گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دل

دوشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۴۹ ب.ظ

هوالمحبوب

 

صحبت از دل و هر چیزی که تویش پنهان کرده‌ای، سخت‌ترین کار دنیاست، از کار دل با هر کسی نمی‌توان حرف زد، از شکستگی‌هایش، از گرفتگی‌هایش، از رد نگاه‌هایی که می‌نشینند کنجش، از خرابی‌ها و آوار مصیبت‌هایش. دل‌ها مشمول سختیِ کارِ زیان‌آور نیستند؛ اما بدترین بلا‌ها در طول حیات‌شان سر‌شان می‌آید. گاهی سر راه کلاس تا دفتر، تالاپی از دستت می‌افتد و ترک بر‌می‌دارد، گاهی وسط کلاس محکم خودش را به تخته می‌کوبد و ورم می‌کند، گاهی وسط یک جلسه‌ی کاری به قفسه‌ی سینه‌ات فشار می‌آورد، دستت را رویش می‌گذاری ولی آرام نمی‌گیرد، گاهی توی دستت می‌گیری‌اش و سر هر خیابان و کوی برزن می‌بری‌اش، گاهی هوس می‌کند، هوس‌هایی که دست تو نیست، نمی‌توانی برایش دوست داشتن بخری، نمی‌توانی برایش محبتی بخری که ته نکشد، از صداقت حرف می‌زند و رو‌راستی و تو چشم می‌گردانی و دور و برت را از آن تهی می‌بینی. گاهی شب‌ها گرسنه‌اش می‌شود؛ و تو بی‌صدا می‌خوابانی‌اش، گاهی دستی نیست که سرش کشیده‌شود، مرهمی نیست برای درد‌هایش، گاهی نگاهش شبیه یک خط و دو نقطه‌های اخر کامنت‌های آقای لافکادیو بهت خیره می‌شود، گاهش سکوت می‌شود؛ مثل سکوتِ آقاگل در برابر شطحیات من، گاهی لبخند می‌شود مثل وقت‌هایی که فرشته سئوگی صدایت می‌کند، گاهی ذوق می‌کند، وقتی سبزجان از یک مسافرت دونفره حرف می‌زند.

نمی‌دانم تا حالا برایتان پیش آمده که بعد از سی سال و هشت ماه و سه روز زندگی، یکهو به این نتیجه برسید که دیگر بس است یا نه، تا حالا شده بعد از سی سال و هشت ماه و سه روز از زندگی، تصمیم بگیرید که دلتان را مچاله کنید و توی سفت و سخت‌ترین گوشه‌ی قفسه ی سینه‌تان بیندازید تا دوباره هوای دلبری سرش نزند یا نه؟ تا حالا بعد از سی سال و هشت ماه و سه روز ، از نفس افتاده‌اید؟ شده که از یک آدم شوخ و شنگ و بگو بخند تبدیل به دو نقطه خط آخر کامنت‌های لافکادیو شوید؟ شده که توی یک مدرسه‌ی شلوغ و پر رفت و آمد و میان سی و چند همکار، ساکت‌ترین و نجوش‌ترین همکارتان هم نگران حالتان شده باشد؟ شده است که گریه بجوشد بیاید تا پشت سد چشم‌ها و شما قورتش داده باشید؟ شده‌است که دو هفته‌ی تمام هر روز و هر شب در حال غذا خوردن، درس دادن، خوابیدن، حتی توی بی آر تی، بدون قطره‌ای اشک، گریه کنید؟

  • ۹۷/۱۱/۰۱
  • نسرین

من و حسرت هایم

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.