گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

بیست و ششم

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ

شاید واقعا به درد رابطه و ازدواج نمی‌خورم. شاید واقعا باید چیزی را در درون خودم درمان کنم و حالا با این شرایط وصلهٔ تن کسی شدن اشتباه محض است. 
آدم خوبی است، مهربان است، محترم است، اهل خانواده است. ولی من دارم زار می‌زنم که نمی‌خواهمش. تمام زورم را زدم که جایی توی دلم باز کند. ولی نمی‌شود. دلیل محکمه پسندی ندارم، میم می‌گوید داری اشتباه می‌کنی. نون طرف اوست و مدام دل می‌سوزاند که طفلک پسره! این وسط هم گیر داده که چرا شام رفتی بیرون تو که جوابت منفی بود. میم درآمد که حرف من که توی کت تو نمی‌رود برو با کسی از دوستانت که راحت‌تری مشورت کن. این جملهٔ دوستانت از کوره درم برد. داد زدم که من خاک بر سر دوستی ندارم‌ تنهام. تنهام، تنهام. بعد زار زدم. زار زدم، زار زدم. مامان وسط نماز ترسید. دست و بالش را گم کرد. می‌گفت پسره کاری کرده؟ کاری نکرده بود جز ادب و احترام، شامی شاعرانه و‌ دسته گلی زیبا. اما من خاک بر سر فقط دنبال جاخالی دادنم. دنبال رد کردن و نفس راحت کشیدن. آنقدر زار زدم و به زمین و زمان توپیدم که یکهو دستم آمد این وسط چیزکی اشتباه است. من با تمام وجود دنبال فرار کردنم از این خانه. اما موقعیت ازدواج هم که مهیا می‌شود عاجز می‌شوم. شلتاق می‌کنم تا با جواب رد به زندگی عادی برگردم. این ثبات لعنتی را دوست دارم. این سر خود بودن را دوست دارم. 
این وسط جمله‌ای هم نثار نون جان کردم که حرف دلم بود. گفتم کاش بتونم فرار کنم از دستش و مجبور نباشم ببینمش. حالا رفته توی حیاط بسط نشسته و ناراحت است. به کتف چپم. دردش این است که مامان و میم کمی نازم را کشیدند. کمی محبت نثارم کردند بعد از آن آوار احساسات. همیشه دوست دارد من تک و تنها یله رها شوم و او بتازاند. چرا اینقدر متنفرم از حضورش؟ چون از وقتی یاد دارم آزارم داده. از بن جان از من متنفر است و این تنفر را کم‌کم در من هم شکل داده. 

تنهایی مزخرفی را دارم زندگی می‌کنم....

  • ۰۲/۰۲/۱۹
  • نسرین

نظرات  (۱۲)

من می دونستم

ما عروسی افتادیییبم

پاسخ:
گاهی به آدم‌های امثال شما غبطه می‌خورم! 
اونقدر فارغید که زیر پستی که با آرزوی مرگ تموم شده چنین کامنت احمقانه‌ای می‌ذارین. 

صحبت با تراپیست و از آن آقا بخواه زیر نظر مشاور قرار بگیرید حتما مراوده بیشتری داشته باش شما اصلا شناخت نداری از طرفت

حتی در یک دوستی معمولی هم همینطوره چند هفته چند ماه طول می‌کشد تا اخت بشید یا متوجه بشید مناسب شما نیست 

نسبت به ن هم کینه و گارد نداشته باش چون همین باعث میشه در برابر ازدواج مقاومت کنی فرض کن ن دوست دارد تو بمونی یا اصلا نیست 

بابت هزینه شام هم‌نگران نباش و خودت را لایق بدان چون اینها هزینه هایی است که اکثر افراد مناسب برای معارفه و آشنایی میپردازند و این نشانه مثبت دست و دلبازی است 

پاسخ:
مشکل اینه که برای طرف انگار همه چی تموم شده و این اذیتم می‌کنه. اجازه نمی‌ده بشناسیم همو. از یه قطعیتی حرف می‌زنه که مضطربم می‌کنه.
وقت گرفتم از تراپیست. 

