گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

مرگ می‌ریخت فلک از در و بام

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ب.ظ

هوالمحبوب


زمان: هشتم مرداد ماه هزار و سیصد و سیزده، دورهء پهلوی اول

مکان: تبریز

چند ساعت است که باران بی وقفه می‌بارد، شهر در امن و امان است، هیچ نشانه‌ای از وقوع یک بحران در شهر به چشم نمی‌خورد. کسبه و تجار، مشغول داد و ستد هستند، در همین چند ساعت اما، دو رود مرکزی شهر، سرریز کرده اند، «میدان چای» و «قوری چای» از بستر خود خارج شده اند، مسیر آب منتهی به داخل شهر است، آب از شرق تبریز به غربی ترین مناطق در حرکت است.  راه آهن و کوچه باغ و اهراب هم از گزند سیل در امان نمانده اند.

آب از بالادست خیابان پهلوی همین طور بی امان خیابان‌ها را در کام خود فرو می‌برد و پیش می‌آید؛ تا نزدیکی‌های عالی قاپو، این عمارت بی‌نظیر دورهء صفوی، همان دردانه‌ای که عباس میرزا در آن شاه عباس نام گرفت. این عمارت چهار طبقهء کلاه فرنگی که نسل به نسل برای تبریز به یادگار مانده بود، در مقابل پنجهء قدرت سیل تاب نیاورد و چشم فرو بست.

سیل خطوط تلگراف را از بین برده، شهر در خاموشی فرو‌رفته است، از تبریز باشکوه‌مان، چیزی جز لجن‌زار باقی نمانده. هزار و سیصد مغازه ویران شده، خانه‌ها خیابان ها، زیر گل و لای فرو رفته‌اند.

زمان: یازدهم مرداد ماه هزار و سیصد و سیزده

پس از چهار شبانه روز، خبر سیل به تهران می‌رسد. بزرگان حکومتی از نمایندگان مجلس و وزرا و وکلا راهی تبریز می‌شوند.

تجار تبریز، کابینهء فروغی، میرزا محمودخان جم وزیر کشور ، همگی به کمک شتافته اند. میرزا محمود خان تا یازدهم شهریور که بحران در تبریز آرام گرفت، حتی یک روز هم از شهر خارج نشد.

در آن سال شوم، ارفع‌الملک جلیلی شهردار تبریز بود، همه به فکر برگرداندن آرامش به شهر و بازسازی ویرانه‌ها بودند اما او به چیزی بالاتر از آبادانی می‌اندیشید.

ارفع‌الملک می‌گفت اگر این سیل یک بار در شهر رخ داده، پس دفعات دیگری هم می‌تواند دامنگیرمان کند. پس راه چاره، بستن مسیر سیل است. آقای شهردار برای رسیدن به هدف خود، دو میلیون بودجه از خزانه طلب کرد، با صرف یک میلیون تومان آن سیل‌بند ساخت و مسیر ۱۲ کیلومتری میدان چای و قوری چای را عریض‌تر کرد. با باقی ماندهء بودجه، عمارت ساعت را در میدان ساعت تبریز ساخت که هم‌اکنون یکی از باشکوه‌ترین بناهای دیدنی تبریز به شمار می‌رود.

زمان: دی ماه هزار و سیصد و نود و هفت

مکان: تبریز، خیابان منصور (شهید بهشتی)

خانهء ارفع‌الملک جلیلی شهردار با‌کفایت تبریز، نه تنها به موزه تبدیل نشد، بلکه در در اثر بی‌کفایتی، سقفش نیز فرو ریخت!

حکایت استانداری که در سوئد تعطیلات عیدش را می‌گذراند، مردمی که تمام زندگی‌شان را در سیل از دست می‌دهند، سکوت معنادار خیلی‌ها، کاسهءگدایی که باز هم به سوی مردم دراز شده است، حکایت پر غصه اما تکراری این روزهای ماست.


با الهام از نوشته، دوست عزیزم لیلا حسین نیا


خانه ارفع الملک


  • ۹۸/۰۱/۰۴
  • نسرین

یاد بعضی نفرات

نظرات  (۱۱)

