گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۴ ب.ظ

هوالمحبوب


از اول زندگی همیشه ناله هامو برایت آورده ام. همیشه تو روزهای تنگ و ترش سراغتو گرفتم. یادم نداده بودن که اگر برای خنده هام ازت تشکر نکردم؛ حق ندارم بابت گریه هام ازت شکایت بکنم. دختر بدی بودم که مدام شکایت میکردم ازت. میدونم گوشت از حرفهای مسخره ام پره. ولی همیشه ی زندگی دستت پشتم بوده و حمایتت رو به وضوح میدیدم. منی که یه روز هم کلامی باهاش آرزوم بود حالا دارم باهاش حرف میزنم بی ترس از مسخره شدن، بی ترس از قضاوت شدن. تا همینجاش که هوام رو داشتی؛ از این جا به بعدش رو هم خودت درست میکنی مطمئنم. منی که یه روز قلم بر میداشتم برای نوشتن و حالم از نوشته هام به هم میخورد؛ حالا میتونم برم تو جمع آدم حسابی ها و شعرهام رو بخونم و خجالت نکشم از نقد هاشون. منی که یه روزی تنبل ترین آدم دنیا بودم و داشتم گرفتار آبلومویسم می شدم؛ حالا دارم مدام خیابون های شهرم رو متر میکنم برای گرفتن حقم. میدونم که این وسط منی در کار نیست همش تویی و مهرت، همش تویی و عشقت، همش تویی و نگاه بنده نوازت، اومدم بگم که بی چشم و رو نیستم. دارم میبینم که چطور پازل زندگی ام رو دست گرفتی و داری کاملش میکنی. دارم میبینم که لیاقتش رو نداشتم؛ اما داری جورش میکنی که برسم به یه احساس خوشبختی از ته دل. میدونی که همیشه ی زندگی عجول بودم و همیشه ی زندگی خرابکاری کردم تو لحظه های حساس. اما تو رو به بزرگی ات این دفعه بیا دلم رو پیش خودت گرو نگه دار. فقط وقتی پسم بده که عاقل شده باشم؛ که بس کنم خرابکاری کردن رو. یه کاری کن آبرومندانه تموم شه. یه کاری کن که عشقم بهت هر روز بیشتر از دیروز بشه. عاشقتم خیلی زیاد. میدونم که میدونی. میدونم که الان یه لبخند اومده گوشه ی لبت؛ که دختر بالاخره عاقل شدی؟! دارم عاقل میشم خدا. دارم عاشق میشم خدا. داره مهرت میشه جزوی از وجودم. نگاهتو ازم برنگردون. تو تک تک لحظه های پیش رو به نفست، به نگاهت، به مهرت محتاجم!



+ عیدتون مبارک و طاعات تون مقبول درگاهش ان شا الله

  • ۹۵/۰۴/۱۶
  • نسرین

از خوشبختی هایم

نظرات  (۸)

کاش بشه منم عاقل بشم :)
پاسخ:
ان شالله :)
سلام خانوم وقت شما به خیر
شما عاقل بودی و خواهی بود نماز و روزه هات قبول درگاه احدیت
عیدتم مبارک گلم🌹🍀
پاسخ:
سلام بانو
عزیزم:)
عیدت مبارک و بندگی هات مقبول ان شالله
عشق به خدا بهترین و زیباترین عشق است
پاسخ:
بله درسته
  • مداد کوچک
  • یه روز عاقل میشمْ منمْ


    دیر یا زود ولی بالاخره منم عاقل می شم .

    اصلا من حرف دارم عاقا!
    اجازه هست!
    مگه شما عاقل نبودی

    ما شاگرد ادب و شرافتتیم زمزمه .

    عیدت مبارک دیر شد . می بخشی.
    پاسخ:
    ان شالله که عاشقانه عاقل بشی:)
    نه عاقل نبودم عاشقانه نبودم
    عید توم مبارک
    نه دیر نشده پیامکی تبریک گفته بودیم به هم:)
    سلام
    خیلی خوبه که به درجه ای رسیدی می تونی عاشق باشی... 
    اونم عاشق خدا... 
    پاسخ:
    سلام
    این درجه از عرفان رو برای شمام آرزو میکنم:)
  • بهارنارنج
  • ای جانم نسرین..:) چقد دوس داشتم منم این مدلی با خدا حرف بزنم ولی خیلی کم پیش میاد

    ان شاالله عزیزم تو گوشه گوشه زندگیت آرامش خدایی رو حس کنی:)
    عید تو هم مبارک
    پاسخ:
    باید بخوای تا بشه
    خدام سرش درد میکنه برای حرف زدن با تو:)
    ممنونم
    حواست به اون تار عنکبوت های وبلاگت هم باشه!
  • بهارنارنج
  • عنوانت خیلی به این پست میومد^_^
    پاسخ:
    :)
  • مداد کوچک
  • کلماتی بفرست ،که خلاصم کند از دلتنگی ،که منــوّر بزند در روحم. مین خنـثا شده را  ، هیچ امیدی به عوض کردن این منظره نیست ، کلماتی بفرست ، که به اندازه خمپاره تکانم بدهد ، که به موج تو دچارم بکند ، که شهید تو شوم.
    پاسخ:
    میرافضلی معرکه است مرسی مینایی:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">