گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

جزیره ی سرگردانی

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

هوالمحبوب


روزهایی که حقوق ها واریز می شود بهترین روز دنیاست:) روزی است که میتوانی با تاکسی به خانه برگردی روزی است که میتوانی اعضای خانواده را به بستنی مهمان کنی روزی است که میتوانی زنگ بزنی به رفیقت و قرار شهر کتاب را هماهنگ کنی. روزهایی که حقوق ها واریز می شود رنگی ترین روزهای سال است اما کاش این روزهای خوب زود تمام نشوند!
زمانی که پا میگذاری به شهر کتاب و مات و مبهوت به دکور جدیدش نگاه میکنی تازه میفهمی که پولداری چه مزه ی خوبی دارد! اینجا بهترین نقطه ی جهان است جایی که هنر و اندیشه و ادبیات به هم گره میخورند. موسیقی و صدای دلنشین همایون بر سراسر این مکان دلنشین سایه افکنده است کارهای هنری اعم از تابلوهای نقاشی سرامیک های طراحی شده لیوان هایی که با خط-نقاشی تزئین شده اند کیف های هنری همه و همه برای خوشحال کردن آدم هایی مثل من کافی است!
طبقه ی بالا مخصوص کتاب هاست تازه های نشر، کتابهای پر فروش هر انتشاراتی و البته غرفه ی جذاب تئاتر که مخوص دی وی دی های تئاتر های مطرح سال است!
فکرش را بکن همه ی اینها را کنار هم داشته باشی و پول هم داشته باشی چقدر روز زیبایی در انتظارت هست:)
اما من و رفیقم هر وقت قدم در این جزیره ی سرگردانی میگذاریم افسردگی میگیریم همیشه همه چیز گران تر و جذاب تر از بودجه ی محدود ماست! اگر قرار باشد همه ی دوست داشتنی هایمان را بخریم باید قید 29 روز بقیه ی ماه را بزنیم! باید قید مستقل بودن را بزنیم و بازهم دستمان را توی جیب پدر محترم بکنیم!
اما همه ی این نداری ها و قناعت ها به یک روز چرخ زدن در این شهر زیبا و دوست داشتنی کتاب می ارزد. ما هم قرار است یک روز پولدار شویم آنقدر که بتوانیم بی دغدغه کتاب بخریم بی دغدغه  آلبوم های موسیقی و تئاتر های جدید را بخریم و نگران 29 روز بقیه ی ماه نباشیم. ما هنوز اول راهیم:)

*نشانی شهر کتاب : تبریز - خیابان امام خمینی - نرسیده به چهارراه آبرسان - ابتدای کوی 13 آبان شماره 3

نظرات  (۸)

جهانی که کتابخانه می نامندش و شهری که کتاب باران است.
نسرین جان عجیب دلم رفت برای این جا .
من قول می دم هفته ی دیگه بی ام قول می دم سرم خلوت تر بشه از خوندن کتاب های آزمون
قول می دم بیام و
این بار جدا"‌ببینمت
منم و قولم .
باور کن به قدری سرم شلوغ است که حتی وقت نمی کنم بیشتر جلوی آئینه باشم
منی که عاشق آئینه ام
می دانی که !
این روزها سفر ِ کتابی داشتم
مهاباد
مرند
سراب
باورت گر بشود یا نشود
حرفی نیست
ولی
از
12 کتاب
فقط 2 تاش رو ندارم

که مرکزی رزرو شده
چشم امیدم به تو هست نسرین .
این بار سخت گیر تر شدم برای خواندن
سخت گیر تر از سال های قبل ؛ انگار حس می کنم واقعا"‌بزرگ شده ام و باید کاری بکنم و ......

راستی تا یادم نرفته
" عکس ها ی قشنگی شکار کردی "


پاسخ:
سلام عزیز دل
اول بگم که عکس ها کار من نیست:)
مینا میدونی منم عجیب حس دلتنگی دارم
حس میکنم به اون چیزی که حقمه نرسیدم
ولی امیدوارم یه روزی از این سردرگمی دربیاییم عزیز دل
ارزو میکنم زود زود سرت خلوت بشه و دوباره ببینمت بعد یک سال
فکرش رو بکن یه ساله همدیگه رو ندیدیم!
منتظرت هستم در جزیره ی سرگردانی....
حتما خوشت میاد
راستی هواسم به رزروی ها هست
دعا کن صاحبش زود دل بکنه ازشون:)
سلام بانو
با حرفتون در رابطه با گرفتن حقوق موافق هستم .
یه حس خوبی داره ، قابل وصف هست ولی در اشخاص مختلفه
ان شاءالله همیشه حس خوبی داشته باشید
پاسخ:
سلام آقا سید:)
هووووم حس خوبی داره فک نمیکنم کسی با این بخش حرفم مخالف باشه:)
ممنونم همچنین شما...

سلام

یه روز وقت بذاریم بعد ماه مبارک با هم بریم چون الان درگیر ورقه ها هستم


و در مورد نوشتن روی تصویر هر وقت خواستی در خدمتم

پاسخ:
سلام
امرُ مطاع:)
عکسا واس اونجا که نیست هان؟؟

من که تا حالا لذت گرفتن حقوق رو نچشیدم ولی کتابفروشی علاممونو خیلی دوسش میدارم البته اونو هم لذتشو فقط تنهایی می چشم چون هیچچچچچ کدوم از دوستام کتابخون نیست و اصلا سمتش نمی رن:((
پاسخ:
چرا مال اونجاست منتها من نگرفتمش تو سایت خودشون گذاشته بودن البته این دکور سابقشونه تازگیا تغییر دادن!
اتفاقا مام یه کتاب فروشی علامه داریم که من خیلی دوستش دارم خیلی کتابهای محبوبم رو اونجا تونستم پیدا کنم! خیلی بده که دوست کتابخون نداری من برعکس تو همه ی دوستای نزدیکم مث خودم خوره ی کتابن حتی بدتر از من:)
واقعا همچین دکوری داره؟؟؟ !! عجب دیزاینی خیلی قشنگههه اولش فک کردم کتابخونه سازمان گوگل یا مایکروسافته خخخخخخ:)))
پاسخ:
خیلی شیکه کلا فضاش هنری و خاصه:)
  • مجید شفیعی
  • سلام نسرین

    عمیقا لبخند زدم

    چشام برق زد

    برات خوبی زیاد میخوام و حسهای خوب و ......

    پست خوبی بود

    انگار دوییده بودی و نیمی از لباس بیرون رو دراورده بودی نا مرتب نشسته بودی و دست به کیبورد شدی

    یه چیزی شبیه هجوم جودی به میز تحریرش

    حسم این بود به پستت

    و

    ممنون

    :)
    @}------
    پاسخ:
    سلام
    چه بامزه تعبیر کردین
    نه من معمولا متن های حسی و عاشقانه رو اینجوری مینویسم
    این رو خیلی با خیال راحت نوشتم
    ممنون از نگاه متفاوت و خوبتون:)
    من واقعا با مهارت نوشتن شما و همچنین طرح بندی وبلاگ خود تحت تاثیر قرار گرفته ام.

    آیا این موضوع پرداخت شده است یا خودتان آن را تغییر دادید؟
    در هر صورت، نوشتن با کیفیت عالی را حفظ کنید، نکته بسیار خوبی برای دیدن آن است
    وبلاگ مثل این امروز.
  • مریــــ ـــــم
  • آخ
    حرف دل منو زدی
    :))
    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">