گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

قصه ی من و چادرم

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ب.ظ

هوالمحبوب


من تا اواخر دوره ی ارشد مانتویی بودم؛ از آن مانتویی هایی که حتی یک تار موی شان هم معلوم نیست؛ از آن مانتویی هایی که رنگی پوشیدن و کوتاه پوشیدن، جزو حسرت هایشان است؛ اما به دلیل حفظ حجاب و متانت، قیدش را میزنند. همیشه ی خدا موقر لباس می پوشیدم و از خیلی چادری ها متین تر بودم.

همه ی خاندان مان چادری بودند و خواهرها نیز همچنین، دختر کوچک خانه بودم و بقیه اعتقاد داشتند با این قد بلند چادر به من نمی آید، اوایل به دلیل کم سن و سالی و بعد ها از روی این اعتقاد چادری نشدم که می گفتند چادر هیکلت رو درشت تر نشان میدهد!

بار اولی که تابستان 86 به مشهد مشرف شدم، حس و حال عجیبی داشتم، حال خوبی که حرم امام رضا برایم به ارمغان آورده بود؛ مرا ترغیب کرد به چادری شدن، از مرداد 86 چادری شدم. هر چند دست و پا گیر بود اما بیشتر به دلیل حضور در نهاد های مذهبی در دانشگاه سعی می کردم چادرم را حفظ کنم، علی رغم مذهبی بودنم ملاک پذیرش در این گونه نهاد ها چادر بود و بس!

اواخر ترم سوم بود که حس کردم یکی از هم کلاسی های دانشگاه بیشتر از قبل توجهش به من جلب شده است؛ قصه ی کتاب گرفتن و جزوه کامل کردن و باقی قضایا، پسری بود کرد زبان و به شدت متعصب و مذهبی، با آن سن و کمم فکر میکردم دلیل تغییر رفتار ناگهانی اش چادری شدنم است:) چون قبل از چادری شدن من، رفتارش کاملا عادی و طبیعی بود و من این میزان در مرکز توجهش نبودم!

اواسط زمستان همان سال بود که مریم از ارومیه یک کاپشن نیم تنه ی سفید بسیار شیک برایم سوغات آورد، آنقدر دلبر بود که نمیتوانستم ازش دل بکنم، متاسفانه کاپشن کذا یک مشکل اساسی داشت و آنهم کلاهش بود! چادری باشی می فهمی کاپشن کلاه دار یعنی چه!

پیش خودم نشستم حساب کردم دیدم هم برای رهایی از نگاه های آن همکلاسی و هم برای رسیدن به کاپشن شیک و زیبا بهتر است موقتا از چادرم دل بکنم!

چون از ته دلم انتخابش نکرده بودم و در آن چند ماه هم چادر  نویم را به حد اسهلاک رسانده بودم مصرانه قید چادر را زدم و زمستان آن سال با آن کاپشن کرم رنگ صفا کردم!

بعدتر ها دیگر یاد چادر نیوفتادم و زندگی ادامه داشت....

اواخر دوره ی ارشد بود که یک خواب را چند شب پشت سر هم دیدم. دوستی دارم «بهناز» نام که بسیار برایم عزیز است، اهل قم است و دختری است بسیار متدین که در قوی تر شدن اعتقاداتم بسیار سهم بزرگی دارد. سه شب متوالی در خواب میدیدم که در منزل بهناز هستیم و بهناز بسته ای را به من میدهد با این توضیح که « مادرم برایت از مکه چادر سوغات آورده است.»

اعتقادی که به ایمان بهناز داشتم، اعتقادی که به تکرار خواب و رمزی که در آن است داشتم، هر چه که بود این عهد از آبان سال 92 بین من و خدا بسته شده و تا این لحظه خدا را شکر بر سر آن عهدی که بستم هستم.

حس میکنم حالا در این سن و سال انتخاب چادر عاقلانه و عاشقانه بود نه یک حس زودگذر و یک جو زدگی موقتی. حالا چادر حس خوبی به من میدهد و من خوشحالم از داشتنش. در این چند سال خوب با چادر کنار آمده ام، هرچند هنوز هم چادر هایم را زود به زود مستهلک میکنم ولی حسی که دارم فرق کرده است.