نسرین ما تو دوره نزدیک‌تر یه همچین استانداری داشتیم. تو برف سال ۸۶ که سقف خونه ها ریخت. چکمه به پا کل رشت و شهرای اطرافو رفت. پا به پای مردم گریه میکرد و تا آخرین روزی که بود کار کرد. اینقدر دوسش داشتن مردم که پارسال که فوت شد، با اینکه دیگه پست و سمتی نداشت، رشت غوغا بود. تنها کسی بود که دیدم تمام رشت نه، تمام گیلان براش اشک ریختن. حتی الان که یادش افتادم اشک تو چشام جمع شده...
پاسخ:
خدا رحمتش کنه، واقعا چنین مدیران با کفایتی کم داریم تو ایران
مسئله این که دیگه وجدان برای مملکت باقی نمونده همه به فکر خودشونن .
پاسخ:
دقیقا
و قصه تکراری بحران مدیریت بجای مدیریت بحران که متاسفانه دامنگیر این مملکت شده
یادمه توی فیلمهای زمان جنگ جهانی دوم کانال هایی زیر شهرهای اروپایی وجود داشت که برای درگیری یا فرار هم استفاده میشد ولی استفاده اصلی اون برای انتقال تاسیسات شهری مثل لوله کشی آب و برق و گاز و تلفن و فاضلاب استفاده میشد ولی ما هنوز توی شهرکهای جدید هم این امکانات رو نداریم بجاش هر روز یه جایی رو میکنیم و فرداش پر میکنیم و این قصه ادامه داره
پاسخ:
خب وقتی هیچ کس دلش به حال مملکت نسوزه همین میشه دیگه، همه فکر پر کردن جیب خودشون و هفت نسل شون هستن
ما ملت هم که همیشه .........
تاسف باره وضعیت مون
موندم چرا صدامون در نمیاد فقط
چقدر جای آدم‌های مسئول و باشرف و غیرت کاری توی این مملکت خالیه و توی چشم میزنه!
پاسخ:
کلا جای آدم خالیه تو مملکت فرشته جانم

متاسفانه وجدان تو هیچ کاری نمونده چه دولتی چه خصوصی
پاسخ:
انسانیت، شرف، آبرو، وجدان
هیچ کدوم نموندن
متاسفانه فقط میخوان خاک این مملکت رو به توبره بکشن دلشون که نسوخته 
پاسخ:
میخوان نه
کشیدن تموم شد 
فقط یه پوست و استخوون مونده رو تن این کشور فلک زده
خیلی خوبه که مردم امروز بخونن این چیزها رو و بدونن ایده آل سال هزار و سیصد و سیزده چی بوده و امروز به کجا رسیدن ..
توی کشوری که جای حل مشکل دنبال مقصریم .. وضع خراب تر از این حرفهاست . خیلی خراب تر از این حرفها ....
آدم نمی دونه کجاش رو بگه ..
مهم ترین و بیسیک ترین دلیلشم اینه که خیلی وقته رحممون به هم نمیاد .. اصلا نمی اد ...
پاسخ:
ما توی این چهل سال یه عقب گرد دویست ساله کردیم بدبختانه:(
دقیقا
خیلی چیزهایی که مستقیم به دولت ربط نداره رو خود ما ملت خرابش کردیم
یا اصلا همین دولت از بین ماها به وجود اومده دیگه
کارمندهایی که رشوه میگیرن
از زیر کار درمیرین
و غیره و غیره
همین خود ماییم که به این اضمحلال رسیدیم!
از یک .... تا آخر ..
همه و همه گند زدیم ..
اما هرچی مقام بالاتر و مسعولیت بالاتر گند گنده تر ..
کارمند جز یه رشوه ساده میگیره ..
ولی اون رییس گردن کلفتش با کثافت کاری گند های بزرگتر میزنه ..
همینو بگیر برو تا شخص اول !
پاسخ:
هر کس اندازه وسعش برای خراب کردن این کشور دست به کار شده
هیچ کس نمیتونه تقصیر رو از گردن خودش باز کنه
بگه من علیه السلامم
از یه کارگر ساده بگیر تا اون گردن کلفت ها و دم کلفت ها
فقط سهم مون فرق داره
فقط میزان دسترسی و نفوذمون متفاوته.
هر کس هر اندازه که تونسته گند زده
دقیقا منظور من هم پاسخی بود که بهم دادی ..
هر کسی در سطح خودش گند خودش رو زده . ولی یه گندی هست در حد خود آدمه یه گندی هست با توجه به جایگاه کشور رو به قهقرا میبره ..
همه با هم گند زدیم ولی توی جایگاهمون هم موثره گند هامون ..
یه موقع هست توی کشتی یه کارگر زغال ریز توی کوره گند میزنه یه موقع هست ملوان گند میزنه!
خیلی فرق بین شون هست!
پاسخ:
می‌دونی دیگه از نشخوار کردن این حرفها هم خسته‌ام گویا دیگه به باور رسیدم که هیچی قرار نیست اصلاح بشه.
ما تموم شدیم
تمام
به بدترین شکل ممکن
آره ما تمام شدیم .. کاملا هم تمام شدیم
پاسخ:
:(
مملکت یتیم و بی صاحب شده دوست من
بی صاحبه که جون مردم به هیچ جای هیچ کس نیست.... 
پاسخ:
دقیقا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">