گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۷ ق.ظ

هوالمحبوب

 

این یک ماه، خیلی سخت گذشت، اولین سالی بود که ماه رمضون وسط سال تحصیلی افتاده بود و روزه‌داری و کار سخت بود. توی مدرسه خیلی از همکارا روزه نمی‌گرفتن و فضای مدرسه هم شبیه فضای ماه رمضون نبود. توی این ماه دو تا افطاری خیلی خاص و ویژه داشتیم تو شاه‌گولی، یکیش که روز تولد خودم بود و یکیش هم روز تولد یکی دیگه از خانم‌های گل گروه. اینکه کنار آدم‌هایی باشی که حالت باهاشون خوبه، خیلی شانس بزرگیه، توی این گروه آدم‌ها اعتقادات مختلفی دارن؛ اما هیچ کس تلاش نمی‌کنه که بقیه رو مجاب کنه که کارش اشتباهه، همه کنار هم افطار می‌کردیم بدون اینکه شاخ و شونه بکشیم و سعی کنیم خودمون رو آدم خوبه نشون بدیم.

روزهای یکشنبه تو جلسۀ داستان، از بین نه نفر عضوی که حضور دارن؛ فقط من و نعیمه روزه می‌گرفتیم،  بساط چایی و شکلات بقیه به روال سابق به راه بود، بعضیا عذرخواهی می‌کردن که جلوی ما چایی می‌خورن، بعضیا هم بی‌تفاوت بودن، این هفته تنها کسی که روزه بود من بودم، آقای «و» که لیوان چایی رو برداشت، گفت ببخشید نسرین خانوم، من خجالت می‌کشم جلوی شما دارم چایی می‌خورم، کم مونده برم پشت ستون. خندیدم و گفتم راحت باشین، قرار نیست به خاطر اعتقاد من بقیه اذیت بشن. راستش رو بخوایین اون لحظه خیلی به حرفی که زدم مطمئن نبودم. هنوزم مطمئن نیستم، اما خوشحالم که دارم تلاش می‌کنم آدم بهتری باشم. دارم به این دیدگاه می‌رسم که اعتقاد خودم رو برای خودم نگه دارم و وارد رابطۀ شخصی آدم‌ها با خدا نشم. 

ماه رمضون امسال حال معنوی خاصی نداشتم، خیلی نتونستم به خدا فکر کنم، نتونستم اون‌جوری که دلم ‌می‌خواد صداش کنم و مطئمن باشم که صدامو می‌شنوه.

دیروز که آخرین امتحان بچه‌ها بود، مامان یکی از بچه‌ها منو کشید کنار و گفت، خدا خیرتون بده، امسال سر سفرۀ افطار و سحر، خیلی براتون دعا کردم، مهدیه همیشه می‌گفت خانم‌مون همۀ روزه‌هاشو می‌گیره، خیلی دوست‌تون داره و همیشه ازتون تو خونه یاد می‌کنه. خدا اعتقادت رو از ت نگیره.

یه آن تنم لرزید. فکر کردم، اگر من اونی نباشم که تو ذهن این بچه و مادرش شکل گرفته چی؟ اگر من تظاهر کرده باشم چی؟ من واقعا نخواستم آدم خوبه باشم، اما این چند روزه، مادر‌های زیادی این حرف رو بهم زدن. بچه‌ها هم همین‌طور. دارم به این فکر می‌کنم که کاش خدا به دعای این بچه‌ها مواظب منم باشه، مواظب چیزی که سال‌ها برای ساختنش تلاش کردم، مواظب دلم باشه که گم نشه، مواظب روحم باشه که حقیر نشه، مواظب چشمم، دستم، قلمم، مواظب زبونم باشه.

کاش  دعاهای خوب این ماه برای همه مستجاب به خیر بشه، خدا از دلمون باخبره، امیدوارم بدون غرض و مرض عبادت‌هامون مورد قبول قرار گرفته باشه.

عیدتون مبارک رفقا

 

+بعد از این به کسایی که رمز می‌گیرن ولی نظر نمی‌دن، رمز داده نخواهد شد.

++دوستانی که هیچ کامنتی ندادن و صرفا برای گرفتن رمز کامنت می‌دن، لطفا بعد از این درخواست رمز نکنن.

