جان:)
+ اگه موندی و نفس تازه کردی، نفر رو به رویی جا میذارتت...