گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

اندر باب وقت‌شناسی

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ

دیشب تنهایی رفته بودم کنسرت. این یک قلم آخر بود که تنهایی آنلاکش کردم. ساعت ده رسیدم خانه و در کمال تعجب مامان حین کنسرت و تا فاصله رسیدنم زنگ نزد. 

بهترین کنسرتی بود که رفته‌ام. حالا در کل سه تا کنسرت بیشتر نرفته‌ام ولی خب این یکی خیلی سطح بالایی داشت. علیرضا قربانی را واقعا دوست دارم. ترک‌هایی که اجرا کرد از جدیدترین کارهایش بود. به جز دو قطعه پایانی. 
چیزی که توی کنسرت‌ها اذیتم می‌کند تاخیر آدم‌ها برای رسیدن به سالن است. چرا بعضی‌ها برای اجرای هفت شب بلیت می‌گیرند ولی ساعت هفت و سی می‌رسند؟ و چرا به آنها مجوز ورود داده می‌شود؟ چرا باید نود درصد آدم‌هایی آن تایم، منتظر بنشینند تا آدم‌های بی‌خیال همیشه تاخیر کن، برسند و بعد اجرا شروع شود؟ چرا دیرکننده‌ها اینقدر محترمند در مملکت ما؟ 
اگر یک روز، توی این مملکت کاره‌ای شوم حتما وقت‌شناسی را به عنوان یک قانون به تصویب می‌رسانم. به طوری که هر کس رأس ساعت گفته شده رسید که رسید، اگر نرسید اجرا شروع می‌شود و تنها تا پنج دقیقه بعد از شروع درهای سالن باز می‌مانند. 
توی اتوبوس‌های بین شهری هم همین بساط را داریم. یک ساعت توی اتوبوس می‌نشینیم که خانم و آقای بی‌خیال که ساعت بلیت به کتفشان هم نیست، سلانه سلانه برسند و ما حرکت کنیم. 
می‌بینی با یارو ساعت پنج قرار داری، تازه ساعت پنج و نیم تشریف‌فرما می‌شود. انگار ساعت پنج را گذاشته‌ایم برای زمان خروج از منزل!
یکی از نکات منفی در دیدارهای اولیه، همین وقت نشناسی است. قشنگ حس بدش تا مدت‌ها در جانم می‌ماند. 
من هم گاهی تاخیر می‌کنم. اما نه از جنس بی‌خیالی و دیر خارج شدن از خانه‌. مسیر من صبح‌ها تا راه‌آهن ثابت است. یک ربع طول می‌کشد تا برسم. معمولا بیست دقیقه زودتر از موعد قرار خارج می‌شوم. اما گاهی ترافیک بی‌دلیلی رخ می‌دهد. یا نانوایی شلوغ‌تر از همیشه است. یا ماشین گیرم نمی‌آید. یا تصادفی رخ داده که موجب می‌شود تاخیر چند دقیقه‌ای داشته باشم. در نهایت هم اطلاع می‌دهم که من تاخیر دارم اگر نمی‌توانید منتظرم شوید بروید. 
خلاصه که وقت شناس باشیم و به زمانی که دیگران به ما اختصاص داده‌اند احترام بگذاریم. 
دیشب زوجی از شهر سلماس آمده‌ بودند کنسرت. از سه راه افتاده بودند که به موقع برسند. حالا کسی همین شهر زندگی می‌کند و نزدیک به محل کنسرت است و دیر می‌رسد. آدم دلش می‌خواهد پاره‌اش کند همان وسط:))

  • ۰۲/۰۲/۲۸
  • نسرین

نظرات  (۵)

کنسرت بسیار میدوست مخصوصا آقای قربانی، 

الان باید بهت بگم حرفت درسته ها ولی فقط اینو بچسب؛ خوشبحالت🤗❤️🌹

پاسخ:
کاش فرصت کنی بری کنسرتش رو.
تور تو اغلب شهرها داره.

منم روی این وقت شناسیه خیلی حساسم به حدی که اگه احسان اون اوایل دیر میکرد یقینا داستان رو کنسل میکردم :)) ولی از اونجایی که نه تنها هیچ وقت دیر نمیاد بلکه یک ربع هم زودتر میاد و میگه اصلا هول نشو با آرامش کارهاتو بکن بیا پایین خیلیم پسندیدم این اخلاقشو که آدمو هیچ وقت معطل نمیکنه، کلا یک بار دیر اومد اونم ماشینش وسط راه خراب شده بود که خب یقینا نمیشه بهش گفت مقصری :دی