+++نوشته‌های رمز دار داستان‌هایی هستن که فقط برای مخاطب‌ها دائمی نوشته می‌شن.

 

 

 

  • ۹۸/۰۳/۱۵
  • نسرین

من و دانش اموزانم

نظرات  (۱۴)

  • امیرمحمد حسینی
  • دقیقا ... امسال به نظر فضای ماه رمضون کمی غریب بود ...
    پاسخ:
    این بی‌اعتقادی که توی جامعه حاکم شده، این بی عدالتی آشکار، خیلی ها رو از دین زده کرده. شاید یکی از دلایلش همین باشه. قدیما اکثریت روزه دار بودن، اما الان اقلیت رو به افول روزه دارن. 
    سلام شب بخیر و عیدتون هم مبارک
    ما مطمئنیم نسرین خانوم همون آدم خوبه س :)
    راستی یادم اومد به من چرا رمز ندادین؟
    پاسخ:
    سلام شب بخیر
    لطف داری:)
    گاهی خوب گاهی بد، به شدت خاکستری
    چون نخواستی :) 
    عیدت مبارک
    طاعات عبادات قبول ^-^
    من فقط یک سال رو یادمه که ارتباط خیلی نزدیکی با خدا داشتم...


    پاسخ:
    عید توام مبارک آی دا جان :)

    من چند سالی این حال خوب رو داشتم خدا رو شکر
    عیدت مبارک خانم معلم 
    راستش من خیلی هم قبول ندارم که احترام به دیگران باعث بشه روزه خواری و بی احترامی به خدا توجیه بشه برام ...حداقلش اینه که حتی اگه روزه نمیگیرند...اصرار به خوردن چایی و شکلات و...تو فضای عمومی نباشه 
    پاسخ:
    عید توام آبان جان :)

    خودمم شک دارم، ولی واقعا بعضی‌ها اجباری خودشون رو مسلمان نشون می‌دن، این اجبار راه به جایی نخواهد برد.
    این اجبار در همه چیز، توی این بی‌اعتقادی که اینقدر شیوع پیدا کرده بی تاثیر نیست.
    البته جلسات ما توی فضای خصوصی برگزار میشه :)

    واقعا که معلمها چه قشر بی دردی ان! اولین سالی بوده که ماه رمضون افتاده تو زمان کار! و سخت بود! 




    کامنت کاملا مغرضانه است و در عین حال بیان یک واقعیت :) 


    عیدت مبارک نسرین :* 
    پاسخ:
    یه بار بشین به این فکر کن که اگر بیست و پنج نفر مریض همزمان شروع کنن از مشکلات‌شون بگن، با کلی تفاوت و کلی درد جداگانه، ایا می‌تونی در آن واحد به همشون رسیدگی کنی و درمان‌شون کنی؟

    شاید اون موقع یه کمی فقط یه کمی از مشکلات شغل منو در ک کنی:)

    کامنت مغرضانه، جواب مغرضانه هم داره دیگه نه ؟؟ :)

    عید توام مبارک نون جان :)
  • هالی هیمنه
  • همین دیروز داشتم فیلمِ Silence 2016 رو می‌دیدم که راجع به اعتقاد به خدا بود، و مسیحیتی که سال‌های 1620 توی ژاپن شکل گرفته بود. این حرف‌ها دوباره اون فیلم رو به خاطرم آورد.. 

    مبارک باشه :)
    پاسخ:
    خوبه فیلمش؟

    مبارک توام :)
    از بس روزه نگیر زیاد شده در طی چندسال اخیر  که کلا فضای هیچ کجا شبیه ماه رمضون نیست.کلا توو کوچه و پس کوچه و خیایونم که راه میری مردم راحت میخورن حتی جالب تر اینکه یکی اونروز برای کاری به همسرم زنگ زده بود همسرم بهش گفت بذار الان سر سفرم بعدش بهت زنگ میزنم. موقع لفطار بود. بعدش که زنگ زد طرف بهش میگفت مگه هنوزم هستن کسانی که روزه میگیرن؟ الان روزه دار موجود عجیبیه نه روزه ندار!
    بچه ها مثل ما آدم بزرگ ها نیستن که نگاهشون به بقیه با ذهنیت و معیارای خودشون باشه. اونا مطمئن باش تورو همونجور که بودی دیدن. حتما همینقدر خوبی که خوب دیدنت. شک نکن:)
    پاسخ:
    دقیقا همین‌طوره و جالبه که ما یه جورایی بدهکار روزه نگیر ها هم میشیم گاهی!
    گاهی یه توجیهاتی می‌کنن که آدم شاخ درمیاره!
    امیدوارم که همین‌طور باشه :)
  • حـ . آرمان (استاد بزرگ)
  • سلام
    عید شما هم مبارک
    نماز و روزه هاتون مورد قبول درگاه الهی

