تو با سه روز تعطیلت چه کردی ؟
هوالمحبوب
آغاز سه روز تعطیلی، پست گذاشتم و از کلافگی ام گفتم، اینکه نمیدانم چه کاری را زودتر انجام دهم، حالا پایان سه روز تعطیلی است و من در یک غروب دلچسب پاییزی نشسته ام پشت مانیتور و دارم پست آخر را برایتان می نیویسم. در این سه روز تعطیلی کلی کار خوب انجام دادم و از خودم راضی ام، دو کتاب نصفه خوانده شده را تمام کردم، کتابهایی که فردا قرار بود به صاحبان شان تحویل دهم و بعد از حدود یک ماه هنوز در چند صفحه ی آغازی گیر کرده بودم. از هر دو کتاب راضی بودم، فرصت بازی ذهنی را برایم مهیا کردند که مدت ها بود ازش غافل شده بودم، کلا معما را دوست دارم، از کتابهایی که ذهن را به چالش می کشند هم استقبال می کنم.
در ادامه کلی موکت و ملافه و لباس شستم، به اندازه ای که می توانم بگویم حدود شش ساعت مفید را در این سه روز در حمام سپری کردم! لباس شستن را هم دوست دارم، گاهی وقت ها ترجیح میدهم به جای ریختن لباس ها در لباسشویی، خودم دست به کار شستن شوم، چنگ زدن لباس ها توی تشت، می تواند کلی استرس را از آدم دور کند، در نهایت از دیدن تمیزی لباس ها، موکت ، ملافه و هر چیز دیگری لذت می برید و حس مفید بودن می کنید.
مقاله ای خفن درباره ی اقدام پژوهی نوشتم که در نظر اول خودم را راضی کرده، حالا ببینم تا پایان سال و با تغییرات اعمال شده، تصمیم به ارسالش می گیرم یا نه.
چند ساعت با مغز فندق و مغز پسته بازی کردم، صدای خنده هایشان بهترین موسیقی زندگی است، السا دختر بلایی است که لنگه ندارد، ایلیا فیلسوف کوچک خانه ی ماست که همه کار را به درستی انجام می دهد و اعتقاد دارد که در آستانه ی سه سالگی هنوز وقت از پوشک گرفته شدنش نیست! هر روز و هر ساعت این کار خطیر را به شنبه و فردا موکول می کند!
دو عدد جاماژیکی برای کلاس ها ساختم که فکر میکنم مشکل گم شدن ماژیک ها را تا حد زیادی برطرف کند، این روزها در مدرسه با کمبود شدید ماژیک رو به رو هستیم چرا که قیمت ها به حد غیر قابل باوری افزایش پیدا کرده است.
سوالات امتحانی هفته ی پیش رو را آماده کردم، به دلیل عدم تدریس مطالب جدید، درگیری برای طرح سوالات از همان مباحث تکراری کاریست حوصله سر بر.
در پخت کوفته های خوشمزه ی مامان، مشارکت فعال داشتم و به عنوان عنصر تاثیرگذار شناخته شدم، نا گفته نماند که کوفته های مامان من، از نکته های عطف مادری اش به حساب می آید!
چند موزیک دلنشین گوش داده ام و چند کلیپ زیبا دیده ام که بعدا سر فرصت درباره شان خواهم نوشت.
و در نهایت در یک عصر دلچسب پاییزی از تماشای فوتبال تراکتور سازی و ذوب آهن و یک پیروزی شیرین سر ذوق آمدم. این پیروزی آنقدر انرژی بخش بود که توانست غم پایان تعطیلات را یکجا بشورد و با خود ببرد.
راستی موهایم را حنا گذاشته ام، شامپوی مخصوصم کمیاب شده است و مشکل چربی موهایم دوباره عود کرده، می گویند حنا برای تقویت مو موثر است، فعلا دارم از رنگ زیبای موهایم لذت می برم، ترکیب رنگ حنا با موهای قهوه ای ام، چیزی شبیه فندقی ساخته است. شستن حنا از دشوار ترین کارهای ممکن در زندگیست که ترجیح میدهم هرگز امتحانش نکنم!
من از خودم راضی ام شما چطور؟