  • ۹۵/۰۷/۲۰
  • نسرین

از دغدغه هایم

نظرات  (۱۶)

  • رقَـیـه ..
  • عالی بود مثله همیشه ..
    خداییش دست و پا گیره و همین کافیه که اونایی هم که دوست دارن چادری بشن فکرشون و منحل کنه، خانوم معلم عالی بود، ایشالا همه ی چادری ها با همه ی محدودیت های چادر که واقعا بعضی جاها محدودیته از نظرمن، کنار بیان به عشق یه نفر. تا وقتی یه چادری دل دل کنه که چرا چادر بپوشم وقتی میشه یه مانتویی محجبه و با حیا باشم؟ چرا الکی خودمو نایلون پیچ کنم؟ راه به جایی نمی بره باید یه چیزی بشه، یه تحولی تو دل آدم بوجود بیاد تا چادر رو سر کنه هر چن سخت ترین کار دنیا رو انتخاب کنه، اما یه چیزایی یه سختی هایی می ارزه، سخته اما شیرینه:))
    پاسخ:
    ممنون رقیه جانم:)
    هر کس بگه چادر محدودیت نداره به نظرم اشتباهه
    قطعا چادر محدودیت داره ولی باید فکر کنیم که محدودیت در قبال چی؟!
    اینکه دلت راضی باشه و حس امنیت و ارامش کنی می ارزه به محدودیتش
    ول یهر کسی ممکنه تو چله ی تابستون و چله ی زمستون از چادرش عاصی بشه و این طبیعیه:)
    خدا رو شکر...
    پاسخ:
    :)
  • کمی خلوت گزیده!
  • واقعا حضور توی نهادهای مذهبی دانشگاهتون شرط چادر داشته؟!!!!
    چه عجیب...
    چون مال ما اصن اینجوری نیست نمیتونم تصور کنم...

    چقدر جالب بود ماجرا...
    پاسخ:
    شرط حضور چادر نبود ولی معمولا مراتب رشد رو چادری ها راحت تر طی می کردن و به من مانتویی به عنوان یه عنصر اضافی نگاه میشد! و بعضی از جلسات هم مجبور بودم چادر سرم کنم. در نهایت هم تو مراحل پایانی طرح عذرم رو خیلی محترمانه خواستن چون به کاندیدایی که مد نظر اونا بود رای نداده بودم!
    خیلی هم خووب ... اینبار انتخاب از ته دل تو نوشته اتونم موج میزد ..
    من مهر سال 92 تو 19 سالگی طی ی حرکت ناگهانی چادر رو انتخاب کردم و الانم راضی ام ... فقط همه جا سرم نمیکنم, محدوه و مکان های تعیین شده دارم برا چادر سر کردن !!
    پاسخ:
    انتخاب از ته دل همیشه راضی کننده است:)
    ان شاءالله موقعیتش پیش بیاد که همه جا سرتون کنید:)
  • صحاف امین
  • چادر وقار زن است


    کاش بعضی ها ارزش آن را بخ نیکی حفظ کنند


    پاسخ:
    بله قطعا همین طوره:)
    چادر به قامتت بلندت چه می آید
    اصلا
    ماه، بر فراز شب زیباست..
    پاسخ:
    ممنون بانوی خوشگلم:)
  • مجله ویترینو
  • چادر = عفت و عزت
    پاسخ:
    دقیقا
  • مداد کوچک
  • چه جالبْ

    سلااام .
    یادمه بهم گفته بودی قبل تر ها مانتویی بودی و حالا با چادر .
    و یادمه با مانتو توی دانشگاه دیده بودمت جلویِ‌سرویس های دانشگاه
    و در هر دو چه چادر و چه مانتو همان متانت و وقار رو داشتی
    به انتخابت احترام میزارمْ .

