عزیزم عشق آب زندگانی بود
دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ
هوالمحبوب
عزیزم راستش آیینه خیلی صاف با من گفت
چه کاری کردم و پنداشتم شایان تقدیرم؟
.
به غیر از عشق - حرف عشق -
چیزی گفته ام آیا
که خواب ظالمی لختی برآشوبد به
تأثیرم
.
من از عشق آرمانی ساختم اما
ندانستم
که روزی غیر از آن برگشت در
آیینه تصویرم
.
من از محمود تا محمود هر شاهی
که چیزی داد
ستودم بعد گفتم تنگدستی عذر
تقصیرم
.
بساط جور دیدم مدح کردم تا
بیندازم
بساط سور و سات و سفره تدخین و
تخدیرم!
.
بنازم با کدام آرایه ی شعرم که
چیزی نیست
مگر ابهام تأخیرم مگر إیهام
تزویرم
.
به استرضاء خوکان قیمتی دادم
که تا دنیاست
نخواهد کرد یمگان دره های دهر
تطهیرم!
.
عزیزم عشق آب زندگانی بود، آری
بود
ولی کِی نرم خواهد کرد نان
خشکی اکسیرم
.
نگفتم با تو از عشق دروغینی به
تسکینی
تو اخمی کن ببین میمیرم آیا یا
نمیمیرم...
#مهدی_جانِ_فرجی
فراموش خواهی شد
انگار که هرگز نبوده ای!