خسی در میقات
هوالمحبوب
داشتم به اعتکاف از یه دیدگاه دیگه ای نگاه می کردم. به اینکه سه روز بری توی یه مسجد، نتونی دوش بگیری، نتونی آرایش کنی، نتونی عطر بزنی، نتونی عزیزانت رو ببینی و حتی باهاشون تلفنی صحبت کنی، از دنیای بیرون بی خبر باشی، سیزده به در رو باهاشون نباشی، تو یه وجب جا بخوابی، روی پتو و فرش های ماشینی، پاهات درد بیاد، دلت درد بیاد، مجبور باشی برای تجدید وضو بری حیاط مسجد، مدام حجاب داشته باشی و هی یاد گناه های کرده و نکرده ات بیوفتی و های های گریه کنی.
شاید این ویژگی های منفی از دید بعضی ها کلا اعتکاف رو زیر سوال ببره. شاید بگن فایده اش چیه؟ مگه میشه کل زندگیت هر کاری دلت خواست بکنی و در عرض سه روز بخشیده بشی و بیای سر زندگیت.
معلومه که خیلی از اتفاق ها نیاز به زمان دارن. نیاز به تغییرات اساسی دارن. نیاز دارن اون تزکیه ی نفس اتفاق بیوفته، به لقلقه ی زبانی نیست. اما برای شروع خوبه. میتونه یه مقدمه باشه برای برگشتن به مسیر درست.
همه ی اون دخترای نوجوان، همه ی اون پیرزن های بالای هشتاد سال، لابد یه دلیل محکم داشتن که سه روز پایانی عید رو از خوشی هاشون زده بودن و اومده بودن توی اون مسجد.
میدونم که هیچ وقت نمیتونیم این حال خوب اعتکاف رو همراه مون بکشیم تا سر سال. نمیشه که هیچ کار بدی نکنیم، هیچ نگاه بدی نداشته باشیم، نمیشه که کم کاری نکنیم اما میشه با یادآوری حال خوب اون سه روز، لبخند زد و حسرت خورد که آیا دوباره روزی میشه که توی جمع معتکفین قرار بگیریم یا نه.
می تونم از همین الان به حال زهرا غبطه بخورم که با سن کمش، هر سال داره میاد اعتکاف، می تونم به حال سویل غبطه بخورم، دختری که تو 33 سالگی فوق تخصص گرفته، اما اثری از غرور کاذب یا فخر فروشی تو وجودش نیست. اونقدر حال معنوی خوبی داره که میتونه هر سه تای ما رو مجذوب خودش بکنه. اونقدر خوش انرژی هست که وقتی ساعت 12 شب داره دور مسجد میچرخه برای پیدا کردن جا، کنار خودمون جاش بدیم و یه دوستی خوب رو استارت بزنیم. یا از حال حاج خانم برزگر که توی سن 63 سالگی بهتر از هر سه تای ما داشت اعمال اعتکاف رو انجام میداد و لحظه ای خستگی تو وجودش حس نمی کرد. اونقدر آروم و باوقار خوش اخلاق بود که هممون عاشقش شدیم.
می تونم حتی از رفتار بد روحانی مسجد هم بگم، از لحن بد و توهین
آمیزش، از جسارتی که به همه مون کرد، از رفتار ناخوشایند بعضی از مسولان طرح بگم.
اما ترجیح میدم فعلا حال خوبم رو حفظ کنم و به حاشیه زیاد فکر نکنم.
خواهی نخواهی بعضی ها زیاد تر از بقیه
تو ذهنم بودن. برای اغلب تون دعا کردم امیدوارم که بهترین ها براتون اتفاق بیوفته
تو سال جدید.
*عنوان کتابی از جلال آل احمد(با
یادآوری آقاگل)
خدا ازتون قبول کنه ان شاءالله
خوش به سعادتتون ...