معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
هوالمحبوب
از اول زندگی همیشه ناله هامو برایت آورده ام. همیشه تو روزهای تنگ و ترش سراغتو گرفتم. یادم نداده بودن که اگر برای خنده هام ازت تشکر نکردم؛ حق ندارم بابت گریه هام ازت شکایت بکنم. دختر بدی بودم که مدام شکایت میکردم ازت. میدونم گوشت از حرفهای مسخره ام پره. ولی همیشه ی زندگی دستت پشتم بوده و حمایتت رو به وضوح میدیدم. منی که یه روز هم کلامی باهاش آرزوم بود حالا دارم باهاش حرف میزنم بی ترس از مسخره شدن، بی ترس از قضاوت شدن. تا همینجاش که هوام رو داشتی؛ از این جا به بعدش رو هم خودت درست میکنی مطمئنم. منی که یه روز قلم بر میداشتم برای نوشتن و حالم از نوشته هام به هم میخورد؛ حالا میتونم برم تو جمع آدم حسابی ها و شعرهام رو بخونم و خجالت نکشم از نقد هاشون. منی که یه روزی تنبل ترین آدم دنیا بودم و داشتم گرفتار آبلومویسم می شدم؛ حالا دارم مدام خیابون های شهرم رو متر میکنم برای گرفتن حقم. میدونم که این وسط منی در کار نیست همش تویی و مهرت، همش تویی و عشقت، همش تویی و نگاه بنده نوازت، اومدم بگم که بی چشم و رو نیستم. دارم میبینم که چطور پازل زندگی ام رو دست گرفتی و داری کاملش میکنی. دارم میبینم که لیاقتش رو نداشتم؛ اما داری جورش میکنی که برسم به یه احساس خوشبختی از ته دل. میدونی که همیشه ی زندگی عجول بودم و همیشه ی زندگی خرابکاری کردم تو لحظه های حساس. اما تو رو به بزرگی ات این دفعه بیا دلم رو پیش خودت گرو نگه دار. فقط وقتی پسم بده که عاقل شده باشم؛ که بس کنم خرابکاری کردن رو. یه کاری کن آبرومندانه تموم شه. یه کاری کن که عشقم بهت هر روز بیشتر از دیروز بشه. عاشقتم خیلی زیاد. میدونم که میدونی. میدونم که الان یه لبخند اومده گوشه ی لبت؛ که دختر بالاخره عاقل شدی؟! دارم عاقل میشم خدا. دارم عاشق میشم خدا. داره مهرت میشه جزوی از وجودم. نگاهتو ازم برنگردون. تو تک تک لحظه های پیش رو به نفست، به نگاهت، به مهرت محتاجم!
+ عیدتون مبارک و طاعات تون مقبول درگاهش ان شا الله