گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

از حال بد

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

هوالمحبوب 


حالم خوب نیست. از دیروز که آن دو تا بستنی را خوردم و میل به غذای خوشمزه‌ای که پخته بودم نکشید، فهمیده بودم حالم خوب نیست. دل درد و دل پیچه امانم را بریده. شب تا صبح از درد نخوابیدم. مسیر اتاق تا WC را ده‌ها بار رفتم و آمدم. کاش آن دو تا بستنی لامصب را بالا می‌آوردم تا کمی بهتر شوم. 

شاید تب هم اندکی دارم. دهانم طعم زهرمار می‌دهد. مامان اصرار دارد ببردم دکتر. می‌گویم حوصله‌اش را ندارم. می‌گوید چون حال و حوصله نداری، دارم اصرار می‌کنم. 

ورقه‌ها تلمبار شده، گروه بچه‌های دوازدهم پر از سوال است، نای جواب دادن ندارم. 

جسمم داغان است و روحم بدتر. 

زیستن در بیماری، زیستن در رنج، آدمیزاد را عاصی می‌کند. حالا نشسته‌ام توی درمانگاه تا مامان با سرم و آمپول برگردد.


  • ۰۲/۰۳/۱۴
  • نسرین

نظرات  (۷)

انگشت میکردی توی حلقت بالا می‌آوریدی😑😑😑

پاسخ:
مرسی دکتر.

عزیزم ایشالا بهتر میشی ♥️

پاسخ:
ممنونم یاسی جان.❤️

میخواستم باهات شوخی کنم دیدم مریض احوالی منصرف شدم :دی

امیدوارم زودِ زود خوب بشی.

پاسخ:
شوخی در هر زمانی جوابه.
شما شوخی کن قشنگ جان. 

سلام و درود نسرین جانم 🌹

 

مرسی از مامانت ک بردت درمانگاه 💙 و امیدوارم ک زودتر بهبود پیدا کنی ، باکتریالی میتونه باشه و با خوردن داروهات حتمن زودتر خوب میشی ! 

 

مواظب خود باش لطفن🤗🤍

پاسخ:
سلام جانان جانم

سرم و آمپول که نوش جان کردم کمی بهترم و تونستم دو لقمه غذا بخورم.
دکتر هم اعتقاد داشت ویروسیه. 


چشم.❤️❤️❤️

اع میخواستم بگم از غصه ارتحال امام بیمار شدی :))

پاسخ:
🤣🤣🤣🤣🤣🤣

متاسفم که بیماری نسرین.

امیدوارم الان بهتر باشی.

مواظب خودت و قلبت باش.

پاسخ:
ممنونم ماوی جان.
الان خیلی بهترم.❤️

بلا به دور باشه ایشالا

الان بهترین؟

 

پاسخ:
ممنونم.
آره الان بهترم. 
بعد از سرم‌تراپی و آمپول و فلان.‌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">