اعجاز تنهایی
هوالمحبوب
به قول هدایت، در زندگی زخم هایی هستند که مثل خوره روح را می خورند. گاهی جنس این زخم ها دنیوی است. یعنی زاده ی آدم ها و اعمال شان است که مدام در تعقیب اویند. گاهی حال بدی است که از هم صحبتی با کسی تنیده می شود به وجودمان و گاهی تنهایی هرز رفته است که مجبورت می کند هم پیاله ی تنهاییِ کس دیگری شوی و در پایان نه تنهایی باکره ی خودت را داری و نه توانسته ای سهیم و شریک تنهایی حراج شده ی دیگری باشی.
از این قسم زخم ها در زندگی به سراغ اغلب مان می آید. آدم هایی که در این دنیای وانفسا در میان هم می لولند و نفس می کشند و مدام تنهایی هایشان به تاراج می رود و دست هایشان به نشانه ی تسلیم بالا برده می شود. گاه این تسلیم شدن نوید یک اتفاق خوشایند است. اتفاقی یه مبارکی یک عشق، به مبارکی یک دوستی، به مبارکی یک لبخند از ته دل. اما گاهی این زخم جدید تنها تکثیر تنهایی است، تکثیر دردهایی است از جنس فهمیده نشدن.
ایمان دارم که بخش وسیعی از آدم هایی که به سراغ پر کردن تنهایی هایشان رفته اند، بعد از مدتی سرگشته تر از پیش به نقطه ی آغاز تنهایی رجعت می کنند. چرا که تنهایی های یک نفره از تنهایی های دو نفره به مراتب هضمشان سهل تر است.
دشوار روزگاری است این روزگار.
کاش می شد در این هولناکی زمانه ی معاصر، بی هیچ هراسی از آینده، به جنگ تنهایی ها رفت و تنها باز نگشت......
کاش می شد دست تک تک آدم ها را گرفت، به مهمانی دل ها برد،
کاش می شد زندگی را گاه از دید دیگرانی ببینیم که رنج کشیده اند تا ببالند.