گفته بودم نباشی بدون تو می میرم
هوالمحبوب
امروز که در مسیر برگشت توی بی آر تی نشسته بودم و مدام گوشی را چک میکردم و عجله داشتم که به بازی حساس امروز برسم؛ یک آن چشمم رفت سمت صندلی جلویی، تو قسمت مردانه. پسرو دختری توی صندلی فرو رفته بودند و غرق خنده و صحبت بودند. حس عاشقانه ای میان شان موج میزد. نیم رخ دختر را میدیدم که با پالتوی قرمز رنگ و شالی سیاه و قرمز دلبری می کرد. یک آن که صورت دختر برگشت سمت من، شناختمش. آیلین بود. با همان دندان های خرگوشی و لبهای قلوه ای، با همان خنده های با نمک آن وقت ها. با همان صورت سبزه ی بانمک. همان وقت ها که ترانه ی جزیره ی قمیشی را دو نفره میخواندیم و مینو روی میز ضرب میگرفت و پریسا عربی می رقصید. هیچ چیزمان به هم نمیخورد. آهنگ مینو آذری بود، آواز ما فارسی و رقص پریسا عربی. ولی همان یک ربع زنگ تفریح را غرق لذت میشدیم جوری که انگار در مسابقات رقص خردادیان شرکت کرده ایم!
نمیدانستم در آن لحظه ی خاص چه باید بکنم. منتظر بودم چشم هایش را بدوزد در چشم هایم تا بغلش کنم و ببوسمش و بگویم من هنوز همان نسرین آن روزهایم. اهل رفاقت و پایه برای دیوانه بازی. حتی اگر کل کلاس هم صدا بگویند که آلبوم ممنوعه ی نرگس را من به خانم اسدی لو داده ام. حتی اگر نور چشمی معلم ها باشم. هنوز هم با شیطنت لژ نشین ها عیاق ترم تا با سوسول بازی های ردیف اولی ها.
بغلش کنم و برای دوباره یافتنش ابراز خرسندی کنم. اما وقتی من داشتم خاطرات سه سال دبیرستان را توی ذهنم مرور میکردم، آیلین و عشقش دست توی دست هم و خنده کنان دور شدند.
تا رسیدن به خانه به این فکر میکردم که اگر من جای آیلین بودم چه واکنشی نشان میدادم؟!
برای آن چشم هایی که پر از خنده بود؛ دیدن یک دوست قدیمی میتوانست خوشحال کننده باشد یا برای منی که چشم هایم نمیخندد؟! چرا نرفتم دنبالش تا بغلش کنم و بگویم هنوز آن خاطره ی سال 84 را نگه داشته ام که توی کتاب دینی ام نوشت بودی هنوز ترانه ی جزیره را به یاد تو زمزمه میکنم. هنوز هم پای کل کل که میرسد، تو تمام قد جلویم می ایستی و آن بیت ترانه ی عصار که من میگفتم و تو جوابم را میدادی......
هنوز شماره ی خانه ی مادرت را دارم حتی اگر کسی پشت خط، صدای مرا نشناسد.
+خیال نکن نباشی بدون تو می میرم/ گفته بودم عاشقم خب حرفمو پس میگیرم