خودمم اگه با دختر قرار داشته باشم همیشه سعی میکنم حتی چند دقیقه‌ای زودتر برسم چون بدم میاد باعث معطلی یه دختر دیگه کنار خیابون شم چون اگه توی اون چند دقیقه کسی بهش حرفی بزنه آزاری برسونه کل روز من خراب میشه و حس میکنم تقصیر من بوده ولی اگه کسی به خودم بخواد حرف بزنه بستگی به مودم گاهی به کیفم میگیرم و گاهیم در جا چنان جواب یا واکنشی میدم که تا عمر داره یادش نره و بعدشم ذهنم درگیرش نمیشه :دی و از این بابت ترجیح میدم زودتر برم چون خیالم از خودم راحته :))) به قول بابام من دخترمو یه جوری تربیت کردم که اگه رفت وسط یه گله گرگ، گرگا تو خطر باشن :))) یه ریزه بچه بودم بهم میگفت همیشه مودب باش ولی اگه کسی زدت واینستا نگاهش کن یا گریه کن بلکه تو هم بزنش اگه بازم زدت تو هم بازم بزنش و اگه دیدی قویتره بزن چشمش :)))))))))))) هر وقت یاد این بخش تربیتش میفتم از خنده میپوکم :دی و واقعا خدا رحم کرده هیچ وقت بیشتر از بگو مگوی کلامی دچار نشدم :)) ولی همون بگو مگوی کلامیم شبا میرفتیم قدم میزدیم بعد بابام شروع کردم باهام کل کل کردن :))))) که تو کل کل‌های مودبانه و بی‌ادبانه قوی شم و کم نیارم :)))

قدر شناسی اون زوج سلماسی واقعا قابل تقدیره و اون که میگی دوست داری همشهری‌هایی که تاخیر کردن رو همون وسط پاره کنی هم برو جلو من حمایتت میکنم :)) به قول بابام بزن جر بده بره فوقش دیه‌اشو میدیم :))))))))

پاسخ:
اینکه هر مطلبی رو می‌خونی یاد یه تیکه از رابطه‌ات با نامزدت میوفتی برام خیلی قشنگه. مشخصه حالت توی رابطه خیلی خوبه و حضور آقااحسان توی زندگیت خیلی پررنگه.
امیدوارم عشق‌تون همیشه جاودان باشه عزیزم.

دربارۀ تربیت بابات :))))
مرسی از این مدل تربیتی واقعا:)

آره اینم یه جور آزار رسوندن به بقیه است دیگه. 
کاش واقعا از دستم برمیومد عملی می‌کردم:)

متاسفانه من یه دوستی دارم که همیشه یک ساعت یا حتی دیرتر به قرار می‌رسه و هربار هم می‌گه دیر از خواب بیدار شدم. 

پاسخ:
عجیبه که هنوز دوستته:))

💖💜💙💚💛💖💜💙🤍💚💛💖💖💜💙🤍💚💛💖💜💙💚💛💖

اردیبهشتی جانم زاد روزت خجسته باد 🌹😘🤗 

آزرو می‌کنم برات :

سـلامت بـاشی 🌹😍

مـــوفـــق بــــاشی 🌹😍

تمرین کنی صبور باشی😀

دست از تلاش برای شناخت خودت برنداری 🙏

روزگار باهات مهربون‌تر باشه 🌹😍 همینطور اون ن حسود عاقل‌تر بشه و دست از حسودی برداره و آزارت نده ؛ دیگه ؟ 🤔

خیلی چیزای خوب دیگه😍😊 الهی آرزوهای بزرگت محقق بشه دختر !🙏 😍

 

آرامشت آرزومه  🌹💜💙🤍💚💛💖🌹

پاسخ:
ممنونم جانان عزیزم.
سه تا پیام مختلف رو می‌ذارم کنار هم و قلبم لبریز از مهر میشه.
کاش بتونم قدردان محبت شما باشم.
زنده باشید و شاد و سلامت.

+صبوری رو مشق می‌کنم حتما.
++ابدا دست از تلاش برای شناخت خودم و بهتر کردنم برنمی‌دارم.
+++اهلی آمین. دربارۀ نون نه فکر نکنم اتفاق خاصی بیوفته. الان روابط در تیره و تارترین شکل ممکنه:)
مرسی مرسی بغل محکم برای همۀ مهربانی‌تون.

قربون مهربونیت برم خب خوش قلب جانم.

حقیقتا حس میکنم بعد از چند سال که بخاطر ضربه روحی‌ای که از یه آدم اشتباهی خورده بودم تازه زنده شدم و همیشه از ته دل آرزو کردم خدا همچین آرامشی رو قسمت همه بکنه. 

ممنون برای دعای قشنگت :قلب:

 

من واقعا هر چی از نظر مادر و مادربزرگا بدشانس بودم :)) از بابا و بابابزرگ خصوصا بابابزرگ شانس آوردم و بابتش خدا رو شاکرم :دی و گرنه فکر کنم الان به جای اینکه در حال خوندن پست وبلاگ باشم تیمارستانی جایی بودم :)) کاش خدا یه لطفی میکرد کمتر خلق میکرد ولی همه رو با کیفیت خلق میکرد. 

 

دقیقا، آزار رسوندن بدیم هست :( چون فقط کنسرت دیر شروع شدن و انتظار تو سالن نیست که آدم دیرترم میرسه خونه و بعد شاید یکی فرداش مجبور باشه زود بیدار شه و سخته خدایی 

یکی از آرزوهای منم بود که قتل مشکل اخلاقی نداشت این وقت نشناسا رو میکشتم یا حداقل دیگه میشد فلکشون کرد :)) ولی متاسفانه فقط میشه تا حد امکان ازشون دوری کرد :دی که اونم همیشه و همه جا نمیشه ...

پاسخ:
عزیردلم❤️
خیلی شکر که احسان همون آدمیه که قراره باهاش گذشته‌های تلخ رو فراموش کنی. 
بمونید برای هم. 

ای جان:)))
خدا حفظشون کنه پدرجان رو.

دقیقا، خود من مشکل دیر رسیدن داشتم. 
کاش کاش😁❤️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">