آدم همه جا خودشو می‌بینه! وقتی یکی می‌گه ناراحتم، تصورش همون چیزیه که خودش وقتی ناراحته حس می‌کنه و وقتی یکی می‌گه کاش بمیرم و مجبور به ادامه نباشم آدم همون چیزیو تصور می‌کنه که وقتی خودش این جمله رو به زبون میاره تو سر داره!

حرفم شاید بی‌ربط و حتی آزار دهنده باشه (خصوصا چون هیچ شناختی ازت ندارم)، در این صورت پیشاپیش عذرخواهم.

وقتی به دری بسته می‌خوریم، شروع می‌کنیم به گشتن دنبال کلید! ولی شاید دنبال کلید گشتن اشتباهه، شاید باید چند قدم بیایم عقب و مطمئن بشیم این همون دریه که ما می‌خوایم باز کنیم.

پاسخ:
کلا نفهمیدم چی گفتین. 

این حرف رو «شاید واقعا به درد رابطه و ازدواج نمی‌خورم. شاید واقعا باید چیزی را در درون خودم درمان کنم و حالا با این شرایط وصلهٔ تن کسی شدن اشتباه محض است. » اونقدر تکرار کردین که خودتون هم باورتون شده‌ها !! ول کنید این روالهای معمول رو، هرچیزی که بخواد اتفاق بیوفته در زمان خودش اتفاق میوفته دست من و شما هم نیست

پاسخ:
می‌دونی حامد...
اینهمه تراپی رفتم ولی هنوز حس می‌کنم گره‌های کور روح و روانم حل نشده.
اینهمه ترس و تمایل به فرار اصلا طبیعی نیست.
اینجوری وارد رابطه شدن اصلا قشنگ نیست.
اون آدم دنبال زندگیه.
اونقدر هم کامل هست که منو می‌ترسونه. 
من همش به تلخی‌ها فکر می‌کنم به بدبختی‌های زندگی.

اون ادم به دلت ننشسته و این اصلا دلیل کمی نیست

 تو هیچ اشتباهی نکردی اونو رد کردی. مهم ترین ملاک توو برخورد اول همین به دل نشستنه. حال امروز تورو دقیقا یه روزی خودم داشتم. قبل همسرم یه خواستگار اومد همه چیزش خوب بود اما من توو جلسه ای که باهاش رفتم بیرون این آدم اصلا به دلم ننشست. بعد عصبی شده بودم، هرکی دربارش حرف میزد یا درباره ازدواج حرف میزد میزدم زیر گریه و حوصله نداشتم. هیچکس نمیتونست درک کنه که به دل ننشستن دلیل کمی نیست. همه اطرافیان با جملاتی مثل اینکه چرا زود جواب دادی، چرا بیشتر شناخت پیدا نکردی واقعا منو عصبی تر میکردن. اصلا نمیفهمیدم چرا به دل ننشستن دلیل محکمی نیست برای بقیه. بعد هی بهم عذاب وجدان میدادن با حرفاشون. رسیده بودم به جایی که مدام گریه میکردم و هی با خودم میگفتم یعنی کار اشتباهی کردم؟ من مطمئن بودم اون ادمو نمیخوام ولی عذاب وجدان های بقیه باعث شده بود توو یه برزخ قرار بگیرم و فکر میکردم دیگه برای من آدم مناسبی نخواهد اومد!...

اومدم بهت بگم تو خیلی هم به درد رابطه و ازدواج میخوری ولی آدمت هنوز پیدا نشده. به حرف اطرافیان اهمیت نده. به دل ننشستن دلیل کمی نیست. تو فردا میخوای دست این ادمو بگیری ببری به دوست و فامیل و همکار نشون بدی، اگر به دلت نباشه حتی خجالت میکشی ببریش توو جمع. وقتی به دلت نباشه حتی لز کنارش نشستن و راه رفتنم حس خوبی نداری و اینو کسی درک نمیکنه جز خودت. آدمی که بیاد به دلت بشینه مطمئن باش اگر بیاد هم به درد رابطه میخوری هم ازدواج. تو فقط آدمت هنوز نیومده که من یقین دارم یقین دارم یقین دارم روزای اومدنش نزدیکه. باور کن این روزای سخت میگذره. مطمئن باش از دل همین روزای وحشتناک سخت و تنهایی و استیصاله که خدا یکیو میفرسته که جبران تمام زخم هایی که خوردی باشه. تو فقط صبور باش، کاری به حرف اینو اون نداشته باش. به خاطر حرف و حدیث ها دست از ملاک های اصلیت نکش. اونی که خدا باید بفرسته رو میفرسته و اون کار خداست،بسپار به خودش تو مسیر خودتو برو.

