پشت بام تهران
هوالمحبوب
خیلی وقت بود که درگیر دیدن یک سریال نشده بودیم.اون هم به شکل خانوادگی و جوری که همه از دیدنش لذت ببرند. کیمیا که در شروع یک سریال متوسط رو به بالا بود؛ از نیمه های پخش به شدن افت کرد و در فصل پایانی بازی مهراوه واقعا رو اعصاب بود. کاملا تصنعی بازی میکرد. یه جوری که انگار داره منت میذاره رو سر مردم؛ به خاطر بازی کردنش!
اما «پشت بام تهران» که از متن بگیر تا کارگردانی و بازی ها همه عالی و درخشان بودند و من برای اولین بار تو زندگیم از بازی کامبیز دیرباز خوشم اومد!
برای من که نگاهم به فیلم و سریال نیمه حرفه ای هست؛ دیالوگ ها و بازی های زیر پوستی به شدت مهمه. دیالوگ هایی که سعید نعمت الله نوشته بود انصافا خیلی قوی بود. دیالوگ هایی که بین «هاله و آهی» رد و بدل میشد؛ بین غیاث و هاله؛بین آهی و غیاثو....
بازی «ثریا قاسمی» که یک بار دیگه ثابت کرد دود از کنده بلند میشه.با اون نگاه های نافذ و چشم هایی که کلی حرف برای گفتن داشت.
درسته که مث همیشه این سریال هم ایراد و اشکال داشت؛ اما روی هم رفته از دید من نمره ی بالایی میگیره. دست کارگردان خوب و جوونش آقای بهرنگ توفیقی درد نکنه.
خلاصه ی پشت بام تهران: ماجرای پدری است با دو فرزند. خواهر و برادری ناتنی که به خون هم تشنه اند و هر کدام دنبال سهم بیشتری از مهر پدری میگردند. داستان با نیرنگ زدن های اینها به هم شروع می شود و با کشته شدن پدر وارد فاز دیگری می شود.
بازیگران: بهزاد فراهانی(آقا ولی) ثریا قاسمی(طاهره خانم) لعیا زنگنه(انوشه) کامبیز دیرباز(غیاث) اندیشه فولادوند(هاله) سام درخشانی(آهی) آزاده صمدی(اختر) و.....
چیزهایی که نمی پسندیدم:
اول: اینکه زن دوم آقا ولی یعنی «لعیا زنگنه» اصلا انتخاب مناسبی نبود نه به جهت سن و سال که به جهت بیش از حد شیک بودنش! با اون تلفظ سین و شینش و اصلا برای مادر اندیشه فولادوند بودن خیلی خیلی جوون و شیک بود! من بودم از پریوش نظریه یا شبنم مقدمی استفاده میکردم!
دوم: قتل آقا ولی واقعا قتل بود؟؟ یه هل دادن واقعا میتونه قتل حساب بشه؟ اینکه طرف بیماری قلبی داشت و بهش شوک وارد شده بود تاثیری توی روند ماجرا نداشت؟
سوم: اسم «اختر نمد زن» زیادی غلط انداز بود! به نظرم این کاراکتر خیلی هم بد نبود و بهتر بود اسم ملموس تری براش انتخاب بشه.
چهارم: اختر با وجود زندگی خوبی که داشت حتی بعد از طلاق عاشق چی غیاث شده بود؟؟ و اینکه چه دلیلی برای دزدی داشت؟؟ ارزشش رو داشت آواردگی و از دست دادن شغل و خونه و ماشین؟؟ و اینکه اگه میخواست ترک کنه سر زندگی اولش ترک می کرد خب! شوهرش که بهش فرصت داده بود! کلا اختر یه جورایی نچسب بود. دختری که میتونه شاگرد اول دانشکده بشه با وجود این خانواده ی داغون و یه شوهر خوب و مناسب پیدا کنه واقعا چرا معتاد شده؟؟
پنجم:بازیگر نقش الهام هم زیادی لوس بود به نظرم. عشق اینقدرها هم دیگه کور نیست! غیاثی که سراپا اشکاله و حتی بابای خودشم قبولش نداره دو نفر هم زمان عاشق و شیفته اش شدن اونم دختری با ویزگی های الهام(مومن، زیبا، خانواده دار، تحصیل کرده و....)
چیزهایی که دوست داشتم: بازی سام درخشانی توی این سریال عالی بود. به نظرم جزو درخشان ترین کارهایی بود که انجام داده بود. لبخند زدن هاش، دعوا کردن هاش، دیالوگ های پینگ پنگی اش با هاله، اخم هاش و همه چیزش ایده آل بود به نظرم برای این کار. هرچند تا چند وقت پیش جزو بازیگرهایی بود که بهش آلرژی داشتم!
اندیشه فولادوند هر جا بازی میکنه آدم توقع یه چیز غیر متعارف رو داره ازش! اینجام همین طور بود هر چند دختر خانواده بودن زیاد بهش نمیومد و نشون هم داد که خیلی دختر خونه نشستن نیست! اهل جنگ و دعوا و حق گرفتنه حتی از راه های نادرست! بازی اش و واکنش هاش و دیالوگ های جذابش رو دوست داشتم.
قاب بدنی های توفیقی، دکوپاژ های معرکه اش و در کل کارگردانی شسته و رفته اش عالی بود.
بازی با نگاه ثریا قاسمی و شخصیت پر جذبه ی سلمان امیرعلی هم خوب و متفاوت بود.
و با اکثریت نقدتون موافقم