گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دل تکانی

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۴۹ ب.ظ

هوالمحبوب

در آستانه ی 30 سالگی دارم به این فکر می کنم که چرا همیشه خودم را خرج آدم های اشتباهی کرده ام. برای هر کسی که با او رابطه ای را آغاز میکنم، اهمیتی بیش از لیاقتش قائل می شوم و در آخر کار این منم که بازنده ام. انگار فکر میکنم اگر این محبت های افراطی را در حقش نکنم او را از دست می دهم. همیشه حس خلا در وجودم دارم و فکر میکنم که منم که نیازمند دوستی دیگرانم. فکر میکنم دیگران هیچ نیازی به من ندارند و اگر من برایشان سنگ تمام نگذارم می روند و این دوستی برای همیشه تمام می شود.

هیچ کس نمی تواند اذعان کند که بی عیب است و هیج خصیصه ی رفتاری بدی ندارد. من هم دارم، خیلی بیشتر از خیلی ها. اما این را می توانم به جرات بگویم که برای رفاقت سنگ تمام میگذارم. هیچ وقت دوستانم از من نه نشنیده اند. تا توانسته ام به داد تک تک شان رسیده ام. گاهی حتی بیش از توانم.

امروز اما سر یک اتفاق تصمیم جدی گرفتم که به یک دوستی شش ساله پایان دهم. دوستی که مثل دوستی های دیگر نبود. طرف مقابل برایم خیلی مهم شده بود. اما حالا دیگر به این نتیجه رسیده ام که نباید به دیگرانی که مدام دور و برم می پلکند و حالم را بد می کنند بها بدهم. نباید اجازه دهم که حریمم شکسته شود و سکوت کنم آن هم به خاطر ترس از دست دادن طرف مقابلم.

ظهر که بعد از یک دعوای جانانه با دوست شش ساله ام به خانه رسیدم، به شدت ناراحت بودم. مدام به این فکر میکردم که من چه اشتباهی کردم که او چنین برآشفته شد؟! فکر می کردم که او حق نداشت چنین رفتاری با من داشته باشد. ولی حالا می گویم حق داشته و انجام داده. این منم که راحت می بخشم، راحت چشم می بندم روی اشتباهات آدم ها. زیادی مهربانم برای دوستانم. گاهی این زیادی مهربان بودم رنگ و بوی خریت می گیرد. از دست خودم ناراحتم. از رفتارهایم به تنگ آمده ام. حس میکنم نیاز به یک تغییر اساسی دارم.

  • ۹۶/۰۲/۱۴
  • نسرین

یاد بعضی نفرات

نظرات  (۴)

با اینکه این جمله زیاد خوب نیست، ولی تو برخی موارد بهش ایمان آوردم: محبت از حد بگذرد نادان خیال بد کند...
نسرین جان واقعا خودتو خوب شناختی، حتی چند روزی بود فکر میکردم که تو حتی تو فضای مجازی هم همیشه لطافت و محبت رو خیلی زیادی تو حرفات میگنجونی در حد شدیدا ملموس.
پاسخ:
ممنونم
سعی میکنم این تغییر رو توی فضای مجازی هم عملی کنم
سلام.
این یک حسه و البته مثبت. تغییر، نیاز همۀ ماست. البته نکته ای که فرمودین رو منم به شدت بهش مبتلا هستم. با کسی احساس شاد بودن حتی نمی کنم، اما سعی بر نگه داری و از دست ندادنش دارم که این از نظر من بدترین خصلته. ما مختار آفریده شدیم، مثل اونها و فطرتاً شادی طلب.
محتوای نوشته بسیار خوب بود.
پاسخ:
سلام
تغییرات مثبت همیشه جواب میدن
ولی اون ترسه مانع عملی شدن شون میشه
ممنون از وقتی که گذاشتین
بعضی ادما رو باید تو زندگی نگه داشت
بعضیا رو هم باید شوتشون کرد
تشخیص این که کیا باید بمونن و کیا باید شوت بشن با خود ادمه
پاسخ:
اینکه قدرت تشخیص داشته باشی و نتونی ازشس استفاده کنی خیلی بده!
ولی دارم تمرین میکنم عملی اش کنم
باید یاد بگیرم با نبودن بعضیا نمی میرم!
سلام
وبلاگ زیبایی دارین.بعد از سه سال موفق به دیدار افکار و نظراتتون شدم.
حقیقتا بهای گزافی باید داد برای هزینه ای که واسه آدمای اشتباهی میکنی...
پاسخ:
سلام
ممنونم از نظرتون
ولی واقعا به جا نمیارم شما رو با اون اسم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">