یا کریم الصفح
هوالمحبوب
نشسته ام میان هیاهوی آدم ها، میان خواستن ها و به نیاز ایستادن ها، منتظر دست های اجابت. چه از دل هم بی خبریم. نشسته ام به دعا و سکوت و نیایش. هر شب و هر شب، هر جا که بساط نیازمندی بر پا باشد، دست ها گرفته به سوی آسمان تنها یک چیز را از تو می خواهم.
تنها خواسته بودم که داشته هایم کم نشوند، گم نشوند. ما قانعیم به همین داشته های مختصر. به همین صدای نفس های مادر، به همین قدم زدن های پدر، به همین هیاهوی بچه ها، به صدای خنده های خواهرها، به دویدن ها و نرسیدن ها. دیگر از خواسته خالی ام. از آرزو تهی.
اما دلم روشن است به اینکه تو مادر ها را دوست تر می داری، به اینکه نفس حق مادر ها گیراتر است. به اینکه زاری کردن هایش را می بینی، به مادر ها که تجسم عینی تو هستند در برهوت زمین. مادرها را برایمان حفظ کن. نفس پدر ها را برایمان حفظ کن. خنده ها را از ما نگیر، دلمان را خالی کن از کینه ها، حسدها، حسرت ها، آرزوهای محال و دور و دراز. ما قانعیم به همین حال، به همین روز، به همین لحظه. به دل هایمان قدرت پذیرش رنج، به روح مان امکان پرواز ، به جان مان گنجایش درد، به ما جسم و جانی تهی از خواسته بده. که نخواهیم بیشتر از تو را، که نبینیم غیر تو را، که نخواهیم از کسی غیر از تو، که نکوبیم دری غیر از در تو را،
برایم سخت است
نوشتن، از استیصال این روزها، از رفتن و برگشتن از ایمان و بی ایمانی، از یقین و
شک، از خوف و رجا، از اوج و حضیض، از درگیر شدن با دنیا، از خواستن دنیا، از
خواستن آدم ها، از خواستن مقام و مال و عشق.
دورم نکن از راه درست، دورم نکن از خودت از آرزوهایی که بوی تو را می
دهند، از خواسته هایی که یک سرشان به تو وصل است. از خطاهایی که کردیم و برگشتیم،
از لذت هایی که بردیم و زهرمان شد، از خواستن هایی که پوچ بود و هوس بود و رنج مان
داد، از تمام تلخی ها و تباهی ها و تنهایی ها به تو پناه می برم. از تمام گناهی که
روحم را سخت و سیاه کرده است، از دروغ هایی که گفته ام و کامم را تلخ کرده است، از
دل هایی که شکسته ام، از کفری که گفته ام، از دور شدن هایی که دست من نبود. از
تمام دور شدن ها، از تمام بی راهه ها برگشته ام به تو. بی هیچ آرزو و حاجت و
خواسته ای. جز اینکه مادر ها را، پدر ها را از آرزوهایمان کم نکنی. همین. همین
برای همه ی دنیا.
یه آمینِ محکم واسه همهی خواستههاتون