تربیت نشدگان
هوالمحبوب
وقتهایی که با ایلیا دوتایی میریم بیرون، حس میکنم باید یک سری رفتار درست اجتماعی رو توی همین سن کم بهش یاد بدم، حتی اگه فقط در حد حرف باشه و معنای خیلی از کلمات رو ندونه، باید بهش بگم که وقتی بزرگ شد، تبدیل به یه هیولای بی رحم نشه، از اون هایی که اگر دستشون برسه راحت میتونن گلوی هم وطن شونم پاره کنن، باید یاد بگیره چیزی که باعث فلاکت ما مردم هست، خود ما مردمیم و رفتار های غلطی که هیچ وقت سعی نکردیم اصلاحش کنیم. شب تاسوعا برده بودمش بیرون سوار این دستگاه های بازی بشه، از وقتی بهش گفتم که نمیتونه دو بار پشت سر هم سوار بشه، وقتی میبینه یه بچه ی دیگه منتظره، قشنگ بلد شده و پیاده میشه و میره توی صف و میگه اول اون یکی نی نی سوار بشه بعد من، توی این دور زدن های دو تایی، رفتیم بستنی خریدیم و نشستیم روی صندلی های جلوی مغازه، نزدیک مغازه ی بستنی فروشی، بساط چای نذری برپا کرده بودن، مردم چای میگرفتن و میومدن جلوی بستنی فروشی می نشستن و طبیعتا لا به لای درخت ها، روی زمین، خیابون و ... پر از لیوان های یک بار مصرف پلاستیکی بود. به ایلیا گفتم پسرهای خوب وقتی چایی میخورن لیوانش رو میندازن توی سطل زباله نه لا به لای درخت ها، معمولا اون هایی که این کار بد رو میکنن بچه های خوبی نیستن، یهو از روی صندلی پرید پایین و رفت سمت لیوان های لا به لای درختها که برشون داره، بعد از تموم شدن بستنی و نوشیدن چای هم اصرار داشت بشینیم اونجا و بقیه رو ارشاد کنیم که آشغال روی زمین نندازن، جلوی چشم خودم زنی که کلی هم به خودش رسیده بود و احتمالا ادعای با کلاس بودن هم داشت لیوان چای رو پرت کرد لا به لای درخت ها، یه مادر و دختر هم بعدش اومدن و چای خوردن، دختره اصرار داشت که مامانه لیوان رو بندازه همونجا و بعد که حرف های من و ایلیا رو شنیدن مادره دخترش رو منصرف کرد و رفتن سمت سطل زباله. یه عادت خوبی که کوهنوردها دارن اهمیت به تمیزی محیط کوهستانه، بارها دیدم وقتی یه نفر توی مسیر کوهپیمایی، آشغالی روی زمین میندازه یه نفر دیگه بدون هیچ دعوا و فحشی آشغال رو برمیداره و میره سمت سطل زباله. این کوهی که نزدیک شهر تبریزه، اونقدر محیطش تمیزه که آدم فکر میکنه اینجا اصلا جزو تبریز نیست. بارها توی محیط دوستانه دیدم که دوستام شکلاتی خوردن و آشغالش رو پرت کردن روی زمین و در جواب تذکر من هم یه مشت اراجیف تحویل دادن، بارها زباله های بقیه رو از روی زمین جمع کردم بدون اینکه طرف متوجه رفتار زشت اجتماعی اش بشه. دارم به این فکر میکنم که چقدر کار حساسی دارم، چقدر معلم ها می تونن اثر گذار باشن روی این فرهنگ سازی رفتار های درست اجتماعی. توی مدرسه ی ما زنگ های آخر خود بچه ها باید کلاس رو تمیز کنن و تحویل معلم بدن، یعنی ده دقیقه ی آخر موظفن جارو و تی بیارن و به نوبت کلاس شون رو تمیز کنن. این فرهنگ درست رو اونقدر دوست دارم که خیلی وقت ها خودمم مشارکت می کنم در تمیز کردن کلاس. اینکه بچه ها متوجه باشن که هیچ کس مسول تمیز کردن کلاسی نیست که اون ها کثیفش کردن خیلی نکته ی مهمیه. هرچند هنوزم خیلی از اولیا گارد دارن نسبت به این مسئله، در حالی که مدرسه نیروی خدماتی هم داره و هیچ نگران هزینه هاش نیست که به جای خدمه از بچه ها کار بکشه. نگران آدم هایی هستم که رفتار غلطی دارن و اصلا هم تلاش نمیکنن نسبت به اصلاح اون اقدام کنن. مامان من سالهاست با کیسه ی پارچه ای میره خرید و خودمونم وقتهایی که خریدهای زیادی داریم کیف های بزرگ برمیداریم و توی فروشگاه ها معمولا پلاستیک نمیگیریم. خیلی جاها فروشنده ها تشکر میکنن و خوشحال میشن از این کار و بعضی جاها با تعجب نگاه مون میکنن و فکر میکنن یه مشکلی هست که کیسه نمیگیریم ازشون. سالهاست داریم کاغذ و پلاستیک و شیشه رو تفکیک میکنیم ولی هر بار پاکبان ها میان دم خونه، کل زباله ها رو قاطی هم میریزن توی ماشین و میرن. الان دیگه کوهی از کاغذ باطله ها رو با خودم میبرم مدرسه و مجبور میشم آژانس بگیرم صرفا به خاطر اینکه کاغذ زباله نیست و باید تفکیک بشه. ولی برای خیلی از مردم این چیزها اهمیتی نداره، به راحتی توی طبیعت خرابکاری میکنن، دریا و جنگل و تالاب و کوه رو به لجن می کشن و هنوز مشغول تربیت نسلی هستند که قراره ایران رو به جای بدتری تبدیل کنن.