گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

پرسه در حوالی بیست و هفت سالگی

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ
هوالمحبوب

یک جایی از بیست و هفت سالگی می ایستی به پشت سرت نگاه میکنی و یک نفس عمیق میکشی و برق رضایت در چشم هایت میدرخشد. یک لحظه در حوالی آبان هست که فقط مال توست و هیچ درد و غمی نمیتواند آن را از تو بگیرد. یک روز تو هم احساس خوشحالی عمیق را از ته ته دلت حس میکنی و می ایستی و گذشته ها دیگر برایت زجر آور نیستند.
خوشحالی که مسیرت را هر چند با فراز و نشیب های فراوان اما درست پیموده ای.به خط و خطوط های زندگی ات نگاه میکنی، به زخم هایت دست میکشی، گرد روی خاطره ها رو می روبی و لبخند را به لب هایت سنجاق میکنی، نفس عمیق میکشی و از ته دل خدا را سپاس میگویی و بر گونه هایش بوسه مینشانی. روزهای بد عمرشان ناپایدار است. روزهایی که حوصله ات را سر میبرند کمتر از آنی تمام میشوند و تو دوباره میتوانی پناه بیاوری به کتابهایت و غرق شوی در شعر و غرق شوی در کارت.
رفته ها و از دست داده ها را برای یک بار هم که شده فراموش میکنی و چنگ میزنی به داشته هایت. حسرت ها همیشگی نیستند باور کن. غم ها مهمانان یک روزه اند می آیند چای میخورند، خواب قیلوله ای می کنند و با اولین قطار بعد از ظهر پاییزی کوچ میکنند.
نگاه توست که در کوچه پس کوچه های یک آبان سرد پاییزی برگ های کتاب زندگی ات را ورق میزند. سبز و سفید و نارنجی و قرمز.
یک قرمز آتشین و پر از شوق زیستن....
به کارت فکر میکنی و سرشار از نور میشوی که همکار انبیا شده ای!
به دانش آموزان پاک تر از گل فکر میکنی. غرق لذت میشوی برای بهترین هایی که همدم ات قرار داده است.
به مادر فکر میکنی به پدر که تمام عشق تواند؛ به خواهرها و به مغر بادامی که چند روز دیگر در آغوش خواهی کشید.
مغز بادامی که همین حوالی است و تا چند روز پاییزی دیگر صدای گریه هایش طنین انداز خواهد شد بس نیست این همه عشق برای دوباره زیستن؟

  • ۹۴/۰۸/۱۳
  • نسرین

خوشبختی های کوچک من

نظرات  (۱۱)

همه اینها و کمتر از اینها بس است ...
پاسخ:
هووووم:)

سلام


خوشحالم از دیدن رنگ آبی زندگی ات


زندگی با رنگین کمانش زیباست امید که همیشه چشمانت بدرخشد

پاسخ:
زندگی رنگین کمانی از رنگهاست
سبز و آبی و سفید زرد نیلی و بنفش....
خوب خوب من بهترین بهترین من
ممنون از حضورتون:)
چه زیبا / چه متن قشنگی
برآمده از دل
زنده باشی نسرین /
پاسخ:
ممنون مینای خوبم:)
خوشحالم که خوبی و خوب خواهی ماند
  • سجّاده . . .
  • سلام
    یه متن سرشار از امید
    احسنت
    خیلی قشنگ قلم زدی
    خدا حفظت کنه
    یاعلی

    پاسخ:
    سلام و سپاس
    تازه تازه دارم امید رو پیدا میکنم:)
    زنـدگی می گفـت
    از هـر چیـز
    مقـداری بـه جا می مانـد
    دانـه های قهـوه در شیـشه
    چنـد سیـگار در پـاکت
    و کـمی درد در آدمـی ..


    { تـورگـوت اویـار }
    پاسخ:
    و کمی درد در آدمی
    این یکی رو خوب میفهمم خیلی خوب:)
    سلام عزیزم..ای جان خیلی خوشحالم از این حال خوبت نسرین ان شاالله همیشه نیمه پر لیوان رو ببینی:)
    مغز بادوم هم که داره میاد دیگه بهترررررر ولی با ونگ ونگش دیوونتون میکنه:)

    راستی من چهارشنبه برگشتم جات خیلی خالی بود ولی پرش کردم دستمم به ضریح رسید:) سر فرصت تو وبلاگم می نویسم
    پاسخ:
    سلام مشهدی بهار خوبم خوبی؟؟؟
    هووووم خیلی خوشحالم
    زیارتت قبول خواهری
    مشتاقانه منتظرت هستم که بیام بخونم
  • مجید شفیعی
  • سلام

    نمیدونم چرا یاد بیت آخر این شعر افتادم و گفتم به تو هم نشون بدم

    مطلبت مهربون بود و دوست داشتنی و گرم و مثبت

    و همینا بسه

    :)
    @}-----

    فواره وار سر به هوایی و سر به زیر

    همچون شراب تلخ دلازار و دلپذیر

    ماهی تویی و آب من و تنگ روزگار

    من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر

    پلک مرا برای تماشای خود ببند

    ای ردپای گمشده باد در کویر

    ای مرگ میرسی به من اما چقدر زود

    ای عشق میرسم به تو اما چقدر دیر

    مرداب زندگی همه را غرق میکند

    ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر

    چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش

    با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر

    فاضل نظری


    پاسخ:
    سلام
    همه چیز داشت این غزل همه چیز
    همیشه خوب فهمیدین آدمو من رو
    برادرانه
    ممنون که هستین
    و همیشه هستین:)
  • فایزه سادات
  • یه بار از احسان رضایی (نویسنده ی مورد علاقه م در همشهری جوان) پرسیدم یعنی اون روزای بد میگذره؟سال 89 بود

    گفت مگه روزای خوب نگذشتن؟پس روزای بد هم میگذرن.روزای خوب که لیاقت بیشتری برای موندن دارن

    الان یهوویی بعد پنج سال یاد اون روز افتادم و اون حرف

    خود من روزای بد تر از حالا داشتم.کم تجربه تر هم بودم اما گذشت

    روزهای خوب لیاقت بیشتری برای موندن دارن

    پس باید بمونن

    باید نگهشون داریم

    پاسخ:
    سلام!
    اصلا توقع دیدن کامنت ات رو نداشتم در واقع شوکه شدم
    ولی کار خوبی کردی کامنت دادی
    گاهی باید شجاع بود برای حل کردن بعضی چیزها
    حتما میگذرن روزهای بد زودتر میگذرن هرچند بار درد و رنج ولی میگذرن:)

  • فایزه سادات
  • بزرگ شدن تاوان داره،درد داره

    باید خوشحال باشیم که شانس پیدا کردیم قد بکشیم بعد درد

     

    یادته گفتم ادم بعد تجربه های تلخ وسیع تر میشه؟

     

    وسعتمون مبارک عزیزکمممممم

    گل و قلب

    پاسخ:
    موافقم!
    درد ها آدم رو پخته تر و آگاه تر میکنن
    برای یه شروع تازه
    یه توصیف قشنگی :)
    مبارک توام فایزه:)
  • فائزه سادات
  • قلب قلب

    و کلی ارزو برای روزای بهتر

    پاسخ:
    گل گل
    و کلی دعا برای شروع روزهای خوب:)
  • صحبتِ جانانه
  • سلام

    پایدار و برقرار باشید به حق حسین
    پاسخ:
    سلام و ممنون دوست عزیز:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">