حماقت به عنوان خود - فریبی یک واقعه بغایت لطیف و حیرت آور و مالیخولیائی است و به مثابه آخرین تلاش ذاتی انسان برای ادامه زندگی در مراحلی است که حقیقت بیرحمانه رخ می نماید. بطور مثال یکی از مواقعی که اشد خود - فریبی ها بصورت یک جریان اجتماعی پدیدار می شود موقع بروز انقلابات است و یا وقوع فجایع طبیعی و یا ظهور یک انسان بر حق مثل پیامبر یا عارفی. در این مواقع خود - فریبی ( حماقت ) بصورت یک ناجی نامرئی به داد عوام می رسد تاادامه زندگی را ممکن سازد. ولی خطر که گذشت آن جادو از بین می رود و بالاخره سیمای واقعی حقیقت در مقابل نگاه مردم عریان می شود و مجبور به تصدیق شده و قابل پذیرش می شود. به همین دلیل اکثر مردم همواره مرده پرست و مرتجع هستند و این امری اجتناب ناپذیر می شود. ولی امروزه که عرصه آخرالزمان به معنای ظهور بلاوقفه حقیقت می باشد مردم مجالی برای خود - فریبی به سبک سنتی ندارند و لذا به داروها و مخدرات پناه می برند و نیز خودکشی ها و جنونها و جنایت ها رخ می نماید. و این بدان معناست که خود - فریبی مستمراً ناممکن تر می شود.
یه شیفت که از نظر روانی آزاردهنده بود داشتم بعد رفتم مهمونی افطاری
برگشتن فقط دوست داشتم بخوابم و تقریبا داشتم همین کتر رو هم می کردم که گفتم بدبختیات بدبختیات! بلند شدم نسکافه درست کردم خوردم اجیر شدم رفتم مسجد
ساعت یک و نیم مراسمش تموم شد:/ اومدم خونه تا یک ربع به سه اول سحری خوردم بعدم جوشن رو خوندم و خوابیدم و اینگونه شد که نمازم قضا شد با خودم گفتم دلتو بد نکن ولی چه تابلوئه چقدر مقبول افتاد احیات! :|
پاسخ:
قبول باشه عزیزم
این سحری خوردن و صبر کردن تا اذان که نمازت رو بخونی و بعد بخوابی مکافاتی شده واقعا!
من جدیدا اینجوری خودم رو قانع میکنم که خدا در بند نماز ما نیست