فوتی بال
هوالمحبوب
ایلیا اصرار عجیبی دارد که با نیم وجب قد، با پسرهای کوچه ی ما فوتبال بازی کند، به فوتبال می گوید، فوتی بال. عاشق این است که کسی توپ را بکارد و او شوتش کند، حالا دروازه یا دیوار یا گلدان روی میز، خیلی براش فرقی ندارد. او از شوت کردن خوشش می آید. از اینکه بقیه هم بازی اش بشوند هم خیلی خوشش می آید. بچه های محل هوایش را دارند. دعوایش نمی کنند. نمی گویند برود کنار تا بازی شان را بکنند. وسط بازی مدام توپ را برایش می کارند که او ضربه های مهیجش را بزند. بچه های محل، به فراخور بازی های ملی، بازی هایشان را تغییر می دهند، چند روز پیش که اوج هیجان بازی های والیبال بود، تور می کشیدند از این تیر چراغ برق تا نرده های خانه ی همسایه ی آن وری و والیبال بازی می کردند. ایلیا در این مواقع حسابی حرصش می گرفت. چون نه دستش به تور می رسید که بکشدش پایین نه توپی روی زمین بود که شوتش کند. هرچند بچه های با معرفت کوچه ی ما هرزگاهی، توپ را تحویلش می دادند که از آن کاشته های زهر دارش بزند، اما باز هم راضی کننده نبود. نوه ی همسایه ی بغلی که با یک لباس گل گلی می آمد وسط زمین بازی، ایلیا حواسش از بازی پرت می شد. دستش را می کشید و می بردش ته کوچه تا با توپ کوچکش کاشته بزند. اما نوه ی مینیاتوری همسایه، دلش نمی خواست توپش را با کسی شریک شود، نه ایلیا را به خانه شان راه می داد و نه توپش را فدای این دوستی ناخواسته می کرد. اما ایلیا خودش را تک و تا نمی اندازد. ایلیا بیدی نیست که از این بادها بلرزد. حتی اگر نوه ی همسایه بغلی توپش را تحویلش ندهد؛ باز هم او عاشق فوتی بال می ماند یک عاشق سینه چاک.
عصرهای ماه رمضان، که مجبور بودم ساعت ها توی کوچه بمانم تا ایلیا به عشق فوتی بال، از این سر کوچه به آن سر کوچه بدود، من نقش داور را بازی می کردم. امیررضا که امسال قرار است به کلاس ششم برود و با من خیلی رفیق است، حسابی کارم را قبول داشت. اغلب جلوی جر زنی های متین، نوه ی همسایه ی ته کوچه را می گرفتم، مهدی را که قاطی بازی شان نمی کردند؛ به عنوان کمک داور انتخاب می کردم و آن چند ساعت آخر روزه داری را یک جورهایی با هم سرمان گرم می شد.
از دیروز که جام جهانی شروع شده، برای «نون» خط و نشان کشیده ام که من تصمیم دارم تمام شصت و چند بازی را تماشا کنم، بنابراین این یک ماه برای خودش یک فکری بکند. هر چند می دانم همین که بگذارد بازی های تیم ایران را تماشا کنم، خیلی لطف بزرگی در حقم کرده است. اما خط و نشان کشیدن برای یک غیر فوتبالی خیلی مزه می دهد.