    پاسخ:
    چقدر جالبه که تو منو دیده بودی ولی من تو رو اصلا یادم نمیومد!
    من کلا دختر گیجی بودم اون سالها:)
    مرسی مهروبن لطف داری
    سلام عزیزم خوبی؟
    من هروقت میام وب شما و یدوست دیگه ترغیب میشم ک مث شماها بنویسم  ,حس خوبیه نوشتن!!
    منم چادری هستم تقریبا ۹سال میشه,اوایل فقط برا بیرون رفتن, الان همه جا باهام هست, دوست خوبیه دوسش دارم بهم حس خوبی میده,خداکنه امانت دار خوبی باشم, 
    نباشه انگار چیزی گم کردم,ولی دوس ندارم برا لحظه ای ک کنار گذاشتمش بهم بگن چی شد ,چون منم تنوع دوس دارم ولی بازم حواسم بهش هست,
    پاسخ:
    سلام پاییز مهربون
    ممنون که اینقدر خوب می بینی قلم منو:)
    چقدر خوووووووب
    منم به شدت تنوع طلبم و دلی لاینکه چادرم به تاخیر افتاد شاید همین باشه
    ولی خدا خودش کمک مون میکنه برای امانت دار بودن:)
    سلام
    راستش من چون زن نیستم نمی تونم شرایط و روحیه شما رو درک کنم ولی به عنوان یک پسر و یک جنس مذکر همیشه برام خانم های چادری احترام خاصی داشتن.
    به نظر من همین که حیا می کنی به یک زن چادری نگاه نکنی خودش بالاترین نعمت و مزیت چادر هست
    پاسخ:
    سلام
    هوم
    نظر یک جنس مخالف حتما شنیدن داره در این خصوص
    مرسی از حضورتون
  • بهارنارنج
  • حس خوبت رو کاملا درک میکنم:)مخصوصا کاپشن کلاه دار!!

    منم سال 88 چادری شدم .وقتی میخواستم وارد دبیرستان شم. حس میکردم یه چیزی کم دارم احساس نا امنی میکردم واقعا! رفتیمو یه چادر ملی که اون موقع مد بود خریدم:) ولی من چادرما خوب نگه میدارم! نه تنها چادر بلکه همه چیزمو!!:( لامصب بهونه ندارم برای خرید خخخخ تنها چیزی که زیر دست من بیشتر از 6 ماه دووم نمیاره شلوار لیه!!

    چند روزه هوس کردم چادر ساده سر کنم(عربی سرمه) یه پارچه دارم شاید خدا خواست همین روزا دوختمش:)
    پاسخ:
    سلام
    هووم اغلب چادری هایی که خودشون انتخاب کردن درک میکنن به نظرم:)
    من برعکس هیچ چیزی روخوب نگه نمیدارم متاسفانه!
    البته لباس و مانتوهام همیشه نو می مونن
    طور یکه مانتوی شیش سال پیشم رو میپوشم بچه ها میگن مبارکه:)
    ولی قاتل کیف و کفش و چادرم:)
    امتحان کن حتما میتونی
    ولی عربی رو منم دوست دارم امتحان کنم
    ولی حس میکنم بهم نیاد
    سلااااااااااااام
    خووووووبی؟
    منم چادر رو از سن 16 سالگی سرم گذاشتم و خانوادم زیاد راضی نبودن چون میگفتن همین طوری هم خودت رعایت میکنی و نیاز به چادر نیست ولی حس خوبیه  و من دوسش دارم
    پاسخ:
    سلام
    شیوا عرووووووووووووووووس خوشگل:)
    خوبی؟!
    تقریبا شرایط مون مشترک بوده پس
  • فرناز فرزان
  • سلام
    خیلی خیلی زیبا بود 
    ممنون


    پاسخ:
    سلام
    سلامت باشی گلم
    منم چادرمو خودم انتخاب کردم ...دو سال پیش به کمبودش رسیدم و به خاطرِ این انتخابم خیلی خوشحالم و عاشقِ چادرِ مشکیمم....واقعا بهم آرامش و اعتماد به نفس میده...
    پاسخ:
    چقدر خوووووب:)
    مصرف چادرت بالاست پس :)
    پاسخ:
    حالا دیگه نه بهتر شده اوضاع:)
    خوبه باز نمیخای مترو سوار بشی :)
    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">