آن پریشانی شب های دراز و غم دل....
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ
هوالمحبوب
حرف حرف می آورد و نگاه، اشتیاق دوباره دید زدنت را. شعر و غزل می آفرینی و روحم تازه می شود. این روزها خواب خواب نمی آورد و بیداری کشدار میشود. انتظار غم می آورد و نیامدن درد می شود در ته گلویم. دوستم داری اگر بگو. میخواهی ام اگر بیا. ولی تو را جان هر که دوست تر میداری، دست از سر خواب های من بردار! من با جای خالی ات خو کرده ام سالهاست!
امیدوارم به زودی بیاد
من هم دوست دارم تو بیان با
یکی آشنا بشم اما تا به حال
نتونستم بهش بگم
(ناراحت)