گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

از درد سخن گفتن و از درد سرودن....

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ب.ظ

هوالمحبوب

 می ترسم از انجماد فکر، از انجماد روح

میترسم از روزی که کودکی از من بپرسد از آزادی

و من تنها نام خیابانی را بلد باشم.

ترس هایم را بغل گرفته ام و راه میروم در این سنگلاخ بی عبور؛

در «مزار آباد» شهر یخ زده؛

من گم شدن را خوب یاد گرفته ام.

در برابر چشم هایی که بازند و نمیبینند؛

در برابر گوشهایی که هستند و نمیشنوند؛

در برابر روح های آزادی که آزادی را در حصار قفس آموخته اند.

تشنگی را، تنهایی را و سکوت را خوب آموخته ام.

هر کدام دانه ای بودیم که کاشته شدیم در دل خاک وطن.

بذرمان به گل نشست.

شکوفا شدیم و پرپرمان کردند.

خاک آلودِ خیانت اغیار نیستیم؛

بر ما هر آنچه رفت از شاخه ها و ساقه های تنی بود.

در کلاس درس ،در گوش هایِ بیدارمان؛

ترس را هجی کردند و ما از بر شدیم.

در کلاس درس اطاعت را یادمان دادند و ما افسار بستیم بر دل ها، بر آرزوها، بر اشتیاق ها.

از صدای بلند ترساندند مارا، از خنده های از ته دل بیم مان دادند،

ما یاد گرفتیم که بره ای باشیم و در آغوش کشیده شویم.

تا شیری باشیم و بغریم و آواره ی کوه و بیابان شویم.

سرمان پایین بود دیکته کردند و مشق نوشتیم.

ما با ترس هایمان زاده شده ایم.

«بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود»

نتوانستیم قهرمان زندگی خود باشیم.

همیشه دویدیم و به جایی نرسیدیم.

منجی موعود نخواهد آمد

مگر اینکه ما منجی زندگی خود بودن را بیاموزیم.

نظرات  (۳)

وَ آن زمانی را بیداریم که با سایه های اندوهِ‌زنده گی مان رنگ بازی کنیم که یاد بگیریم مشکی فقط سیاهی نیست که یاد بگیریم برای رنگ کردن کلاغ فقط نباید مشکی را از بر باشیم
که مشکی روزهاییست که بی خبر بودیم از هم و سفید نشستیم
چرا که انبوهِ یادها را می شود در رنگها شناخت و باز شناخت .
ما شناسه های این زمانه ایم و هویت ما در رنگ هایی بارور شد که مای و بورژووا و مُدا .ساده گی را از شرقِ تولد از همان ابتدای زایش بلد شدیم اما غرب را در کتابها در باورها در تمرینهای فکریمان ازمایش کردند
الان زیبایی را در چهره می یابند همانطور که غرب ، زیبایی هیچ کسی را نمی توانم ببینم زمزمه بانو
این سطرها به مراتب کلفت تر شدند و نکته ی پایانی را در منجی موعود خلاصه می کنم که خلاصه تر نوشته ای و زیبا
" اموزش منجی زندگانیِ خود  "
اعتراف می کنم اگر لبخندم تهِ دلی ست به خاطر الکی خوش بودنم نیست ، مادرم همیشه اینطور لبخند می زند به زنده گی اش .به رنج هایش .شادی هایش . مادرانمان حقیقتِ این زنده گی اند و وعده ی صبر می دهند .
زمزمه بانو برایت شعری می نگارم برای دوران های بعدیِ خوانشی که دوباره به کلیک می نشینی :
من بودم و در باغ صدایی که چه خاموش
دل بود و لبِ  باد سپردش همه گان را به فراموش
من بودم و سیبی که به غلتانه ی دستت
آورد سپردش همه ی حافظه ام را به تن و دوش
یک من بُدم و سیبکِ غلتانده ی دستت
یک تو ، تهِ باغی که بِِِــبُرْدْ عقلِ من از هوشْ .



پاسخ:
نمیدونم به چی جواب بدم
کامنتت اونقدر پر و پیمون هست که آدم حیرون میمونه
از سیاهی و سفیدی روزها بگم
که بی بودن و نبودن آدم ها داره رقم میخوره؟
از لبخندهای کجکی چهره ی مامان بگم
از درد و ظلمی که داره سالها روی دوشم سنگینی میکنه بگم؟
از بیکاری که سایه ی ترسناکش رو دارم از همین نزدیکی ها میبینم بگم؟
از چی حرف بزنم که ذره ای از سیاهی های این روزگار رو منعکس بکنه؟
درد دارد اینکه کاری برای من وتو و ... گناه باشد برای از ما بهتران مجاز
پاسخ:
خیلی هم درد دارد
من تمام بودنم درد میکند....
متنی که نوشتی من رو عجیب یاد این شعر مجتبی کاشانی انداخت...فک می کنم یادت باشه یه چیزایی
دوسش دارم عجیب!

هیچکس جز تو نخواهد آمد

هیچ بذری بی تو

روی این خاک نخواهد پاشید

خرمنی کوت نخواهد گردید

هر کجا چرخی بی چرخش تو

هر کجا چرخی بی چالش و بی خواهش تو

بی توانایی اندیشه و عزم تو نخواهد چرخید

اسب اندیشه ی خود را زین کن

تک سوار سحر جاده تو باید باشی

و خدا می داند

که خدا می خواهد تو "خودآ"یی باشی بر پهنه ی خاک

نازنین!

داس بی دسته ی ما

سال ها خوشه ی نارسته ی بذری را می چیند

که به دست پدران ما بر خاک نریخت

کودکان فردا

خرمن کشته ی امروز تو را می جویند

خواب و خاموشی امروز تو را

در حضور تاریخ، در نگاه فردا

هیچکس بر تو نخواهد بخشید

باز هم منتظری؟!

هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید

و نمی گوید برخیز که صبح است، بهار آمده است

تو بهاری آری

خویش را باور کن
...........................................
*کامل نیست البته
پاسخ:
عالی بود بهار ممنون که خیلی خوب لحظه لحظه ی آدم رو درک میکنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">