پاسخ:
کاش می‌تونستم بغلت کنم.
خیلی حس خوبی دارم بعد خوندن این کامنت.

بنظرم به خودت حق بده موقع ازدواج با همه تنفرت از خونه مجردیت، دست و پاهات بلرزه. واقعا مسئله مهمیه و تبعات انتخابت تا اخر عمرگریبان گیرته.

من خودم وقت مشاوره ازدواج گرفتم، مشاور هم بامن تنها هم با طرفم تنها و هم با خانواده هامون به اشکال مختلف :) صحبت کرد. تصمیم نگرفت برای من. ولی خیلی از جنبه های تاریک رو برام روشن کرد.

یه چیز دیگه اینکه میخواستم بگم اون به دل نشستن اولیه مهمه تو تصمیم گیری خیلی هم روایت داریم که همسرت باید اول به دلت بشینه از نظر ظاهری بعد حالا روند آشنایی و ...

من بیشتر مشاوره ازدواج رو پیشنهاد میدم تا تراپیست.

از رفتار اون طرف درمورد قطعی بودن همه چیز هم ناراحت نشو، اکثرا مردا همینن، فکر میکنن دختر هیچ دلیلی نداره ردشون کنه به این دسته گلی :)) 

پاسخ:
پاراگراف آخر فقط:)))
مرسی خیلی روشن‌تر دارم می‌بینم اوضاع رو. 

نسرین ببخش اعصابتو خورد کردم.

میفهمیدم صرفا مزاح بود جهت عوض شدن مزه دهان

الان با خوندن کامنتهای دیگه بیشتر میفهمم

و ازینکه ازجوابت جاخوردم 

تازه فهمیدم واقعا واقعا از بعضی عوالم فارغ بوده ام ....حق با توه

 

پاسخ:
ممنون از توضیحتون.🙏

من هم به این نتیجه تو خودم رسیدم ..

پاسخ:
نمی‌دونم خوبه یا نه...

سلام و درود نسرین جانم 🤗🌹

 

باز این کم آورد و آرزوی مرگ کرد !😛

خب تو بمیری من دیگه نسرین نداشته باشم ؟ 😞

برا این چیزا آرزو داری بمیری ؟ (آلا باشو) 😊 اقلن برا ی چیز سخت وا بده ، دیگران عاصی‌ات میکنن ، آرزوی مرگ خودت رو می‌کنی ؟ 😮

این نون انگاری  مرض داره ؟🙄

مواظب آرزو کردنت باش دختر جانم ! 

یادت باشه ذهن ما مکارتر از اون چیزیه ک بشه تصور کرد و دافعه‌های ذهنی می‌تونه برامون تردید درست کنه و مشکل ساز بشه و نتیجه‌اش میشه ، نتونیم تصمیم قاطع بگیریم ! 

بخودت فرصت بده و در جواب عجله نکن عزیزم ، حتی اگر بی‌رغبت باهاش بیرون بری (راه دیگه برای شناخت بهتر نداری) و تا می‌تونی افکار و نظراتش رو شخم بزن (دقت هم بکن ک زیاده روی نکنی)

و مهمترین کار بعد از شناخت نسبی خودت مراجعه ب مشاور خوب ازدواج هست و بعد از نظر قاطع مشاورت تازه می‌تونی تصمیم بگیری ! 

در نظر اول بدل نشستن رو اصلن رد نمی‌کنم و می‌فهم‌ام ته‌تغاری جانم😍 ولی وزنه‌ی  احساس رو در این مقوله (انتخاب همسر بصورت سنتی) عقلانی  نمی‌دونم‌اش ، چون می‌تونه از دافعه‌ی ذهنی ما ک با ملاک و  معیارهامون مطابق نیست نشئت بگیره ، پس حالا ک احساس هنوز گیج میزنه و نمی‌دونه باید با چشم عقل قدم برداری ! 🤔

 

در انتها آرزو می‌کنم هرچی صلاح‌ات هست برات مقدر بشه عزیزم !