    التماس دعا
    :)
    پاسخ:
    سلام ممنونم دوست عزیز

    نمی‌دونم چرا رفته تو هرزنامه کامنت شما
  • هالی هیمنه
  • بله فیلمِ خیلی خوبیه. البته تلخ هم هست. اگه خواستید ببینید.

    تشکر :)
    پاسخ:
    باشه سعی می‌کنم وقتش رو پیدا کنم :)
  • شارمین امیریان
  • سلام.
    معلمی یکی از سخت ترین کارهای دنیا است. درسته تایم کاریش محدوده ولی تو همون تایم کم باید خیلی تلاش کرد تا باکیفیت موند. سر و کله زدن با ۲۰_۳۰ تا دانش آموز با مدلهای مختلف و مسائل متفاوت و این که هم به فکر آموزششون باشی و هم پرورششون، خداییش سخته. خیلی از سختیهای معلمی رو هم فقط باید معلم بوده باشی که درک کنی و با گفتن حق مطلب ادا نمیشه.
    خلاصه که حسابی خدا قوت خانم معلم.
    پاسخ:
    سلام
    از اظهار لطفت ممنونم.
    به نظرم هرکاری رو بخوای درست و اصولی انجام بدی سخته. توی هر کاری وجدان داشته باشی کارت سخته.
    اما اگه سمبل کنی و پشت هم اندازی کنی حتی معلمی هم کار راحتی به نظر میاد.
    قربانت شارمین عزیز :)
  • حـ . آرمان (استاد بزرگ)
  • برخی کامنت ها چون اکثرا کلماتی مثل تبریک و سلام و ... رو شامل میشه 
    از نظر نرم افزاری هرزنامه شناخته میشه
    طبیعیه :)
    پاسخ:
    ای بابا
    یعنی تبریک هم نمیشه گفت دیگه:)
    مرسی از توضیحتون
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • من که صبح میرفتم دانشگاه، عصر هلاک می‌رسیدم خونه! سحر هم یا در حال تمرین نوشتن بودم، یا برای ده دقیقه خواب له له می‌زدم:/ نفهمیدیم چی شد ماه رمضون تموم شد!
    پاسخ:
    منم صبح می‌رفتم مدرسه ظهر هلاک می‌رسیدم خونه، تلاش می‌کردم از افطار تا سحر نخوابم و کار کنم و نمیشد:|
    خدا رو شکر که تموم شد و گرنه چند تا تلفات می‌دادیم :)
    ان شالله که امتحانا رو با سربلندی پشت سر بذاری عزیزم
    چقدد صاف و صادق و صمیمی نوشتید واقعا :)
    راستی ، سلاام:))
    پاسخ:
    سلام:)

    ممنونم :)


    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

    راز خوشبختی جوامع در اینه که کسی به اعتقادات کسی کاری نداشته باشه...
    عیدتون مبارک (البته پوزش برای اینچنین بسیار تاخیر!) :)
    طاعات و عبادات قبول، التماس دعا...
    پاسخ:
    دقیقا نظرم وقتی تغییر کرد که یه آیه دیدم توی قرآن که مضمونش این می‌شه: «آیا گمان می‌کنید من نمی‌توانستم همۀ مردم را با ایمان بیافرینم؟»
    یعنی لازم نیست با چماق بالای سر و گشت ارشاد ملت رو مسلمان کنی. آدما باید انتخاب کنن از ته دل هم انتخاب کنن.

    ممنونم، طاعات شمام قبلو باشه ان شالله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">