هوالمحبوب
با عجله وارد مغازه شدم، پسر شانزده-هفده سالهای پشت پیشخوان ایستاده بود، آقا رضا طبق معمول در حال بدو بدو بود، از گلدانهای خالیای که توی مغازه به چشم میخورد، میشد حدس زد که منتظر بار هستند. سه شاخه رز صورتی انتخاب کردم و مثل همیشه روی پیشخوان گذاشتم، پسر پشت پیشخوان، دستپاچه بود، بهم گفت، که الان آقا رضا و علی رو صدا میکنم بیان دستهگلتون رو ببندند. اما هر چی صداشون کرد نشنیدن، گویا رفته بودن طبقۀ بالای گلفروشی. بهش گفتم خب خودت ببند، نگاهش کردم؛ عجب چشمهای زیبایی داشت، با آن صورت قشنگ و قد بلند، ایستاده بود وسط لیلیومها و نمیدانست چه تصمیمی بگیرد. گفت آخه میدونین سبک من یکم خاصه برای همین میگم بهتره خود آقا رضا یا علی بیان. گفتم من عجله دارم، سبک خاصی هم مد نظرم نیست، من میگم چی میخوام شمام زحمتش رو میکشی. اولش یکم من و من کرد، بعد گفت به نظرم اگر میخوایین موندگاری بیشتری داشته باشه، ساده و بدون تزئین ببرین، تاکید کردم که هدیه است و نمیشه بدون تزئین بردش. دست به کار شد، اولش مقداری برگ زرد و پلاسیده برداشت و چید دور گلها، گفتم آقا پسر فکر نمیکنی این برگا یکم زرد شدن؟ گفت نه بارمون که میاد اینا آفتاب میخورن اینجوری میشن. بعد گفت کاش از هر رنگ یکی برمیداشتین اینجوری قشنگتر بود، گفتم نه اونوقت شبیه آجیل چهارشنبه میشد. خندید، دندانهای سفید مرتبی داشت، سعی کرد بالاخره برگهای زرد را دور گلها بچیند و با چسب فیکس کند، برگها بالاتر از گلها قرار گرفته بودند و منظرۀ زشتی ساخته بودند، یک آن گفتم بهتر است از خیر خرید گل بگذرم و بروم، کاغذ روزنامهای را برداشت و گذاشت روی پیشخوان، گفتم لطفا گرد باشه، گفت منم نمیخوام مربعش کنم! گفتم نه شما دارین یه وری تزئین میکنین من میخوام دستهگلم گرد باشه. بالاخره فهمید چی میگم. دستهگل که آماده شد گرفت سمتم، در همین حین آقا رضا سر رسید، نگاهم بین آقا رضا، چشمهای قشنگ پسره و دستهگل در حرکت بود، گفتم فکر نمیکنی دستهگلت یکم خسته است؟ آقا رضا گفت، لطفا بذارین روی میز میام براتون درست میکنم.
در کمال آرامش، بدون هیچ غر زدنی، بدون هیچ عصبانیتی، دستهگل را دوباره برایم تزئین کرد، رفت و آرام درِ گوش علی چیزی گفت، علی آمد و حسابی از من عذرخواهی کرد، گفت برادرم امروز برای کمک به من آمده، اصلا قرار نبود دستهگل تزئین کنه. بعد از اینکه کارت را سمت علی گرفتم، از مغازه زدم بیرون، زیباروی مغازۀ گلفروشی، غیب شده بود.
- ۲۰ نظر
- ۱۸ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۳