آرامش و سلامتی برات آرزومندم💜🤗

پاسخ:
سلام جانان عزیزم.
من و نون سی و چند ساله خواهریم ولی بیشتر از بیست سالش رو تو قیافه بودیم، قهر بودیم یا در حال دعوا. کلا از من خوشش نمیاد از بدو تولد حقش رو خوردم انگار. 
در عین حال بقیه رو هم تحریک می‌کنه علیه من. از اینکه بقیه بهم محبت کنن، حرف بزنن خوشش نمیاد.

آرزوی مرگ هم از اون قسم نفرین‌هاست که مادرها می‌کنن ولی از ته دل نیست:))
برای شنبه وقت گرفتم. فعلا تنها می‌رم ببینم چی میشه. 
ممنونم از محبت‌تون بهم. ❤️❤️❤️

به نظرم ربطی نداره...

میدونی یه وقتایی طرف مقابل یه آدم محشره ولی آدم مناسب تو نیست و این رو خود آدم بهتر از هر کس دیگه‌ای میتونه تشخیص بده و اجازه نده حرفای بقیه که فقط دارن به نوتلا بودن طرف دقت میکنن تو رو تحت تاثیر قرار بده چون اوکی طرف یه نوتلای خوشمزه و شیک و پیک همه چیز تموم ولی شاید تو یه ثعلب خوشمزه و خوش عطری که ترکیبت با نوتلا چیزی جز فاجعه نیست :)) در نتیجه خودتو ناراحت نکن مهم نیست بقیه چی فکر میکنن، همین که به دلت ننشسته دلیل خوب و کافیه که بگی نه و این نه عیب از توئه نه از اون فقط همون که گفتم تو تشخیص دادی نوتلا و ثعلب خوب نمیشن همین و بس.

پاسخ:
دقیقا. 
اون آدم خوبیه. کاملا میشه فهمید که یه مرد کامله و می‌تونه همسرش رو خوشبخت کنه و زندگی آرومی براش بسازه. ولی من اون آدمه نیستم.
فهمیدنش برای خواهرم سخته انگار. 

امیدوارم الان که اینو برات می‌نویسم آروم‌تر شده باشی.

آدم گاهی اوقات تحت فشار به این نتیجه‌ها می‌رسه، که مثلا به درد رابطه نمیخوره و... ولی خب تحت تاثیر فشارِ موقعیته و خودت هم می‌دونی که حقیقت نیست.

اتفاقا تو در وجودت پتانسیل‌های زیادی داری.

تو فقط از اون آدم خوشت نیومده، همین. و اتفاقا چقدر کار خوبی می‌کنی که الکی الکی و بدون احساس، با زندگی خودت و دیگری بازی نمیکنی.

ببین اگر قرار باشه کسی دلنشینِ ما باشه این حس در کسری از ثانیه اتفاق میفته و آنقدر قوی هست که لازم به کوچکترین تلاشی نیست. اگر این حس ایجاد نشه اون رابطه عملا حتی شکل نگرفته چه برسه بخوای بگی تموم شده‌س.

خودتو ناراحت نکن عزیزم... 😘😘😘

دنیا پر از اتفاقات نیامده‌س.

پاسخ:
من خودم ایمان دارم به حسم.
ولی خواهرم متاسفانه اصرار داره که اشتباه می‌‌کنم.
و چند روزه کلافه‌م کرده بس که سوال پیچم می‌کنه.
بس که فشار میاره بهم. فلان کار رو بکن بهمان کار رو بکن. 
برای همین دارم می‌رم پیش مشاور که دست از سرم برداره. 
مرسی یاسی
امیدوارم همینطور باشه که می‌گی. 😘😘😘

نسرین 
وقتی کسی به دلت نمی‌شینه، با زور نمیشه کاری کرد.
نه تراپیست و نه ارتباط بیشتر و نه صحبت با بقیه مشکل رو حل نمی‌کنه و فقط خودتی که می‌تونی بفهمی این آدم برای تو هست یا نه.
اگر نیست، به خودت سخت نگیر و صبر کن برای آدمی که باید.

پاسخ:
کاش اینا رو یکی به خواهرم می‌گفت که رهام کنه.🥺
ممنونم ماوی جان. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">