چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
هوالمحبوب
این یک ماه، خیلی سخت گذشت، اولین سالی بود که ماه رمضون وسط سال تحصیلی افتاده بود و روزهداری و کار سخت بود. توی مدرسه خیلی از همکارا روزه نمیگرفتن و فضای مدرسه هم شبیه فضای ماه رمضون نبود. توی این ماه دو تا افطاری خیلی خاص و ویژه داشتیم تو شاهگولی، یکیش که روز تولد خودم بود و یکیش هم روز تولد یکی دیگه از خانمهای گل گروه. اینکه کنار آدمهایی باشی که حالت باهاشون خوبه، خیلی شانس بزرگیه، توی این گروه آدمها اعتقادات مختلفی دارن؛ اما هیچ کس تلاش نمیکنه که بقیه رو مجاب کنه که کارش اشتباهه، همه کنار هم افطار میکردیم بدون اینکه شاخ و شونه بکشیم و سعی کنیم خودمون رو آدم خوبه نشون بدیم.
روزهای یکشنبه تو جلسۀ داستان، از بین نه نفر عضوی که حضور دارن؛ فقط من و نعیمه روزه میگرفتیم، بساط چایی و شکلات بقیه به روال سابق به راه بود، بعضیا عذرخواهی میکردن که جلوی ما چایی میخورن، بعضیا هم بیتفاوت بودن، این هفته تنها کسی که روزه بود من بودم، آقای «و» که لیوان چایی رو برداشت، گفت ببخشید نسرین خانوم، من خجالت میکشم جلوی شما دارم چایی میخورم، کم مونده برم پشت ستون. خندیدم و گفتم راحت باشین، قرار نیست به خاطر اعتقاد من بقیه اذیت بشن. راستش رو بخوایین اون لحظه خیلی به حرفی که زدم مطمئن نبودم. هنوزم مطمئن نیستم، اما خوشحالم که دارم تلاش میکنم آدم بهتری باشم. دارم به این دیدگاه میرسم که اعتقاد خودم رو برای خودم نگه دارم و وارد رابطۀ شخصی آدمها با خدا نشم.
ماه رمضون امسال حال معنوی خاصی نداشتم، خیلی نتونستم به خدا فکر کنم، نتونستم اونجوری که دلم میخواد صداش کنم و مطئمن باشم که صدامو میشنوه.
دیروز که آخرین امتحان بچهها بود، مامان یکی از بچهها منو کشید کنار و گفت، خدا خیرتون بده، امسال سر سفرۀ افطار و سحر، خیلی براتون دعا کردم، مهدیه همیشه میگفت خانممون همۀ روزههاشو میگیره، خیلی دوستتون داره و همیشه ازتون تو خونه یاد میکنه. خدا اعتقادت رو از ت نگیره.
یه آن تنم لرزید. فکر کردم، اگر من اونی نباشم که تو ذهن این بچه و مادرش شکل گرفته چی؟ اگر من تظاهر کرده باشم چی؟ من واقعا نخواستم آدم خوبه باشم، اما این چند روزه، مادرهای زیادی این حرف رو بهم زدن. بچهها هم همینطور. دارم به این فکر میکنم که کاش خدا به دعای این بچهها مواظب منم باشه، مواظب چیزی که سالها برای ساختنش تلاش کردم، مواظب دلم باشه که گم نشه، مواظب روحم باشه که حقیر نشه، مواظب چشمم، دستم، قلمم، مواظب زبونم باشه.
کاش دعاهای خوب این ماه برای همه مستجاب به خیر بشه، خدا از دلمون باخبره، امیدوارم بدون غرض و مرض عبادتهامون مورد قبول قرار گرفته باشه.
عیدتون مبارک رفقا
+بعد از این به کسایی که رمز میگیرن ولی نظر نمیدن، رمز داده نخواهد شد.
++دوستانی که هیچ کامنتی ندادن و صرفا برای گرفتن رمز کامنت میدن، لطفا بعد از این درخواست رمز نکنن.
+++نوشتههای رمز دار داستانهایی هستن که فقط برای مخاطبها دائمی نوشته میشن.