تولدت مبارک عشقم
هوالمحبوب
سی ام آبان ماه یکی از بهترین روزهای زندگی منه. روزی که یه حس معرکه رو برای اولین بار تجربه کردم. حس دوست داشتنی که نظیرش رو توی هیچ رابطه ای ندیده بودم و لمس نکرده بودم.
حسی که زیاد درباره اش شنیده بودم و برام گنگ بود. تو این روز، قشنگ ترین اتفاق زندگی من رقم خورده. و امسال دومین سالگردشه.
دومین سالی که دارم دل به دل کسی می دم که برام عزیزترینه. دومین سالی که انگار آدم یه قلب اضافه داره برای یکی دیگه. دومین سالی که یه موجود دوست داشتنی به جمع ما اضافه شده. امروز تولد دو سالگیه ایلیاست.
ایلیایی که توی این دوسال معجزه ی کوچیک زندگی مون بوده. همیشه بهترین ها با اون رقم خورده و عزیزکرده بودنش رو هیچی تغییر نمیده حتی نورچشمی جدید مون السا.
ایلیا چیزی فراتر از یک خواهر زاده است برای من. چرا که نفس زندگی مون به نفس کشیدن هاش بنده. ایلیا که اومد جلوی خیلی از فروپاشی ها رو گرفت. جلوی خیلی از مرگ های تدریجی رو گرفت. جلوی خیلی از نبودن ها رو گرفت. پس بی دلیل نیست که اسمش رو میذارم عشق زندگی ام.
عشقی که هیچ سر و تهی نداره و همیشه یه چشمه ی لایزال زندگی باقی خواهد موند.
ایلیای کوچک ما امروز میتونه حرف بزنه ادا در بیاره، عاشق قایم باشکه، می خنده و دلبری می کنه و حسابی به چشم های السا حساسه:) امیدوارم خدا برای ما حفظش کنه و چشم بد رو ازش دور کنه که هم جانه و هم جانان.
+وبلاگم نفس می کشه حتی اگه نباشید و نظر ندید!
واقعاً گاهی تولد یک بچه، تولد دوبارهی یک خانواده میشود. یک گرما و شور و شوق دوباره، همانطور که گفتید، در کالبدها دمیده میشود. حتی ارتباطات خویشاوندان نو میشود.